بعد از آنکه مسلم بن عقیل(ع) وارد خانه هانی بن عروه شد و مردم گروه گروه برای بیعت کردن نزد او می آمدند ، نامه ای به امام حسین (ع) نوشت و آن را توسط عابس بن ابی شبیب شاکری به مکه فرستاد ، طبری از محمد بن قیس نقل می کند که این نامه بیست و هفت روز قبل از به شهادت رسیدن مسلم نوشته شده است ، در این نامه آمده بود : اما بعد ، به راستی که راه نما ، به بستگانش دروغ نمی گوید ، از کوفیان هجده هزار نفر با من بیعت کرده اند چون نامه ام به شما رسید درآن شتاب کنید ، تمام مردم با شمایند ، آنان نسبت به خاندان معاویه هیچ گونه میل و نظری ندارند و السلام .
تاریخ طبری ج۵ص۳۹۵
الطبقات الکبری ج۱ص۴۵۸
اخبارالطوال ص۲۴۳
مروج الذهب ج۳ص۶۴
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل اول گزارش ۹ : سفیر مسلم بن عقیل (ع) به سمت مکه چه کسی است؟
در نقل ابن نما نامه مسلم بن عقیل(ع) توسط عابس بن ابی شبیب شاکری و قیس بن مسهر صیداوی برای امام حسین (ع) فرستاده شده است( مثیرالاحزان ص۳۲) احتمال دارد ابن نما ، قیس بن مسهر را به این خاطر به قاصدان اضافه کرده است که قیس جزء همراهان مسلم از مدینه به کوفه بوده است و با او وارد شهر کوفه شده و طبیعتا باید تا هنگام این نامه نگاری در کوفه باقی مانده باشد، هرچند در میان منابع کهن و قدیمی نامی از قیس بن مسهر به عنوان قاصد نامه به سوی امام حسین(ع) به سمت مکه دیده نمی شود.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل دوم گزارش ۹: عابس بن ابی شبیب شاکری و غلامش :
برخی از محققان خروج عابس را از کوفه به همراه غلامش شوذب دانسته اند( مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، طبسی ج۲ص۳۸۲) برای این سخن هیچ دلیلی از میان منابع متقدم وجود ندارد ، مضافا بر اینکه شوذب غلام عابس بن ابی شبیب نبوده بلکه از موالی بنی شاکر بوده واز زمره هم پیمان های آن به شمار می آمده است( تاریخ طبری ج ۵ص۴۴۳/ الارشاد ج۲ص۱۰۵/ رجال شیخ طوسی ص۱۰۱) و بنی شاکر هم تیره ای از قبیله همدان بوده اند( الانساب سمعانی ج۳ص۶۴).
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل سوم گزارش ۹: فاصله زمانی نامه مسلم بن عقیل(ع) و خروج امام حسین(ع) از کوفه :
اگر نقل طبری را مبنی بر اینکه این نامه بیست و هفت روز قبل از شهادت مسلم بن عقیل(ع) نوشته شده است ، بپذیریم ، یعنی این نامه حدود روز یازدهم ذی القعده سال شصت هجری نوشته شده است و مسلم بن عقیل (ع) بیست و هفت روز بعد یعنی در هشتم ذی الحجه به شهادت رسیده است و امام حسین(ع) نیز در همین روز از مکه به سمت کوفه حرکت کرده است ، با این وصف اگر نقل مسعودی را هنگام بیان وقایع فرستادن مسلم(ع) به کوفه و اینکه مدت زمان این سفر از مکه تا کوفه را بیست روز دانسته ( مروج الذهب ج۳ص۶۴) مورد قبول ما باشد، لازمه اش این است که نامه مسلم(ع) در اول ذی الحجه به مکه رسیده است و هفت روز هم برای تدارک سفر امام حسین (ع) و تجهیز کاروان در این شهر توقف کرده و در روز هشتم از مکه خارج شده باشند ، این مدت زمان معقول به نظر می رسد و طبیعتا قیس بن مسهر بیش از چهل روز از نامه نگاری مسلم و بعد از شهادت او برای بار دیگر وارد کوفه شده است .
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمرو بن بعجه گفته است:
نخستین ذلتی که بر عرب وارد شد، کشته شدن حسین بن علی (ع) بود.
المعجم الکبیر ج۳ص۱۲۳شماره ۲۸۷۰
المصنف ابن ابی شیبه ج۸ص۳۴۰شماره ۱۲۸
https://eitaa.com/Ashuraresearch
هانی بن عروه بیمار شد و عبید الله بن زیاد برای عیادت به منزل او آمد ، در این حین عماره بن عبید سلولی به هانی گفت : تمام کارها و نقشه ها برای از بین بردن این ستمگر است ، حال که خداوند تو را بر او مسلط کرده ، او را بکش ؛هانی گفت : دوست ندارم در خانه من کشته شود ؛ عبیدالله بعد از عیادت از خانه هانی خارج شد اما یک هفته نگذشت که شریک بن اعور که از شیعیان امیر المومنین (ع) بود و به همراه ابن زیاد از بصره به کوفه آمده بود و در منزل هانی بن عروه و در همان اتاقی که مسلم بن عقیل (ع)جای گرفته بود منزل داشت ، بیمار شد ، عبیدالله بن زیاد به دلیل احترامی که برای او قائل بود به وسیله پیغامی به او اطلاع داد که شب هنگام به دیدار تو می آیم ، شریک که از این دیدار خبر دار شد ، رو به مسلم کرد و گفت : این فاسق امشب به عیادت من می آید ، چون نشست بیرون بیا و او را بکش ، آن گاه قصر را تصرف کن که دیگر کسی مانع تو نمی شود و اگر از این بیماری بهبودی یافتم به بصره می روم و خاطر تو را از آنجا آسوده می کنم ، شب هنگام که عبیدالله بن زیاد برای عیادت شریک آمد ، مسلم بن عقیل(ع) قصد داشت تا از مخفی گاهش خارج شود و کار عبیدالله بن زیاد را تمام کند اما هانی جلوی مسلم را گرفت و به او گفت : دوست ندارم در خانه من ،کشته شود ، عبیدالله بن زیاد از بیماری شریک سوال می کرد و این که چرا و از چه زمانی بیمار شده است ؟ شریک که دید پرسش های ابن زیاد زیاد شده و مسلم بن عقیل(ع) نیز بیرون نیامده شروع به خواندن این بیت شعر کرد که : { چرا به سلمی می نگرید ، اینک که فرصت دست داده است ؟ او دوستی اش را به اثبات رسانده و جدایی به سر آمده است } و فریاد می زد که مرا سیراب کنید که جانم در خطر است ، عبید الله رو به هانی کرد و گفت : او را چه شده است ؟هذیان می گوید ؟ هانی در جواب گفت : خدا کارهایت را به سامان برساند ! از صبح تا الان حالش این گونه است ، غلام عبیدالله که نامش معقل و از محافظان او بود ، متوجه امر شد و با چشم به عبیدالله بن زیاد اشاره کرد ، عبیدالله بن زیاد نیز با سرعت برخاست ، شریک که اوضاع را این گونه دید به ابن زیاد گفت : امیر صبر کن می خواهم به تو وصیت کنم اما عبید الله بن زیاد گفت : باز می گردم ، مهران به سرعت ابن زیاد را از خانه هانی دور می کرد و به او می گفت : به خدا سوگند می خواستند تو را بکشند و عبیدالله بن زیاد گفت : چرا ؟من که به شریک احترام می گذاشتم ، آن هم در خانه هانی که پدرم احسان های زیادی به او کرده است ، عبیدالله بن زیاد هنگامی که از خانه هانی خارج شد، مسلم بن عقیل(ع) از مخفی گاه خود خارج گردید ،شریک به اوگفت : چرا عبیدالله بن زیاد را نکشتی ؟ مسلم در جواب گفت : دو امر باعث گردید تا او را نکشم ، یکی آنکه هانی خوش نداشت که عبیدالله بن زیاد در خانه او کشته شود و دیگری آنکه به یاد حدیثی از علی (ع) افتادم که از رسول خدا (ص) نقل کرده بود ، که : اسلام غافلگیرانه کشتن را در بند کشیده است و مسلمان غافلگیرانه نمی کشد ، هانی گفت : به خدا سوگند اگر او را کشته بودی ، فردی فاسق ، فاجر ، کافر حیله گری را کشته بودی اما من خوش نداشتم در خانه من کشته شود ، شریک بن اعور بعد از این واقعه سه روز زنده بود و از دنیا رفت ، ابن زیاد بر او نماز خواند ، بعد از کشتن مسلم و هانی به او گفتند : سخنانی که از شریک در هنگام بیماری او شنیده ای ، برای کشتن تو به دست مسلم بوده است ، عبیدالله بن زیاد گفت : به خدا سوگند ، دیگر هرگز بر جنازه هیچ مرد عراقی نماز نمی خوانم و اگر قبر زیاد در کنار قبر شریک نبود ، او را از خاک بیرون می آوردم و نبش قبر می کردم.
تاریخ طبری ج۵ص۳۶۰
مقاتل الطالبین ص۱۰۱
اخبارالطوال ص۲۳۳
مقتل الحسین خوارزمی ج۱ص۲۰۱
انساب الاشراف ج۲ص۳۳۷
الامامه و السیاسه ج۲ص۸
https://eitaa.com/Ashuraresearch
اختلاف منابع در گزارش ۱۰:
1: ابن سعد (متوفای 230) می نویسد : آنان سی مرد جنگجو آماده کرده بودند که وقتی عبیدالله داخل شد، او را بکشند ، عبیدالله نزد شریک آمد و از احوال او پرسید و شریک این شعر را می خواند : چرا سلمی را در انتظار می گذارید که او را تهنیت بگویید ؟ مرا سیراب کنید ، اگر چه جانم از دست برود ، عبیدالله گفت : چه می گوید ؟ گفتند : هذیان می گوید ، مردان آماده حمله به جنب و جوش افتادند عبیدالله از این وضعیت تعجب کرد و از جا جست و بیرون رفت ، سپس غلام هانی بن عروه را که جزو شرطه ها بود فراخواند ، جریان را از او پرسید ، او هم داستان را به وی گزارش داد ، عبیدالله گفت : عجب ! آنگاه رفت و داخل قصر شد. ( الطبقات الکبری ج۱ص۴۶۰)
2: دینوری (281ق) در دو موضوع نقل متفاوتی را ضبط کرده است :
الف : هانی بن عروه با شریک بن اعور بصری ارتباط و آشنایی داشت ، شریک در بصره دارای امکانات و موقعیت بالای بود ، هانی نزد او رفت و او را به خانه خود آورد و او را در اتاقی که مسلم بن عقیل (ع)سکونت داشت ، جای داد، شریک از بزرگان شیعه بصره بود ، وی هانی را بسیار تشویق می کرد که کارهای مسلم را انجام دهد .
ب : هانی گفت دوست ندارم ابن زیاد در خانه من کشته شود ، شریک گفت : چرا ؟ ! به خدا سوگند که کشتن او از اسباب تقرب به خداوند است ، آن گاه شریک به مسلم گفت : در این کار کوتاهی نکن ، در این هنگام که آنان صحبت می کردند ، خبر رسید که امیر بر در منزل است. ( اخبارالطوال ص۲۳۳)
3: ابن اعثم کوفی (314ق) گزارش داده است : مسلم خواست بیرون بیاید تا عبیدالله را بکشد ولی هانی ، صاحب منزل او را باز داشت، پس گفت : جانم فدایت ! در خانه ، دخترکان و کنیزکانی دارم و من از رخدادها در امان نیستم ، مسلم شمشیر را انداخت و نشست و بیرون نرفت.( الفتوح ج۵ص۴۲)
4: ابن نما نیز در دو موضوع با نقل مشهور مخالفت کرده است :
الف : هانی در جواب عبیدالله بن زیاد که به هانی گفته بود : پسر عمویت در بیماری هذیان می گوید ، می آورد : هانی در حالی که دست و پایش می لرزید و رنگ چهره اش دگرگون شده بود ، پاسخ عبیدالله بن زیاد را داد .
ب : مسلم گفت : چون تصمیم به بیرون آمدن گرفتم ، زنی مرا گرفت و گفت : تو را به خدا سوگند ، مبادا ابن زیاد را در خانه ما بکشی و او در برابر من گریه کرد ، من هم شمشیر را انداختم و نشستم ، هانی گفت : وای بر آن زن ! مرا و خودش را به کشتن داد به همان چیز ی گرفتار شدم که از آن فرار می کردم ( مثیرالاحزان ص۳۱)
5: بلاذری : شریک هنگامی که مسلم بن عقیل از مخفی گاه خود بیرون آمد به او گفت : ندیدم کسی را که فرصتی برایش فراهم گردد و آن را از دست بدهد ، مگر اینکه برای او پشیمانی وحسرت به دنبال می آورد و تو خود این را می دانی و ایرادی بر هانی نیست ، جز اینکه فرصت ها محدود است. ( انساب الاشراف ج۲ص۳۳۷)
6:ابن قتیبه : به عبیدالله بن زیاد گفته شد : هانی بن عروه بیمار شده و خون قی می کند ، هانی ، خاک قرمز می خورد و آن را قی می کرد.( الامامه و السیاسه ج۲ص۸)
7: ابن کثیر : وقتی عبیدالله بن زیاد آمد ، بر بستر شریک نشست و هانی بن عروه هم آنجا بود ، غلام عبیدالله به نام مهران در جلوی او ایستاد و برخاست ، عبیدالله قدری با شریک سخن گفت ، آنگاه شریک گفت : به من آب بدهید ، گرچه جانم را از دست بدهم ، آیا آب را از من دریغ می کنید ؟ مهران ، متوجه نقشه شد و عبیدالله را متوجه کرد و عبیدالله به سرعت برخاست و بیرون رفت. ( البدایه و النهایه ج۸ص۱۵۳)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیخ کلینی به اسنادش از حسین بن ثویر نقل می کند که :
من و یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابوسلمه سراج در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودیم و یونس که از همه سالمندتر بود حرف می زد او به امام علیه السلام گفت:
فدایت شوم ، بسیار می شود که من از حسین (ع) یاد می کنم .چه بگویم ؟
فرمود:
بگو صلی الله علیک یا اباعبدالله و آن را سه بار می گویی و سلام تو از دور و نزدیک به او می رسد.
الکافی ج۴ص۵۷۵حدیث ۲
تهذیب الاحکام ج۶ص۱۰۳حدیث ۱۸۰
کانل الزیارات ص۳۶۲حدیث ۶۱۸
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل اول گزارش ۱۰: حدیث نبوی مورد استناد مسلم بن عقیل (ع):
روایتی را که مسلم بن عقیل(ع) به آن استناد نمود و ابن زیاد را در خانه هانی به قتل نرساند در منابع شیعه و سنی نقل شده است ، شیخ کلینی در کتاب کافی نقل می نماید که امیر المومنین (ع) فرمودند : ان الاسلام قید الفتک همانا اسلام غافلگیرانه کشتن را در بند کشیده است( الکافی کتتب الدیات باب نوادر حدیث ۱۶) و احمد بن حنبل نیز به دو طریق این گفتار را از زبیر بن عوام نقل می کند که در جریان جنگ جمل ، یکی از سپاهیان زبیر به او گفت : آیا اجازه می دهی علی را بکشم ؟ زبیر گفت : چگونه او را می کشی در حالی که سپاهیانش با او هستند ؟ اوگفت : خود را به او نزدیک می نمایم و در فرصت مناسب او را می کشم ، زبیر گفت : از رسول خدا (ص) شنیدم که همانا ایمان غافلگیرانه کشتن را در بند کرده است و مومن غافلگیرانه نمی کشد( مسند احمد بن حنبل ج۱ مسند زبیر بن عوام حدیث ۱۴۲۹ص۲۷۰)و همین نقل نیز در انساب الاشراف بلاذری نیز راه یافته است.( انساب الاشراف ج۳ص۵۰)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تحلیل دوم از گزارش ۱۰: آیا برای کشتن عبیدالله بن زیاد سی نفر حضور داشتند ؟
در نقل ابن سعد سخن از حضور سی مرد در خانه هانی برای طرح قتل ابن زیاد شده است ، به نظر می رسد پذیرش این گزارش با موقعیت و جایگاهی که ابن زیاد به عنوان حاکم کوفه داشته بعید به نظر برسد، چرا که هماهنگی میان آنها و همچنین اصل حضور این تعداد از افراد که مطمئنا مسلح نیز بودند در هنگام ورود ابن زیاد در خانه هانی جلب توجه می نمود ، در صورتی که در میان گزارش های موجود به خوبی دانسته می شود که ابن زیاد متوجه طرح ریزی قتل خود توسط شریک بن اعور نشده و معقل غلام او ، این احتمال را به او متذکر شده است، مضافا بر اینکه ابن زیاد برای دیدار هانی ، به تنهایی که به خانه هانی نیامده است ، و یقینا با عده ای از سربازان و محافظان به این خانه که می دانست از شیعیان بودند قدم گذاشته است و از جهت دیگر معقول نیست ابن زیاد که تازه بر شهر کوفه حاکم شده است و از اوضاع نابسمان کوفه خبر دارد. بدون دقت های امنیتی در مکانی حضور یابد ، آن هم در جایی که سی نفر مرد مسلح در خانه وجود داشته باشند و به نوعی با همدیگر هماهنگ باشند که هیچ توجه ی از نیروهای ابن زیاد را به خود جلب ننمایند ، با این حال به نظر می رسد مخفی شدن یک نفر و پناهکاری او در این واقعه از مخفی شدن سی نفر و هماهنگی آنها میان همدیگر از امکان بیشتری برخوردار است.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
تاریخچه حرم در قرن سوم :
مهم ترین جسارت نسبت به مزار امام حسین (ع) متعلق به متوکل عباسی است که از ۲۳۲ تا ۲۴۷ق بر بلاد مسلمانان حکمرانی می کرد و به شدت تحت تاثیر اهل حدیث بغداد بود. به نقل ابن اثیر با امیرالمومنین (ع) دشمنی سرسختی داشت( الکامل فی التاریخ ج۴ص۳۱۸) طبری در ذیل وقایع سال ۲۳۶ق می آورد:
متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی (ع) و خانه ها و اماکن اطراف آن را ویران کنند. ( تاریخ طبری ج۹ ص۱۸۵) در خبر شیخ طوسی آمده که اهالی شهرهای عراق ، شورش کردند و مانع شدند اما بالاخره متوکل کار خود را با تهدید و ارعاب انجام داد( امالی طوسی ص۳۲۸ش ۶۵۶) ابن عساکر می آورد قبور تخریب شد و همه تبدیل به مزرعه گردید و مردم از زیارت منع شدند و آنجا تبدیل به صحرا شد و مسلمانان از این کار ناراحت شدند و مردم بغداد بر روی بام خانه ها و مساجد متوکل را دشنام می دادند و شعرا او را هجو کردند ( تاریخ دمشق ج۷۲ص۱۶۷) بعد از مرگ متوکل در سال ۲۴۷ق،عبدالله بن دانیه در همان سال مخفیانه به کربلا آمد و آن جا را صحرا و پر از آب دیده است( امالی طوسی ص۳۲۹ش۶۵۷) اما با روی کار آمد منتصر عباسی ،وی دستور داد تا در سال ۲۴۷ق مزار امام حسین علیه السلام دوباره بازسازی شود و زائران در رفاه قرار گرفتند.( مروج الذهب ج۴ص۱۳۵).
#حرم
https://eitaa.com/Ashuraresearch