[در جوابِ

توی چت هاتون بگید:

در

جز شما خبری نيست

شما

خوش اين 

دِلـــــبــــری 🫀
#همینقد_قشنگ 🥰
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 
 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰⊹♥️

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝

‌‌   ♡ ㅤ   ❍ㅤ      ⎙ㅤ     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

⟡ به اندازه تعداد ثانیه هایی که عمر کردم💭🫶🏼>>
⟡ به اندازه تعداد تپشای قلبم توو کل زندگیم🫀!.
⟡ به اندازه تعداد نفسایی که کشیدم برای زنده موندن؛
⟡ به اندازه قدمایی که برداشتم برای راه رفتن؛
⟡ به اندازه کل شنای ساحلای روی زمین 🌊🩵𓇬.
⟡ به اندازه رز سفیدایی که وجود دارن؛
⟡ به زیبایی پروانه های رنگارنگ؛
⟡ هفتاد هفت برابر فاصلمون تا خورشید🌤🥂𖦹ᩛ ࣪
⟡ به اندازه کره مشتری🪐؛
⟡ به اندازه تموم آدمایی که دوست دارن و دوست ندارن 
⟡ دوست دارم ׄ᧔♥️᧓ ..

دِلـــــبــــری🫀 
#همینقد_قشنگ 🥰
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 
 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰⊹♥️

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝

‌‌   ♡ ㅤ   ❍ㅤ      ⎙ㅤ     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

 تو همونی هستی که حالمو خوب‌ میکنی، همونی که باهاش میتونم از ته دل بخندم، همونی که کنارش میشه خسته نشد،همونی که تو روزای سختم میتونم دلمو خوش کنم به بودنت؛ بغ‍‌لت دوای دردامه، دستات گرما بخش زندگیمه، صدات تسکین دهنده‌ی دردامه، من با داشتن تو بی نیازترینم :) میخام بدونی اونقد بودنت قشنگه و حالِ دل منو خوب میکنه

دِلـــــبــــری🫀 
#همینقد_قشنگ 🥰
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 
 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰⊹♥️

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝

‌‌   ♡ ㅤ   ❍ㅤ      ⎙ㅤ     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

اگه هزارتا دلیل واسه رفتن داشته باشم، می‌مونم.
ناراحتی‌ ؟ دل نگرانی ؟
غصه داری ؟ حوصله نداری ؟ توی هر شرایطی هستی من کنارتم. سکوتت رو‌ می‌فهمم.‌ بهونه هاتو می‌فهمم. بغضاتو‌ می‌فهمم. چشماتو می‌فهمم.
غصه نداره که. تهش خوب یا بد هرچی که شد باهم میریم میشینیم آهنگ‌ قشنگامونو‌ گوش می‌دیم‌ و ...اصلا مگه مُردم که تو دلت بگیره . و هرجوری شده از پسش برمیایم

دِلـــــبــــری🫀 
#همینقد_قشنگ 🥰
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 
 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰⊹♥️

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝

‌‌   ♡ ㅤ   ❍ㅤ      ⎙ㅤ     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

- مدتی بود در کافه یک دانشگاه کار می کردم و شب را هم همون جا می‌خوابیدم . .
دخترای زیادی می‌اومدند و می‌رفتند اما اونقدر درگیر فکرم بودم ك فرصت نمی‌کردم ببینمشون
اما این یکی فرق داشت ؛
وقتی بدونِ اینکه مِنو را نگاه کنه سفارشِ « لاته آیریش کرم » داد  ، یعنی فرق داشت . .
همون همیشگی من را می‌خواست . .
همیشگیم به وقت تنهایی ؛
تا سرم رو بالا بیارم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچیکی از کیفش در آورد و مشغول
 خوندن شد . .
موهای تاب خوردش رو از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه‌اش رو نذاشته بود پشت گوش ؛
ساده بود . . 
ساده شبیه زنایی ك در داستان‌های محمودِ دولت آبادی دل می‌برند . .
باید چشماش را می دیدم اما سرش رو بالا نمی‌آورد . .
همہ رو صدا می‌کردم قهوه‌شون را ببرند ، 
اما قهوه این یکی را خودم بردم ؛
داشت شاملو می‌خوند . 
بدون اینکه سرش رو بالا بیاره تشکر کرد . 
اما نه . . ؛
باید چشماش رو می‌دیدم . .
± گفتم : 
- ببخشید خانم ?!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگم ،
اما چشمانِ قهوه‌ای روشن و سبزه‌ صورتش همراه با مژه‌هایی ك با تاخیر باز و بسته می‌شدند . .
فرمانِ سکوت رو به گلوم دوخت ؛
طوری ك آب دهانمم پایین نرفت  . .
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت . .
منم برگشتم و در بینِ راه ، پام به میز خورد و‌ سینی به صندلی .
تا لو برود چقدر دست و پام رو گم کردم . .
از فردا یک تخته سياه کوچیک گذاشتم گوشه‌ای از کافه و شعرهای شاملو رو می‌نوشتم .
هميشه می‌ایستاد و بادقت شعر‌ها را می‌خواند و به ذوقم لبخند می‌زد . .
چند بار خواستم بگم : 
- منو چه به شاملو دختر جان ?!
اینارو  می‌نویسم تا چند لحظه بيشتر وایسی ،
تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود . .
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید و کم کم بـه در و دیوار و روی میز و . .
دیگه کافه بوی شاملو رو می‌داد . . ؛
همه مشتری‌مداری می‌کردند و من هم دختر رویام‌ مداری . 
داشتم عاشقش می‌شدم و یادم رفته بود ك باید تا یک ماهِ دیگه برگردم به شهرستان ؛ 
و پولایی ك در این مدت جمع کردم خرج عمل مامانم کنم . .
داشتم می‌شدم ك نه . . 
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا منو چه به این حرفا ?!
یادم رفته بود باید آرزوهام را با مشکلات زندگی طاق بزنم . .
این یک ماه رویایی هم با تمام روزایی ك می‌اومد و کنار پنجره می‌نشست و لاته می‌خورد ، تموم شد . . ؛ 
و برای همیشه دل بریدم از بوسہ‌هایی ك اتفاق نیفتاد . 
مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنم مثل قبل می‌اومده و می‌نشسته کنار پنجره و قهوش را بدون اینکه لب بزنه ، رها می‌کرده و می‌رفته . .
یک ترم بعدم ، دانشگاش را کلا عوض کرده بود ؛