eitaa logo
عاشورا پژوهی
377 دنبال‌کننده
263 عکس
113 ویدیو
7 فایل
مطالب تخصصی پیرامون امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا . اللهم سَلّم و تَمّم ارتباط با ادمین : @hoseinhamzeh313
مشاهده در ایتا
دانلود
مسلم بن عقیل( ع) را وارد قصر کوفه کردند در حالی که زخمی و تشنه بود ، هنگامی که مسلم(ع) بر ابن زیاد وارد شد، سلام نکرد ؛ نگهبان قصر به مسلم گفت : به امیر سلام نمی کنی ؟ مسلم بن عقیل(ع) در جواب گفت : ساکت باش، بی مادر! تو را چه به سخن گفتن ، به خدا سوگند که او امیر من نیست تا بر او سلام کنم و اگر قصد این دارد که مرا بکشد ، سلام من بر او سودی ندارد و اگر قصد کشتن مرا ندارد ، بسیار بر او سلام خواهم کرد، عبید الله بن زیاد گفت: چه سلام بکنی و چه سلام نکنی کشته خواهی شد ، مسلم بن عقیل(ع) در جواب گفت : اگر مرا بکشی ، براستی که بدتر از تو ، بهتر از مرا کشته است ، عبیدالله بن زیاد به مسلم گفت: ای پسر عقیل ! نزد مردمی که اتحاد داشتند وهم سخن بودند آمدی و تفرقه ایجاد کردی و وحدت آنها را بر هم زدی و برخی را بر ضد گروه دیگر شوراندی ؛ مسلم بن عقیل(ع) گفت : هرگز من برای این منظور به کوفه نیامده ام ، مردم این شهر نامه نوشتند که پدرت خوبانشان را کشته و خون هایشان را ریخته و رفتار کسرا و قیصر را با آنها داشته است، ما آمدیم تا با عدل فرمان دهیم و به حکم کتاب فرابخوانیم و امر به معروف ونهی از منکر کنیم، بذر فتنه را تو پاشیدی ، تو و پدرت زیاد بن علاج از طایفه بنی ثقیف ، من امیدوارم که خداوند ، شهادت را به دست بدترین بندگانش روزی ام کند ، به خدا سوگند ، من نه مخالفت کرده ام و نه کافر شده ام و نه آیینم را تغیر داده ام ، همانا من فرمانبردار حسین بن علی هستم و ما خاندان به خلافت سزاوارتریم از معاویه و فرزندش و خاندان زیاد ؛ عبیدالله بن زیاد گفت : ای فاسق، هنگامی که تو در مدینه می گساری می کردی ، ما با مردم چنین رفتاری می کردیم ، مسلم گفت : من می گساری می کردم ؟ به خدا سوگند دروغ می گویی ، سزاوارتر از من به می گساری کسی است که خون مسلمانان را می خورد و بی گناه را که جانش محترم است می کشد و بیرون از قصاص، آدم می کشد و به حرام، خون می ریزد و بر پایه ی خشم ، دشمنی و بدبینی آدم می کشد و با این حال به لهو و لعب مشغول است و گویا که کاری نکرده است ، ابن زیاد گفت : ای فاسق ،نفست چیزی را آرزو کرد که خدا از تو دریغ داشته و تو را شایسته آن ندید ؛ مسلم گفت : پس چه کسی شایسته آن است؟ ابن زیاد گفت : امیرمومنان ، یزید، مسلم بن عقیل(ع) گفت : ستایش مخصوص خدا است و اوست که میان ما و شما داوری می کند ، ابن زیاد گفت : تو گمان می کنی که در حکومت سهمی داری ؟ مسلم بن عقیل(ع) گفت : بخدا سوگند ، گمان که نه ،بلکه یقین دارم،ابن زیاد گفت : خدا مرا بکشد ،اگر تو را نکشم به گونه ای که پیش از این در اسلام کسی آن گونه کشته نشده باشد ، مسلم بن عقیل(ع) گفت : تو سزاوار آنی که در اسلام ، بدعت گذاری، به راستی که تو بدترین کشتن ، زشت ترین مثله کردن و بد سرشتی را رها نخواهی کرد و کسی سزاوارتر از تو بدین کارها نیست ، بخدا اگر ده نفر مورد اعتماد با من همراه بود و شربتی آب می نوشیدم ، طولی نمی کشید که مرا در قصر می دیدی، ابن زیاد گفت : ساکت باش ای پسر حلیه؛ و به علی بن ابیطالب (ع)و حسن بن علی(ع) و حسین بن علی (ع) دشنام داد ،مسلم بن عقیل(ع) گفت : تو وپدرت به این دشنام ها سزاوارترید ، هرچه می خواهی انجام بده ، ما خاندانی هستیم که بلا و سختی بر ما حتمی شده است ، و حلیه از سمیه، بهتر و عفیف تر بود ، عبیدالله بن زیاد گفت : او را به بالای قصر ببرید و گردنش را بزنید و بدنش را به سرش ملحق سازید ، مسلم بن عقیل(ع) گفت : ای پسر زیاد اگر تو. از قریش بودی ، یا میان من و تو ، خویشاوندی بود ، مرا نمی کشتی ، ولی تو پسر پدرت هستی ،حال که می خواهی مرا بکشی پس بگذار تا به بعضی از خویشانم وصیت کنم ؛ آنگاه به افراد حاضر در قصر نگاه انداخت و در میان آنها عمربن سعد را دید..... @ashoora_61
گزارش ۱۷: مسلم بن عقیل علیه ااسلام در قصر کوفه قسمت دوم
مسلم بن عقیل (ع) به ابن سعد گفت : ای عمر، میان من و تو خویشاوندی وجود دارد ؛ وصیتی پنهانی به تو دارم که می خواهم آن را انجام دهی اما عمر بن سعد اجازه نداد که مسلم وصیت هایش را مطرح کند ، عبیدالله بن زیاد گفت : از شنیدن وصیت پسر عمویت امتناع مکن ، پس عمر بن سعد برخاست و در گوشه ای نشست به گونه ای که ابن زیاد او را می دید ، مسلم بن عقیل(ع) به عمرو بن سعد گفت : هنگام ورود به کوفه ، هفتصد درهم قرض گرفته ام آن را از جانبم اداکن تا اینکه از محصولاتم در مدینه برایت بیاورند ، جنازه ام را از ابن زیاد تحویل بگیر و آن را بخاک بسپار ، و اینکه قاصدی را نزد حسین بن علی (ع) روانه کن ، و او را از احوال من و از نیرنگ این قوم آگاه کن و به وی بگو که هیجده هزار نفری که با من بیعت کرده بودند ، بیعتشان را شکستند تا فریفته کوفیان نشود ، عمر بن سعد به مسلم (ع)گفت : همه اینها بر عهده من است و من عهده دار انجام دادن آنها هستم ، پس نزد ابن زیاد رفت و تمام وصیت های مسلم بن عقیل(ع) را برای او بازگو نمود ، ابن زیاد به او گفت : کار خوبی نکردی که اسرارش را افشا کردی ، امین خیانت نمی کند هر چند گاهی خیانتکار ، امین می گردد ، و در ادامه گفت : مال تو ، در اختیار تو است و ما جلوی آنرا نمی گیریم ، جنازه اش نیز وقتی او را کشتیم ، دیگر برای ما مهم نیست که با آن چه می کنی وحسین نیز اگر کاری به کار ما نداشته باشد ، ما هم با او کاری نداریم ، بعد از شهادت مسلم بن عقیل(ع) ، عمر بن سعد بدهی مسلم بن عقیل(ع) را پرداخت نمود ، و جنازه اش را گرفت و به خاک سپرد و قاصدی را سوار بر شتر و به همراه توشه به سوی امام حسین(ع) فرستاد و دستور داد آنچه را که مسلم به اوگفته بود را به امام حسین (ع) ابلاغ نماید ، قاصد در منزل چهارم از سمت مکه به سوی کوفه با امام حسین(ع) ملاقات نمود و به ایشان گزارش داد . تاریخ طبری ج۵ص۳۷۶ مقاتل الطالبین ص۱۰۸ الارشاد ج۲ص۶۱ انساب الاشراف ج۲ص۳۳۹ الطبقات الکبری ج۱صف۶۱ العقدالفرید ج۳ص۳۶۵ اخبارالطوال ص۲۴۰ @ashoora_61
شخصیت شناسی در گزارش ۱۷: مادر مسلم بن عقیل علیه السلام کیست؟
حلیه نام مادر مسلم بن عقیل (ع)به گونه های دیگر چون حلبه ، حبله، جبله، نیز گزارش شده است اما ابن قتیبه مادر وی را از نبطیه از آل فرزندا دانسته است(المعارف ص۲۰۴) وی از اسیران شام بود که عقیل او را خریداری کرد ، بنابر این مادرش کنیز و ام ولد بوده است. (ام ولد به معنای کنیزی که بعد از بچه دار شدن از ارباب خود ، آزاد می شود) @ashoora_61
شخصیت شناسی در گزارش ۱۷: مادر عبیدالله بن زیاد کیست؟
سمیه ،کنیز دهقانی به نام ((زند ورد )) از اهالی کسکر بود ، وچون حارث بن کلده مالک او طبیب بود و توانسته بود ((زند ورد)) را از بیماری نجات دهد ، آن دهقان به رسم سپاس ، سمیه را به او بخشید ، سمیه برای حارث بن کلده در خانه اش دو فرزند به نام های نافع و نفیع به دنیا آورد، اما حارث هیچکدام را به فرزندی قبول نکرد( الکامل فی التاریخ ج۴ص۳۰۸) بعد از این واقعه حارث بن کلده ، سمیه را به غلام رومی خود عبید تزویج کرد( انساب الاشراف ج۵ص۱۸۷)سمیه که به ناپاکی مشهور بوده است، بنابر گزارش مسعودی ، در زمان جاهلیت با ابوسفیان نیز به واسطه ابو مریم سلولی شراب فروش ارتباط داشته است( مروج الذهب ج۳ص۷) با این حال سمیه مادر زیاد بوده و مادر عبیدالله بن زیاد ، مرجانه است ، چرا مسلم در کنایه خود به ابن زیاد ، نام مادر مستقیم او رابه زبان نیاورد، بلکه از سمیه که مادر بزرگ عبیدالله بوده ، نام می برد ؟ پاسخ این پرسش در این نکته نهفته است که سمیه به افراد مختلفی زنا می داد و زیاد را در سال اول هجری به دنیا آورد ، بعدها به زیاد، زیاد بن ابیه می گفتند، تا اینکه معاویه در سال 44ق با قراردادن شاهدانی چون ابو مریم سلولی ، زید بن اسماء حرمازی مالک بن ربیعه سلولی و منذربن زبیر زیاد را فرزند ابوسفیان دانست( الاصابه ج۲شماره ۲۹۸۳/ اسدالغابه ج۲شماره ۱۸۰۰/ الطبقات الکبری ج۷ص۹۹) این ملحق کردن هیچ گاه مورد اتفاق میان مسلمانان واقع نشد ، همچنین نام پدر زیاد در هاله ای از ابهام قرار داشت ، بنابر این می بینیم که مسلم بن عقیل(ع) در فرازی از سخنانش به عبیدالله بن زیاد می گوید :اگر ارتباط خویشاوندی میان ما برقرار بود ، تو مرا نمی کشتی، ولی تو پسر پدرت هستی، یعنی اینکه تو تبار قریشی نداری و تبارت نامعلوم است همانگونه که پدرت زیاد ، معلوم نبود که نسبش چگونه بوده است . @ashoora_61
1.99M
پادکست فرهنگ عاشورایی..... قسمت پانزدهم: حاج مرزوق @ashoora_61
حاج مرزوق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خوانی حاج محمد نوروزی در شبهای مسلمیه از یادگاری های حاج مرزوق