7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیخ طوسی به اسنادش از عنبسه بن مصعب از امام صادق علیه السلام نقل می کند :
هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود تا بمیرد، دین و ایمانش ناقص است، و اگر وارد بهشت شود، پایین تر از دیگر مومنان است.
تهذیب الاحکام ج۶ص۴۴حدیث ۹۵
المزار مفید ص۵۷حدیث ۲
https://eitaa.com/Ashuraresearch
عاقبت جنایتکاران عاشورا .... قسمت چهارم ... شمر بن ذی الجوشن:
ابوسابغه شمر بن شرحبیل (ذی الجوشن) ضباب بن کلاب که منابع او را با چهره ی زشت توصیف کرده اند( تاریخ دمشق ج۲۳ص۱۹۰) ابن اثیر ،ذی الجوشن را لقب شمر دانسته از آن رو که شمر بر خسرو وارد شد و او به شمر زرهی داد و آن را پوشید شمر ،اولین عرب زرهپوش بود( الاصابه ج۲ص۳۴۲) بنابر گزارش نصر بن مزاحم در جنگ صفین ،ضربه ی به پیشانی او وارد گردید ( وقعه صفین ص۲۶۸) بعد از قیام مختار ، شمر به بیابان ها گریخت ،مختار ابوعمره را به دنبال او فرستاد و توانست او را بعد از جنگی سخت دستگیر کند و نزد مختار بیاورد . مختار گردن او را زد و روغنی را در دیگی به جوش آورد و شمر را در آن انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت. یکی از وابستگان خاندان حارثه بن مضرب ،سر و صورت او را زیر پا انداخت و لگد کرد.( امالی طوسی ص۲۴۴ شماره ۴۲۴)
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
نکته تاریخی : بازماندگان شمر در اندلس:
محمد بن عبدالله خطیب ( متوفای ۷۷۶ق) از شخصی به نام صمیل بن حاتم بن عمر بن جذع بن شمر بن ذی الجوشن ضبابی کلبی نام می برد که در سال۱۴۲ هجری وفات کرده است ( الاحاطه فی اخبار غرناطه ج۳ ص ۲۶۴) صمیل همراه کلثوم بن عیاض برای نبرد به مغرب رفت و وارد اندلس شد و در سپاه از همراهان بلج بن بشر قشیری بشمار می آمد.گفته شده او در اندلس، شأنی داشت و در سخا و بزرگی بر همراهانش برتری یافت.تا جایی که پیش از روی کار آمدن عبدالرحمن بن معاویه اموی او وزارت یوسف بن عبدالرحمن فهری گردید.مدتی هم میان او و عبدالرحمن بن معاویه (بنیانگذار دولت اموی در اندلس) کدورتی پیش آمد تا این که بار دیگر در قرطبه به وی پیوست، و هر جمعه به دیدار امیر اموی می رفت( همان).
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
ذهبی از ابواسحاق نقل کرده است که :
شمر با ما نماز می خواند و پس از نماز می گفت:
خداوندا تو می دانی که من انسانی شریفم .پس مرا بیامرز.
گفتم: چگونه خدا تو را بیامرزد ،در حالی که در کشتن پسر رسول خدا دست داشتی؟
گفت: وای برتو، پس چه کار می کردیم؟ فرماندهان ما به ما دستوری دادند و ما هم سرپیچی نکردیم . اگر سرپیچی می کردیم .بدتر از این خران آبکش بودیم.
گفتم : این،عذر زشتی است .فرمانبری ،فقط در کار خیر، مجاز است.
میزان الاعتدال ج۲ص۲۸۰
لسان المیزان ج۳ص۱۵۲
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
تحلیل اول در گزارش ۱۲: اندیشه خروج بر حاکم وقت :
گفتمان خروج بر حاکم وقت ، دوبار در سخنان ابن زیاد با هانی بن عروه مطرح شده است ، به احتمال قوی این اندیشه برای نخست بار در زمان خلیفه اول و در جنگ های رده مطرح شده است( قتال اهل البغی ص۶۵)اما برخی دیگر چون ولهوزن این اندشه را مربوط به زمان قتل خلیفه سوم باز می گرداند( تاریخ سیاسی صدر اسلام ص۴۰)در همان قرون نخستین اسلام به این گونه حرکت ها واژه بغی اطلاق می گردید .امیر المومنین علی (ع)در نامه ای به معاویه در صفر سال 38ق تصریح کرده است که همانا بغی و دروغگویی آدم را در دین و دنیایش هلاک می کند( نهج البلاغه نامه ۴۸) و در خطبه دیگری که در سال 38ق و پس از جنگ نهروان در نکوهش سپاهیانش ایراد کردند اهل بغی را به عنوان افرادی سرکش معرفی کرده اند( همان خطبه ۹۷) بغی در همین معنی نیز در لسان رسول خدا (ص) ودرباره چگونگی شهادت عمار بن یاسر نیز وارد شده است آنجا که فرمودند : تقتله فئه باغیه( صحیح بخاری ج۱ص۱۷۲) اما اوج اندیشه خروج بر حاکم وقت در زمان خلافت امیرالمومنین علی (ع) هویدا گردید ؛ اهل لغت بغی را به معنی تعدی و ظلم معنا کرده اند ( لسان العرب ذیل ماده بغی)از دیگر سو، طرح این گونه مباحث در ذیل اندیشه ی حکومت مشروع اتفاق می افتد ، حکومت مشروع در اندیشه فقهی اهل سنت یعنی دولتی که شخص واجد شرایط و منتخب مردم در راس آن قرار گیرد و به موازین شرعی نیز ملتزم باشد( احکام السلطانیه ماوردی ص۱۷) و از نظر شیعه حکومتی در زمان حضور مشروع است که در راس آن امام معصوم حاکم باشد و یا فردی که از جانب امام معصوم به این کار منصوب شده است( شرح جمل العلم و العمل ص۱۹۲) و بنابر هر دو تعریف، حکومت یزید عاری از معیارهای یک حکومت مشروع بوده است، چرا که نه یزید ملتزم به احکام اسلام بود ؛ و نه افرادی را که به عنوان حاکم در ولایات و شهرها منصوب می کرد، مشروعیت دینی داشتند ، با این حال، نوع برخورد عبیدالله بن زیاد با هانی بن عروه و همچنین استدلال به این گفتمان که او بر حاکم مسلمین خروج کرده است، در حقیقت مقدمه چینی و آماده کردن اذهان عمومی و همچنین مستمسک قرار دادن یک دلیل شرعی برای به قتل رساندن هانی بن عروه می باشد؛ میان اهل تحقیق فرق هایی در الفاظ بغی و محاربه نیز وجود دارد که خوانندگان به کتاب های فقهی در این باره رجوع نمایند .
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
تحلیل دوم در گزارش ۱۲:
دفاع از روی عقیده یا مهمان دوستی :
تشیع هانی بن عروه در میان متون تاریخی از مسلمات است ، همانگونه که ابن اثیر به تشیع شدید هانی اشاره کرده است( الکامل فی التاریخ ج۲ص۵۳۷)تشیع او را می توان در قائل شدن به حقانیت حکومت برای امام حسین (ع) در گفتگوی او با عبیدالله بن زیاد مورد توجه قرار داد ( الطبقات الکبری ج۱ ص۴۶۰/ مروج الذهب ج۳ص۶۷)در جنگ جمل در رکاب امیر المومنین(ع) چنین می سرود
یا لک حربا جثها جمالها قائده ینقصها ضلالها
هذا علی حوله اقیالها ( مناقب آل ابی طالب ج۳ص۱۸۸)
در جنگ صفین نیز در سپاه امیر المومنین (ع) حضور فعال داشت و درباره عزل اشعث بن قیس از ریاست کنده و ربیعه، طرف مشورت امیرالمومنین(ع) قرار گرفته است( وقعه الصفین ص۱۳۷) بنابر این دفاع او از مسلم بن عقیل (ع)کاملا از روی باور قلبی و اعتقاد راسخی بود که هانی نسبت به اهل بیت (ع)داشته است، اما نکته ای که بیان آن حائز اهمیت می باشد، این است که هانی به دلیل موقعیت اجتماعی که در میان مردم کوفه داشت و رئیس و بزرگ خاندان مذحج به حساب می آمده، از سیاست تعامل با دستگاه حاکمیت استفاده می نمود و تا حد امکان سعی می نمود تا امور و مشکلات شیعه را در سایه تعامل و روابط قبائل عربی حل و فصل نماید ، بنابراین، بنابر برخی گزارش ها در آغاز با عبید الله بن زیاد وارد مذاکره می شود تا شاید که مسئله فیصله پیدا کند، اما در جایی که اصرار ابن زیاد و حمله ی او را مشاهده می نماید، در صدد دفاع از خود بر می آید و قبیله مذحج را به یاری می طلبد ؛ این سخنان بدین معنا نیست که هانی بن عروه حس و غیرت عربی او نسبت به مهمان نوازیش مانع دفاع از مسلم بن عقیل(ع) در برابر ابن زیاد نگردید ، بلکه هر دو امر یعنی اعتقاد و باور قلبی و همچنین مهمان نوازی و مهمان دوستی او با همدیگر سبب دفاع هانی از مسلم بن عقیل(ع) شده است.
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دمیری می آورد: پس از یزید ،پسرش معاویه به حکومت رسید و او از پدرش بهتر بود .معاویه ،عقل و دینی داشت( حیاه الحیوان ج۱ص۵۷) بعداز بیعت بر منبر رفت و گفت:
بزرگ ترین درد ما این است که می دانیم جایگاه او،بد و بازداشتگاهش ،زشت است .او عترت رسول خدا را کشت و حرمت حرم را ریخت و کعبه را سوزاند. من، عهدار حکومت شما نیستم و زیر بار نتایج کارتان هم نمی روم .خودتانید و حکومت.
و خلافت را رها کرد.( تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۵۴)
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابن عساکر به اسنادش از مسلم بن رباح نقل میکند :
روزی که حسین (ع) کشته شد ،با او بودم. تیری به صورتش اصابت کرد .به من فرمود: ای مسلم دستانت را زیر خون بگیر .
دستانم را زیر خون گرفتم. چون پر شدند فرمود: آن را در دستم بریز .
من ریختم پس خون را با دستانش به آسمان پاشید و گفت: خداوندا خون فرزند دختر پیامبرت را بگیر.
قطره ای از آن خون، به زمین نریخت.
تاریخ دمشق ج۱۴ص۲۲۳
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیخ طوسی به اسنادش از حنان بن سدیر از امام صادق (ع) نقل می کند :
ای حنان ، چون روز عرفه می شود، خداوند به زائران حسین نظر می کند و به آنان می فرماید: عمل، از سر گیرید، که آمرزیده شدید.
تهذیب الاحکام ج۶ص۵۱حدیث ۱۱۷
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصفهانی :
ام البنین به بقیع می رفت و در آنجا، اندوهگین ترین و سوزناک ترین مرثیه سرایی ها را برای پسرانش می کرد. مردم نزد او گرد می آمدند و به آن مرثیه ها گوش فرا می دادند .مروان هم از جمله کسانی بود که به بقیع می آمدند. او به مرثیه ام البنین ،گوش فرا می داد و می گریست.
مقاتل الطالبین ص۹۰
شجری به اسنادش از امام صادق (ع) نقل می کند:
بر حسین پنج سال گریسته شد . ام البنین برای حسین مرثیه می سرایید و می گریست تا این که چشمانش نابینا شد . مروان ،حاکم مدینه به صورت ناشناس می آمد و پشت در می ایستاد و به گریه و مرثیه سرایی او گوش می داد.
امالی شجری ج۱ص۱۷۵
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
تحلیل سوم در گزارش ۱۲: آیا شریح سخنان هانی را به قبیله مذحج می رساند ؟
شریح بن حارث بن قیس بن جهم کندی، از جمله معروف ترین قاضی های شهر کوفه بوده است ؛ گفته شده از ایرانی تبارانی است که در یمن زندگی می کردند( سیراعلام النبلا ج۵شماره ۳۹۹/ تهذیب التهذیب ج۲ص۴۹۱)در زمان خلافت عمر بن خطاب، منصب قضاوت کوفه را بعد از قضاوت در مدینه بر عهده گرفت و تا حکمرانی مختار بر این منصب باقی ماند ، طبری نقل کرده است هنگامی که مختار او را بر منصب قضاوت شهر کوفه ابقا کرد ، شیعیان به او گفتند : شریح طرفدار عثمان است و از جمله کسانی بوده که بر ضد حجر بن عدی شهادت داده اند و پیغام هانی بن عروه را نرسانیده است و علی بن ابیطالب (ع) او را از کار قضاوت معزول کرده بود( تاریخ طبری ج۳ص۴۴۹)و همچنین نقل شده است که امیرالمومنین(ع) قصد داشت او را به منطقه یهودی نشین (انقینا) تبعید نماید ، که به شهادت رسید( حلیه الاولیا ج۴ص۱۳۹) تمایل شریح قاضی به تفکر واندیشه عثمانی موجب گردید که از هر کاری برای استحکام دستگاه خلافت یاری رساند و حتی افرادی را که از مخالفان سر سخت امیر المومنان(ع)بشمار می آمدند را برای امور پیشنهاد داد ، در منابع ذکر شده است که مسروق بن اجدع همدانی (متوفای 63ق) که از دشمنان امیر المومنین (ع) بشمار می آمد ، وقتی معاویه او را از کارگزاران مالیات و قاضی سلسله نمود گفت : زیاد ، شریح قاضی و شیطان مرا به پذیرش این سمت واداشتند( الطبقات الکبری ج۶ص۱۴۴)ابن سعد نقل کرده است که شریح از مسروق مشورت می گرفت( همان ص۷۶) و مسروق کسی بود که به اعتراف همسرش در سب علی افراط می کرد( شرح نهج البلاغه ج۴ص۹۸) آیا معقول است چنین فردی که موقعیت و جایگاه کنونی که بر عهده دارد را مدیون نهاد قدرت و خلافت می داند ، سخنانی بگوید و پیغامی را به قبیله مذحج برساند که موجبات درگیری و خونریزی و به تبع آن از بین رفتن جایگاه او را فراهم نماید ؟ مضافا بر اینکه شریح دستور داشت با هانی ملاقات کند و سخنی با او نگوید و او را زنده ببیند و زنده بودن او را به مردم مذحج گزارش دهد ، کاری که او انجام داد ، چرا باید سخنی اضافه تر بر زبان آورد ؟او می دانست ابن زیاد ، هانی را خواهد کشت و هیچ گونه اتفاقی نمی افتد و ابن زیاد با لطایف الحیلی مردم قبیله او را ساکت خواهد کرد.
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
تاریخچه حرم در قرن نهم هجری:
ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو به امور عتبات توجه داشتند. میر اسپهبد میرزا ،از امیران قراقویونلو که به دلیل پیروزی ابن فهد حلی در مناظره با علمای اهل سنت ،شیعه شده بود توجه خاصی به کربلا مبذول می داشت. وقف نامه ای برای درِ ضریح امام حسین علیه السلام از روزگار دولت ترکمانان یافت شده که مقدار قابل توجهی از اراضی کربلا به وسیله آنان وقف حرم شده است.
بنابر گزارش برخی منابع ملا علی بن محمد بن فلاح از امیران خاندان مشعشعی در سال ۸۵۸ق وارد کربلا شد و بسیاری از اموال حرم را با خود به سرقت برد ( تاریخ العراق ج۳ص۱۴۴) این کار بلافاصله توسط امیر پیر بوداق قراقویونلو جبران شد.( همان ص ۱۴۵)
https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422