eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
83 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
143 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴درّ و یاقوت عاشورایی🏴🏴 1️⃣ 📜قرآن در سوره «واقعه» در مورد قیامت می فرماید: (واقعه قیامت) گروهى را پايين مى‏آورد() و گروهى را بالا مى‏برد!() 👈قیام امام حسین علیه السلام برای خود قیامتی بود! و نمایه ای از زندگی بشر در این عالم 💠عاشورا یک روز بود ولی در واقع آئینه¬ای از وضعیت عمر دنیا و سر انجام انتخاب ها. ✅عاشورا عده ای را که بصیرت داشتند و راه درست زندگی را انتخاب کردند عزیز و سر بلند و جاودان کرد. ☑️عده ای را که دنیا و مال و مقامِ دنیا، آنان را کر و کور کرد و راه غلط را برگزیدند ذلیل و رسوای دو عالم کرد. 📌 🤲 اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّك‏🤲 🎆 این کانال را با هدف ترویج معارف قرآن و عترت «علیهم السلام» تبلیغ کنید تا موجبات شادی دل مولامون را فراهم کنیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 | در کربلا چه گذشت... ▪️یک محرم الحرام | دیدار امام حسین علیه السلام با عبیدالله حر جعفی در نزدیکی کربلا و دعوت از برای یاری حضرت 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا امام زمانمون رو نمیبینیم؟ 🔴فوق العاده🔴 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💛 . . خـدایا... از تو میخواهمـ✋🏻 چادر مرا آنچنان با چادر خاڪے جده‌ے ساداتــ💚🍃 پیوند زنے ڪھ اگر جان از تنم رود چادر از سرم نرود...😊🌹👌🏻 . . 🏴🏴@asheghanvlaiat🏴🏴
💠 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنید. ⏰زمان خواندن این نماز، امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
مداحی آنلاین - چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ - استاد عالی.mp3
2.44M
♨️چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟😭😔 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ✂️ قیچی مادربزرگ ✂️ ♧قسمت اول♧ روزگاری پسری بود به نام تیم که خیلی بازیگوشی می‌ کرد. این جور موقع‌ ها مادرش عادت داشت بگوید: “تیم!” و پدرش فریاد می‌ زد:”تیم” اما مادربزرگش همیشه می‌ گفت: “تیم واقعاً پسر خوبی است” تیم مادربزرگش را خیلی دوست داشت و اغلب به دیدنش می‌ رفت. آن‌وقت همیشه مادربزرگش هدیه‌ ای مخصوص به او می‌ داد. روزی پیغامی به مادر تیم رسید که مادربزرگش بیمار است. او تصمیم گرفت فوراً نزد مادربزرگ برود. تیم گفت: “من هم می‌آیم.” مادرش گفت: “نه، تو نباید بیایی. مادربزرگ خیلی مریض است.” تیم اخم کرد و پاهایش را به هم کوبید. او خیلی عصبانی بود. مادرش گفت:” تو باید تنها در خانه بمانی. و باید پسر خوبی باشی من زود برمی گردم.” تیم چیزی نگفت او فقط اخم کرد. “و اگر زنگ به صدا درآمد. نباید هیچ غریبه‌ای را به خانه راه بدهی.” سپس مادرش با عجله رفت. تیم در را بست. و همان‌جا ایستاد. او هیچ وقت این قدر عصبانی نشده بود. او به صدای پای مادرش گوش داد که با عجله از راهرو خانه رد شد و پس از گذشتن از دروازه جلویی به خیابان رسید. پس از مدتی صدای پای دیگری را شنید. و سپس زنگ در به صدا درآمد تیم همان‌طور ایستاد. زنگ دوباره به صدا درآمد. تیم از جایش تکان نخورد. آنگاه لولای در جعبه نامه‌ها بالا رفت. و دو چشم از میان آن به داخل نگاه کرد. یک صدای مرد غریبه از میان در جعبه نامه صدا می‌زد: ” تیم نمی‌خواهی من را به خانه راه بدهی؟ “ تیم فکر کرد چه کند. او به طرف در رفت و زنجیر در را انداخت و لای در را باز کرد. زنجیر از باز شدن در به آن اندازه که کسی وارد شود جلوگیری می‌کرد. تیم به دقت از شکاف در نگاه کرد. مرد غریبه‌ای با چمدانی در دست جلو در بود. مرد غریبه گفت: ” من چیزهایی دارم که ممکن است دوست داشته باشی. “ او چمدانش را جلو در گذاشت و آن را باز کرد و گفت: “من چاقو، تبر و قیچی می‌فروشم. ” تیم گفت: ” من یک تبر می‌خواهم. ” مرد غریبه گفت: “در حال حاضر تبر ندارم. ” تیم گفت: “چاقو؟” مرد غریبه گفت: “بله. آقا قیچی چطور؟ من جالب‌ترین قیچی‌های بزرگ و تیز را دارم.” او به طرف چمدان رفت و یک جفت قیچی خیلی بزرگ را از داخل آن بیرون آورد. تیغه‌ های آن به نظر تیز و خطرناک می‌رسید. مرد غریبه گفت: ” امّا. تو نمی‌توانی بدون پرداخت پول چیزی را به دست آوری. تو باید بهای این قیچی باارزش را بپردازی. ” تیم گفت: “صبر کن.” او دوید و قلکش را بیرون آورد. تیم دستش را از لای در بیرون برد و تمام پول‌های قلکش را به مرد غریبه داد. و مرد غریبه یک قیچی بزرگ و تیز به تیم داد. او به تیم لبخندی زد که تیم از آن خوشش نیامد. تیم در ورودی را بست. به قیچی که در دست داشت نگاه کرد و لبه‌های قیچی را به هم زد و به خاطر آورد که چقدر عصبانی بود. او یک مرتبه تصمیم گرفت که قیچی را امتحان کند. مرد غریبه گفته بود که این قیچی همه چیز را می‌برد، همه چیز را. او کت پدرش را دید که در راهرو آویزان بود. او تمام دکمه‌های کت پدرش را با قیچی برید. قرچ. قرچ. تمام دکمه‌ها به زمین افتاد. کار خیلی آسانی بود. البته، حتی یک قیچی معمولی نیز دکمه‌های یک کت را می‌بُرد. تیم به داخل اتاق نشیمن رفت تا چیز مشکل‌تری را برای قیچی بزرگ و تیز پیدا کند. او تصمیم گرفت که قیچی را روی فرش امتحان کند. او با قیچی‌اش فرش را دو قسمت کرد. قرچ قرچ به همین سادگی. و تکه‌های فرش را دوباره و دوباره برید. او با قیچی بزرگ و تیزش فرش را برید تا وقتی که به صورت صدها قطعه کوچک درآمد. سپس تیم سعی کرد که پایه چوبی صندلی را ببرد. قرچ قرچ. قیچی بزرگ و تیز پایه‌های صندلی را برید. آنگاه تیم پایه‌های صندلی‌ها و میز را قیچی کرد. او مبل راحتی را دو قسمت کرد. قرچ قرچ. ادامه دارد... 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 ┗╯\╲ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃