eitaa logo
دلــداده‌ٔحـســیــــن(؏)❤
314 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
33 فایل
﷽بی...خیـال‌ھࢪ‌لغٺ‌نامہ‌؛بدان..! ؏شق معنایـ؎‌ندارد‌جز‌حسین❤ مدیر کانال: @kimia667 ناشناسمونـه👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16551992315882 کپی با ذکر صلوات و اللهم عجل لولیک الفرج حلال💜
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم...❤️❤️
『✨͜͡♥️』 بزرگۍ‌میگفٺ↓ تڪیه‌ڪن‌به‌شہـداء شہـداءتڪیه‌شان‌خداست اصلا‌ڪنارگݪ‌بنشینۍبوۍگل‌میگیرۍ پس‌گݪستان‌ڪن‌زندگیت‌را‌با‌یادشہـدا ‌- با‌شہـداءتا‌به‌قیامت‌ان‌شاءالله✋🏻 @ashejh
‌ دنیا بماند براۍ عاقل‌ها! ما مجنون‌ها دل‌هایمان هواۍ آسمان دارد؛ هواۍ شهادت، هواۍ حسین؏.. 🍃 @ashejh
حضـرت‌‌علـےعلـیہ‌السلام بـہ‌اندازه‌ای‌کہ‌طاقـت‌‌عذاب‌‌داری گناه‌ڪن..! ‼️ @ashejh
#یاصاحب‌الزمان‌ادرڪنے 💔 • حتے غروب جمعہ ڪربلا هم دلگیره چہ برسہ بہ ماهایـے ڪه امسال ڪربلا نرفتیم آقا جون دلم گرفتہ میشہ بیاے؟...😔💔 اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج
مردم همہ از قصّہ ی تو بی خبر اند نَخلے تو ،ولی مردم دورت تبر اند ! از گــردشِ ایـّام چنیــن فهمیـدم انگار #حسن_ها همہ پاره جگر اند... #یا_امام_عسڪرے_ع 🖤 #ماملت_شهادتیم #من_ماسک_میزنم @ashejh
🖤 مثل حسن ، مثل حسین ، آقاست محسن نور دو چشم حضرت زهراست محسن در این فضیلت مثل و مانندی ندارد اول شهیدِ غربت مولاست محسن @ashejh
السلام علیک یا اباصالح المهدی دیدگانم لایق دیدار دلدارم نشد عمر من طی شد ولی آقا خریدارم نشد نیستم آن بنده ی خوب و به دور از معصیت وای بر من صاحبم راضی ز کردارم نشد اللهم عجل لولیک الفرج😭😭😭😭 @ashejh
آیت‌الله‌بهجت‌؛ اگرڪسے نمــازهاۍپنجــگانه ‌واجبش‌رادر اول‌‌وقت‌ بخواند‌به ‌تمام‌مقامات‌معنوۍمۍرسد واگرنرسیدمن‌رالعنت‌ڪند...! @ashejh
🖇 شیعہ‌خوب‌ڪسۍاست‌ڪہ حضور راحس‌ڪند...! وخودرادر‌حضور‌او‌احساس‌نماید؛ این؛‌‌بہ‌انسان‌امیدو‌نشاط‌میبخشد(:"♥️ @ashejh
『💙͜͡🌿』 〖وچھ‌ سادھ‌ شدے تمـام‌زندگــے‌یڪ بسیجے...(:🌿♥️〗 - اللهم‌الرزقنا‌‌توفیق‌الشهادة‌فۍ‌سبیلڪ @ashejh
✠﷽✠ ♥️📌 📖❥ 💞 با صدای مامان بیدار شدم مامان: آیه تو کی اومدی ؟ - ساعت چنده؟ مامان: نزدیک ظهره،مگه دانشگاه نرفتی - چرا رفتم ،حالم بد شد اومدم خونه! مامان: چرا ؟ مگه چی خوردی؟ چند بار گفتم غذای دانشگاه و نخور ،گوش که نمیکنی - مامان جان ،تو رو خدا تنهام بزار مامان: چی چی تنهام بزارم ،پاشو بریم دکتر ،یه سرمی چیزی بده حالت خوب شه - خوبم الان ،یه کم بخوابم بهترم میشم مامان:من که از پس تو یکی بر نمیام ،لااقل به امیر بگم شاید بتونه قانعت کنه ببرتت دکتر با رفتن مامان به سارا پیام دادم که چیزی به امیر نگه با شنیدن صدای اذان بلند شدمو رفتم وضو گرفتم و نماز مو خوندم احساس میکردم تنها چیزی که میتونه تو این شرایط آرومم کنه نمازه بعد از خوندن نماز دوباره روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم تا شاید درد قلبم آروم بگیره هر دفعه چشمامو می بستم یاد کارهای احمقانه ام میافتادم که چطور اینقدر راحت دلبسته کسی شدم ،چقدر راحت ۲۲ سال از عمرمو تباه کردم اصلا معنی عشق چیه ،شاید من برای خودم بد تعبیرش کردم همیه چیز مثل یک فیلم جلوی چشمام رژه میرفتن با صدای باز شدن در اتاقم سرمو برگردوندم نگاه کردم امیر بود چهره اش آشفته بود ،تو دلم صد تا فوحش به سارا دادم که راز دار نبود نشستم روی تخت ،به زور لبخند روی لبم آوردم امیر کنارم نشست با چشمای عسلیش خیره شده بود تو چشمام میدونستم اگه چند دقیقه دیگه بگذره همه چیزو از چشمام میخونه سرمو برگردوندم سمت پنجره امیر: مامان تا زنگ زد نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم ، این چشمها مسمومیت و نشون نمیده نمیخوای بگی چی شده؟ از حرفش متوجه شدم که سارا چیزی نگفته ،بغضمو قورت دادم - امیر امیر: جانم - میبری منو گلزار ؟ امیر: اره ،فقط بگو چی شده؟ - نپرس ،خواهش میکنم چیزی نپرس امیر: باشه ،تو ماشین منتظرت میمونم تا بیای - دستت درد نکنه بعد چند دقیقه بلند شدمو لباسمو پوشیدمو از اتاق بیرون رفتم مامان با دیدنم چیزی نگفت،آروم خداحافظی کردمو از خونه خارج شدم بارون نم نم میبارید دیگه حتی دیدن بارون هم آرومم نمیکرد سوار ماشین شدم و حرکت کردیم توی راه امیر چیزی نپرسید بعد چند دقیقه گوشیش زنگ خورد از حرف زدنش متوجه شدم که داره با سارا صحبت میکنه بهش گفت نمیتونه بره دنبالش ،خودش یه آژانس بگیره بره خونه 💕 ... ✦ ✦ ✦ @ashejh