🌻🌻🌻
باسلام خدمت شما مهدی یاوران عزیز
انشاءلله از امروز خاطرات شهید
بزرگوار چمران به نقل از همسرشان غاده رادر دورهمی عاشقان مهدی(عج) دنبال کنید.
ازهمراهی شما سپاسگزارم
🌻🌻🌻
@ashekhanemadi
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️
📕 #رمان_شهیـــد_عـــاشـــق_چمــــران ༺🌹
💖༺به روایــــت: همســــرش "غــــاده"🌈
🕊🌱 #قسـمـت_اول
سالها از آرام گرفتن چمران می گذرد و روزهای جنگ های سرنوشت ساز پایان یافته اند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام "غاده چمران" با لحنی شکسته داستانی روایت می کند، "داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی نهایت."
سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت می گذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند، داستان "مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص . "
دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم میآید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت ، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید ؟ چه می دانست ! حتماً نه . خبرنگاری کرده بود ، شاعری هم ، حتی کتاب داشت . اما چندان دنیا گردی نکرده بود . "لاگوس" را در آفریقا می شناخت چون آن جا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را ، چون به آنجا مسافرت می رفت . بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد و آن ها خرج می کردند، هر طور که دلشان می خواست . با این همه ، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل . هر چند نمی فهمید چرا!
نمی فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند. حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی ، از مصیبت .
خانه ما در صور زیبا بود ، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد . شب ها در این بالکن می نشستم ، گریه می کردم و می نوشتم . از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف می زدم، با ماهی ها ، با آسمان . این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ می شد . مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود . من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین . در باره اش هیچ چیز نمی دانستم ، ندیده بودمش ، اما تصورم از او آدم جنگ جوی خشنی بود که شریک این جنگ است .
ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی ، روحانی شهرمان ، پیشم آمد و گفت: آقای صدر می خواهد شما را ببیند . من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم ، مخصوصا این اسم را . اما سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنان اند ، خودشان اهل مطالعه اند و می خواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هرچند به اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر ، ایشان از من استقبال زیبایی کرد . از نوشته هایم تعریف کرد و اینکه چقدر خوب درباره ولایت و امام حسین (ع) "که عاشقش هستم " نوشته ام . بعد پرسید: الان کجا مشغولید ؟ دانشگاهها که تعطیل است . گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم . گفت: اینها را رها کنید ، بیایید با ما کار کنید .
پرسیدم ( چه کاری ؟) گفت: شما قلم دارید ، می توانید به این زیبایی از ولایت ، از امام حسین(ع) ، از لبنان و خیلی چیزها بگویید ، خوب بیایید و بنویسید . گفتم: دبیرستان را نمی توانم ول کنم ، یعنی نمی خواهم. امام موسی گفت: ما پول بیشتری به شما میدهیم ، بیایید فقط با ما کار کنید. من از این حرف خیلی ناراحت شدم . گفتم: من برای پول کار نمی کنم ، من مردم را دوست دارم . اگر احساسم تحریکم نکرده بود که با این جوانان باشم اصلاً این کار را نمی کردم ، ولی اگر بدانم کسی می خواهد پول بیشتر بدهد که من برایش بنویسم احساسم اصلاً بسته میشود . من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنویسم . و با عصبانیت آمدم بیرون . البته ایشان خیلی بزرگوار بود ، دنبال من آمد و معذرت خواست، بعد هم بی مقدمه پرسید چمران را می شناسم یا نه . گفتم: اسمش را شنیده ام .
گفت: شما حتماً باید اورا ببینید .
📝&ادامــــه دارد...
#رمانکده مذهبی
✨﷽✨
رسول خدا(ص)فرمودند:
در معراج ، ملکی را دیدم
که هزار هزار دست دارد(یعنی یک
میلیون) و هر دستی هزار هزار انگشت
دارد و هر انگشتی هزار هزار بند دارد.
آن ملک گفت: من حساب دانه های
قطرات باران را می دانم که چند تا در
صحرا وچند دانه در دریا می بارد. تعداد
قطرات باران را ازابتدای خلقت تاحال را میدانم
ولی حسابی است که من
از محاسبه کردن آن عاجزم .
رسول خدا (ص) فرمودند: چیست؟
عرض کرد: هرگاه جماعتی از
امت تو باهم باشند و باهم بر تو صلوات
بفرستند من ازمحاسبه ثواب صلوات عاجزم.
📚آثار و برکات صلوات؛ص30
#راه سعادت
✍استاد دانشمند
هر کسی را می بینید که انگ و ننگ به این و اون می چسبونه بدونید خودش اینکاره هست! حدیث هم داریم، یک کسی به امیرالمومنین گفت: فلانی چشم چران است. حضرت فرمود: تو برو خودتو اصلاح کن! تو خودت هم چشم چران هستی که چشم چران را میشناسی.
حالا ما خودمان خیلی مبتلا هستیم به خیلی کارها، ولی به راحتی این و اون را متهم می کنیم. و الا آدم مومنی که پاک هست، همه را پاک می بینه. قدیمی ها چقدر قشنگ حرف میزدند، یک وقت یه نفر به آدم میگفت من شما را خیلی دوست دارم و شما خیلی بزرگواری، در جواب میگفتن که چشماتون بزرگوار می بینه، خودتون آقایین که مارو آقا می بینید.
#شهداو مهدویت
آیت الله #بهجت (ره)فرمودند:
🔹بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در #آخرالزمان، دعای فرج امام زمان(ع) است؛ البته دعایی که در همة اعمال ما اثر بگذارد.
✨قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند، مبصراتی (= دیدنی هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است.
✳مخصوصاً دعای شریف «عظم البلا و برح الخفا» را بخوانیم و از خدا بخواهیم که صاحب کار را برساند. با او باشیم. اگر رساند که رساند و اگر نرساند [حداقل] از کنار او دور نشویم. از رضای او دور نرویم.
📘موعود - آذر 1387 - شماره 94/
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه.
#حوادث آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یزدان به تو عمری دگر و روز دگر داد💕
یک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر داد🕊
پس سجده وصَدشکر که پیمانه نشدپُر💕
این روز مبارک که خدا لطف دگر داد🕊
سلام صبحتون بخیر💕
روزتون پُر انررررژی🕊
#لبخندخدا
💚 #یا_صاحب_الزمان
بیدار میشویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو
آدینهای که میرسی و پهن میشود
چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
#حوادث آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢"دستورات امام زمان سلام الله علیه به سید حسین یزدی در مسجد مقدس جمکران"
🔻اهل شهر قنات و قناعت بود.
دلش، یک سقف بالای سر می خواست، که نداشت.
با هزار امید، رفت جمکران.
متوسل شد به آخرین امیدِ همه منتظرها.
امامش را صدا زد و خانه ای خواست.
چشمش به جمال گمشده عالم روشن شد.
سید حسین یزدی، علاوه بر خانه، چند دُرّ نصیحت هم هدیه گرفت.
از امام عصر سلام الله علیه شنید که:
« آن جلسه دعای ندبه ای که می روی، هیچ وقت ترک نکن! از عمه جانم زینب کبری سلام الله علیها یاد کنید! هم در آن جلسه. هم در مجالس دیگر! »
#دعای_ندبه_را_هیچوقت_ترک_نکن
#از_عمه_جانم_یاد_کنید
📚کتاب مسجد مقدس جمکران تجلی گاه صاحب الزمان سلام الله علیه، به نقل از آیت الله بهجت.
کانال "معارف" امام زمان سلام الله علیه
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
💠قال رسول الله (ص):
✨علامة المهدى ان يكون شديدا على العمال جوادا بالمال رحيما بالمساكين✨.
💫از نشانه هاى مهدى(عج) است:
💎سختگيرى در برخورد با كارگزارن،
💎بخشندگى مال،
💎مهربانى و رحمت با تهيدستان.
📚موسوعة احاديث الامام المهدى،ص ۲۴۶،ج ۱،روايت ۱۵۲
#حوادث آخرالزمان
CQACAgQAAx0CVBp6RAACAnFfEQ23wrhV_RU2mcYc03hDO3NK6wACOQkAArEbSFDi_ZEmYEeZRRoE.mp3
9.34M
#شوربسیارشنیدنی
#امام_زمان (عج)
#فوق_زیبا
به داغ #نبودنت گذشت
🥀 #اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
🎤 #وحید_شکری
🇮🇷 یاوران مهدی💚 عجّ الله
چگونه_امام_زمان_عج_از_احوال_ما_خبردار_هستند_demo.mp3
1.6M
🎧 #چگونهامامزمان(عج) #ازاحوالماخبردارهستند
📡حداقل برای یک #نــفــر ارسال کنید.
🎤 #حجت_الاسلام_رفیعی
🇮🇷 یاوران مهدی💚 عجّ الله
🔘 سپاه غضب
🔹 #صبر خداوند بسیار است و صبر پروردگار در برابر ظالمان و مشرکان بیشتر هم هست. اگر خداوند کسی را دوست داشته باشد، با تلنگری، زخمی، گرفتاری یا مصیبتی او را متوجه اشتباه و معصیتش میکند یا به خاطر گناهش در همین دنیا عقوبتش می نماید. امّا امان از روزی که کسی آنقدر در معصیت و گناه غرق شود که دیگر خالق مهربانش هم او را به حال خودش رها سازد....
🔹 در آیات قرآن نیز این موضوع بیان شده است که خداوند به انسان های #کافر و #مشرک مهلت بیشتری می دهد تا #حجت بر آنها تمام شود و هنگامی که فرصت مناسب رسید، عذاب دامنگیرشان می شود. عذابی که راه بازگشتی ندارد و تماما از #غضب خداوند ناشی شده است.
🔹 امام عصر(عج) آخرین حجتی است که پروردگار در میان خلائق قرار می دهد و وای از کسانی که در برابر سپاه مولای ما قرار بگیرند.
🔹 امیرمومنان(ع) فرمودند:
« #سپاه_غضب (یعنی سپاهی که #مظهر_خشم_الهی است) قومی هستند در آخرالزّمان، که از هر قبیلهای یک، دو، سه نفر میآیند تا به نُه نفر برسند، که چون #ابر_پاییزی به صورت پراکنده میآیند. به خدا سوگند من امیر آنها را میشناسم و اسمش را میدانم، و میدانم که هر گروهی کجا منزل میکنند.»
📚 برگرفته از کتاب « #یاران_امام_زمان_ع »؛ به نقل از بشارة الاسلام، ص 243
#حوادث آخرالزمان
✅انسان پیر می شود ، اما دو خصلت در او جوان مۍ شود
✍در روایت آمده ڪہ: آدم پیـر مے شود ، اما دو صفت در او جـوان مے شود:
☝️ یڪی حـرص
✌️و یڪی آرزوے دراز
هشتاد سـال دارد تازه به زنش مے گوید : ”مي رویم شمرون خـانه مے خریم“ زنش مۍ گوید: تو هشـتاد سالته. مے گوید: نه یڪ زمینۍ دارم ، مۍ خواهم بسازم، نقشه اش را هم گـرفتم در شمرون! آدم کہ پیــر مے شود بیشتـر اسکنـاس می شمارد، بعضے ها عجیب علاقہ به پول شمــردن دارند.
#راه سعادت
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️
📕 #رمان_شهیـــد_عـــاشـــق_چمــــران ༺🌹
💖༺به روایــــت: همســــرش "غــــاده"🌈
🕊🌱 #قسـمـت_دوم
تعجب کردم ، گفتم: من از این جنگ ناراحتم ، از این خون و هیاهو ، و هرکس را هم در این جنگ شریک باشد نمی توانم ببینم . امام موسی اطمینان داد که چمران اینطور نیست . ایشان دنبال شما می گشت . ما موسسه ای داریم برای نگهداری بچه های یتیم . فکر می کنم کار در آن جا با روحیه شما سازگار باشد . من می خواهم شما بیایید آنجا و با چمران آشنا شوید . ایشان خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به موسسه را از من نگرفت ، نگذاشت برگردم .
شش هفت ماه از این قول و قرار گذشته بود و من هنوز نرفته بودم موسسه . در این مدت سید غروی هر جا من را می دید می گفت: چرا نرفته اید ؟آقای صدر مدام از من سراغ می گیرند. ولی من آماده نبودم ، هنوز اسم چمران برایم با جنگ همراه بود.فکر میکردم نمی توانم بروم او را ببینم.
از طرف دیگرپدرم ناراحتی قلبی پیدا کرده بود. و من خیلی ناراحت بودم . سید غروی یک شب برای عیادت بابا آمد خانه ما و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان امل به من داد گفت: هدیه است آن وقت توجهی نکردم ، اما شب در تنهایی همانطور که داشتم می نوشتم ، چشمم رفت روی این تقویم . دیدم دوازده نقاشی دارد برای دوازده ماه که همه شان زیبایند ، اما اسم و امضایی پای آنها نبود .
یکی از نقاشیها زمینه ای کاملاً سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود . زیر این نقاشی به عربی شاعرانه ای نوشته بود؛ من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم ، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و کسیکه بدنبال نور است این نور هرچقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود . کسیکه بدنبال نور است ، کسی مثل من . آن شب تحت تاثیر آن شعر و نقاشی خیلی گریه کردم . انگار این نور همه وجودم را فراگرفته بود . اما نمی دانستم چه کسی این را کشیده .
📝&ادامــــه دارد...
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#رمانکده مذهبی
🍃🌸 خوش نشستی به دلم،
عطرِ گرانقیمت عشق!
🍃🌸 بر تو و صبح دلانگیز،
چو الماس ســلام...!
#حدیث دلدادگی