✍پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله:
برای شهادت حسین علیه السلام، حرارتی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمیشود.
📚 مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۱۸
باز محرم رسيد، ماه عزاي حسين
سينهي ما ميشود، كرب و بلاي حسين
كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه
تا كه بگيرم صفا، من ز صفاي حسين
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مداحان؛ سیبسرخی،فصولی،هلالی
『 شهر من کربلاء...🌱•』
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Ashghaneemamezaman313
ڪم ڪم بساط روضہ و ماتم بیاورید
آرے دگر سیاهے و پرچم بیاورید
مهدے سیاهپوش عزاے محرم اسٺ
پیراهن عزاے مرا هم بیاورید
╔═.🍃.═══════╗
محرم الحرام🖤 🏴🏴
╚═══════.🍃.═╝
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️▫️▫️▫️🌼🌼
#یا_مهـــــــــــدے🌼🦋💚✨
اَمَنْ یُجیبْ...بخوان برایمـ
حالِ دلم اضطراری است!
در این دنیای شلوغ و هزار رنگ
دل خوشم ....
▫️به بودنت..
▫️داشتنت..
کاش می دانستم!!؟😔
این ندیدنت کی ..به پایان می رسد؟😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
......🌼🌼):
••┈┈••❥•♥️•❥••┈┈••
یه راهکار::::⇦ گرفتن جواز کربلا از سلطان خراسان 😍و طلب ظهور حجت از سرور شهیدان ثارالله🤲🤩👌
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام بر محرم
خَبر از حَـنجَره ی
شاه وِلا می آید
خَبراز قافله ی
کرب و بلا می آید
اَیُها النّاس
به این نُکته توجه دارید
که دگرماه بَلا می آید
🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن
▪ِوَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🥀وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🥀 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#محرم 🖤🥀🥀
@Ashghaneemamezaman313
#حاجقاسم🥀🕊
روزگآریسـتڪه
سُـودآےِتـودَرسَـردآرَم . .
مَـگرمسَـربِـرَوَد
تـآبِـرَوَدسُـودآیَـت💚'(:
#روزتونشهدایۍ [♥️🕊]
♥⃟#بـــــہ_وقت_حاج_قاسم💚🦋✨
🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نوع نگاه زن به مرد و برعکس⇨♡⇦👆👆👆
حتما ببینید👌☺️
♥⃟#همســــــــــــــــــــردارے💚🦋✨
🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
آقا رئیسی هم واکسن زد 😍
الان میان میگن چرا رئیسی دولایه لباس پوشیده؟ عکس برا زمستونه. یا مثلا میگن مگه رئیسی درحال مشخص کردن کابینه نیست؟ پس الان واکسن نزده.
اون گردالیه چیه اون کنار؟ درپوش لوله بخاریه؟ پس معلومه بخاری داره کار میکنه و لوله تو دیواره که درپوشش رو درآوردن پس زمستونه😂
•••┈☆ ✿☆ ════╮واکسن ایرانی✌️
╰════ ☆ ✿☆┈•••
"🚛🍏"
•
•
فرقماباصہیونیستهاوآمریکایۍها..
غیرتوشجاعتیستکہپدرانمان برایمانبہیادگارگذاشتہاند.
•
•
------------------------"🚛🍏"
•
•💚• #چریــــــــــکی💚✨💫🍏🚛🇮🇷
•💚•
•💚•
📚 #داستانک💚✨🌹👌
👈 حضرت حجت علیه السلام و دعای اللهم عرفنی نفسک
حاج غلام عباس حیدری دستجردی ساکن قم می گوید: عصر روز جمعه ای بود که در مسجد بالا سر حضرت رضا علیه السلام نشسته، مشغول دعا بودم که یک دفعه دستی از بالای سرم پائین آمد و کتاب مفایح را از دستم گرفت، دعائی را از مفاتیح به من نشان دادند و فرمودند: این دعا را بخوان.
من کتاب را گرفتم و دعائی را که قبلا می خواندم، شروع کردم، مجددا همان را خواندم دیدم برای مرتبه دوم و سوم دستور خواندن همان دعای مخصوص که چند مرتبه خواندم را دادند.
در این حال یک دفعه به خود آمدم که این چه دعای است که سه نوبت این سید که بالاسر من ایستاده، امر به خواندن می کند؟ نگاه کردم: دیدم دعا در غیبت امام زمان علیه السلام است.
سر بلند کردم تا از او تشکر کنم، کس را ندیدم به خود گفتم: وای بر من که امام خود را دیدم و نشناختم. آن دعائی که سفارش شد و چند مرتبه خواندم این بود:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى.»
📗 #قصص_الدعا، ج1
✍ شهید احمد و قاسم میرخلف زاده
💕💚💕 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استــــــــــــــــــــوری📲
#محرم #امام_حسین💔
ازآسمان،منادۍماتمرسیدهاست
فــابــڪ عــلــے الــــحــــســـــــیـــــن
مـــحــــــرم رسیده است✋🏻🖤
┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🥀🖤
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام زندگے و هستےام فداے حسین
چرا بمانم اگر نیستم براے حسین
بگو بہ مرغ اجل روے بام ما منشین
ڪه #یک روز دگر مانده تا عزاے حسین
#ارباب_خوبم_ماه_عزاتو_عشقہ💚👌
1⃣_روز_تا_فصل_عاشقی 💔🏴
┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻<💔🌿>••
#امام_رضا_جانم💚😍💫
آقامنمبخرێ ها
منممیخوامشافعمباشےها
نڪنہدستردبہسینمبزنے:)💔
_یاامامرضاماروتحسابواڪردیما😭...
-
-
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <🌿>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥
🌿⃟💔|↣ #بـــــــہ_وقت_8⃣💚✨
🌿⃟💔
@Ashghaneemamezaman313
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
┄┅┄┅┄፨•❣.﷽❣.•፨┄┅┄┅
@Ashghaneemamezaman313
#دم_اذانی😍🌹
#نماز_سکوی_پرواز 💚👌
چون که صد آمد.....نود هم پیش ماست!
نماز.... اوج نعمته يه انسانه...
به کسی که نماز دادند...همه چیز دادند!
قدر این هم آغوشی بی واسطه رو بدونيم.
#استاد_شجاعی 🎤
#التماس_دعا🤲
#نماز_اول_وقتش_میچسبه😍👌
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ دعا سفارشی از امام کاظم(ع) برای عاقبت بخیر شدن👌🌹💚
@Ashghaneemamezaman313
#بدون_تو_هرگز♥️
#پارت_1
هميشه از پدرم متنفر بودم! مادر و خواهرهام رو خيلي دوست داشتم؛ اما پدرم رو نه...
آدم عصبي و بي حوصلهاي بود. بد اخلاقیش به کنار، مي گفت: دختر درس ميخواد
بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا چهارده سالگي بيشتر درس بخونه...
دو سال بعد هم عروسش کرد؛ اما من، فرق داشتم... من عاشق درس خوندن بودم!
بوی کتاب و دفتر، مستم مي کرد. مي تونم ساعتها پاي کتاب بشينم و تکان نخورم...
مهمتر ازهمه، ميخواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگي و اخلاق گند
پدرم خودم رو نجات بدم.
چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت... يه نتيجه ديگه هم به زندگيم اضافه شد...
به هر قيمتي شده نبايد ازدواج کني!
شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوري بود، يه ارتشي بداخلاق و بي قيد و
بند... دائم توي مهمونيهاي باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت مي کرد؛
اما خواهرم اجازه نداشت، تنهايي پاش رو از توي خونه بيرون بذاره! مست هم
که ميکرد، به شدت خواهرم رو کتک مي زد. اين بزرگترين نتيجه زندگي من بود...
مردها همه شون عوضي هستن... هرگز ازدواج نکن! هر چند بالاخره، اون روز براي منم
رسيد... روزي که پدرم گفت، هر چي درس خوندي، کافيه.
موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پایين بود...
با همون اخم و لحن تند هميشگي گفت: هانيه؛ ديگه لازم نکرده از امروز بري مدرسه!
تا اين جمله رو گفت، لقمه پريد توي گلوم وحشتناکترين حرفي بود که مي تونستم
اون موقع روز بشنوم! بعد از کلي سرفه، در حالي که هنوز نفسم جا نيومده بود به
زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولي من هنوز دبيرستان...
خوابوند توي گوشم! برق از سرم پريد... هنوز توي شوک بودم که اينم بهش اضافه شد.
– همين که من ميگم... دهنت رو مي بندي ميگي چشم! درسم درسم، تا همين جاشم
زيادي درس خوندي.
از جاش بلند شد... با داد و بيداد اينها رو ميگفت و ميرفت. اشک توي چشمهام
حلقه زده بود؛ اما اشتباه ميکرد، من آدم ضعيفي نبودم که به اين راحتي عقب نشيني
کنم.
از خونه که رفت بيرون... منم وسايلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه. مادرم
دنبالم دويد توي خيابون...
– هانيه جان، مادر... تو رو قرآن نرو... پدرت بفهمه بدجور عصباني ميشه! براي
هردومون شر ميشه مادر... بيا بريم خونه.
اما من گوشم بدهکار نبود... من اهل تسليم شدن و زور شنيدن نبودم... به هيچ
قيمتي!
چند روز به همين منوال مي رفتم مدرسه... پدرم هر روز زنگ مي زد خونه تا مطمئن
بشه من خونهام. مي رفتم و سريع برمي گشتم... مادرم هم هردفعه براي پاي تلفن
نيومدن من، يه بهانه مياورد... تا اينکه اون روز، پدرم زودتر برگشت...
با چشمهاي سرخش که از شدت عصبانيت داشت از حدقه بيرون ميزد بهم زل زده
بود! همون وسط خيابون حمله کرد سمتم... موهام رو چنگ زد و با خودش من رو
کشيد تو... اون روز چنان کتکي خوردم که تا چند روز نمي تونستم درست راه برم...
♥️⃟•🌻↯↯
@Ashghaneemamezaman313
#بدونتوهرگز♥️
#پارت_2
حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه، به زحمت مي تونستم روي صندليهاي چوبي
مدرسه بشينم... هر دفعه که پدرم ميفهميد بدتر از دفعه قبل کتک ميخوردم! چند بار
هم طولاني مدت زنداني شدم؛ اما عقب نشيني هرگز جزء صفات من نبود.
بالاخره پدرم رفت و پروندهام رو گرفت، وسط حياط آتيشش زد! هر چقدر التماس
کردم! نمرات و تلاشهاي تمام اون سالهام جلوي چشمهام مي سوخت... هرگز توي
عمرم عقب نشيني نکرده بودم؛ اما اين دفعه فرق داشت... اون آتش داشت جگرم رو
مي سوزوند... تا چند روز بعدش حتي قدرت خوردن يه ليوان آب رو هم نداشتم، خيلي داغون بودم...
بعد از اين سناريوي مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد؛ اما هر خواستگاري
ميومد جواب من، نه بود و بعدش باز يه کتک مفصل! علي الخصوص اونهايي که
پدرم ازشون بيشتر خوشش مي اومد؛ ولي من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت
مادر و خواهرم وحشت داشتم، ترجيح مي دادم بميرم اما ازدواج نکنم
به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم، التماس مي کردم... خدايا! تو رو به
عزيزترينهات قسم... من رو از اين شرايط و بدبختي نجات بده... هر خواستگاري که
زنگ مي زد، مادرم قبول مي کرد... زن صاف و سادهاي بود! علي الخصوص که پدرم
قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه... تا اينکه
مادر علي زنگ زد و قرار خواستگاري رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد... طلبه است؟ چرا باهاشون قرار
گذاشتي؟ ترجيح ميدم آتيشش بزنم اما به اين جماعت ندم... عين هميشه داد مي زد
و اينها رو مي گفت... مادرم هم بهانههاي مختلف مي آورد... آخر سر قرار شد بيان که
آبرومون نره؛ اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون؛ ولي به همين راحتيها نبود. من
يه ايده فوق العاده داشتم! نقشه اي که تا شب خواستگاري روش کار کردم. به خودم
گفتمخودشه هانيه! اين همون فرصتيه که از خدا خواسته بودي، از دستش نده
علي، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتي بود... نجابت چهرهاش همون روز اول چشمم
رو گرفت. کمي دلم براش مي سوخت؛ اما قرار بود قرباني نقشه من بشه.
يک ساعت و نيم با هم صحبت کرديم. وقتي از اتاق اومديم بيرون... مادرش با اشتياق
خاصي گفت: به به، چه عجب! هر چند انتظار شيريني بود؛
اما دهنمون رو هم مي تونيم شيرين کنيم يا...
♥️⃟•🌻↯↯
@Ashghaneemamezaman313