🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۱۴۲
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
چشم چرخاندم تو اتاق. سه افسر و یک سرباز ایستاده و نشسته زل زده بودند به من. فرمانده شان رو صندلی پشت میز خودش را تاب میداد. صدای پایههای آهنی صندلی خط می کشید تو سکوت اتاق. دلم ریش ریش میشد. خاک و عرق را از رو پیشانیام پاک کردم. چشمهایم بدون عینک آب انداخته بود. اولین کسی که دهان باز کرد سرباز بود. مترجم فرمانده و افسرهای دیگر.
- اسم؟ اسد الله .
- اسم پدر؟ حبیب الله
- نام خانوادگی؟
- خالدی
- شغل؟ کشاورز
- سن؟
- ۵۱ سال
در کجا اسیر شدی؟
- در نخلستان شلمچه
- شغل سازمانیات در جبهه؟
- امدادگر.
اولین سیاستم همین بود. اگر میگفتم رزمنده یا بسیجی، حسابم با کرام الکاتبین بود. آمد جلو و دست کشید رو ریشام. شاید میخواست بگوید خر خودت هستی. محاسنات به آخوندها میماند. بی حرکت ایستادم. انتهای ریشام را گرفت و کشید. درد هجوم برد تو صورتم.
- وضعیت نخلستان چگونه بود؟
- برای ما بسیار بد بود. خیلی از بچه های ما شهید شدند.
- خفه شو... کی گفته آن ها شهید هستند؟... آیا منتظر نیروی کمکی بودید؟
- بله ... یک گردان .... ولی به علت شدت آتش شما نتوانستند. نیش سرباز و بقیه افسرها باز شد. برای آن که رودل نکنند ادامه دادم.
- نیروهای زیادی آماده حمله سراسری هستند، منتظر دستور.. فرمانده کل قوا هستند.
- آیا صدای هواپیماهای ما را میشنیدید؟
- خیلی زیاد ... هر دقیقه.
دلم میخواست تعداد سقوط هواپیماها را بگویم. هفتاد و پنج تا هواپیما کم نبود. ترسیدم همان لحظه به گلوله ببندندم.
- از طرف بصره به طرف شما آتش میبارید؟
- به شدت ... ولی همه گلولهها کوبیده میشد تو تن نخلها.
- دروغ میگویی؟
- دروغ ام چه است. از بقیه بپرسید.
لب کبودش را زیر دندان گرفت و فشرد. بعد نگاه کرد به فرمانده.
فرمانده همچنان تاب میخورد و زلزل من را نگاه میکرد.
- شبها صدای هواپیماهای ما را میشنیدید؟ چترهای منور را چی؟
- خیر. صدایی در کار نبود ... ولی تا دلتان بخواهد چتر منور میبارید.
- نیروهای شما کجا مستقر هستند. مات نگاهش کردم. دو قدم کوتاه به طرف من برداشت. احساس کردم قصد دارد نوازشام کند. سرم را کشیدم عقب. کف دستهایش را مالید به هم. صدای خشکی تو فضای دود گرفته اتاق پر شد. انگار کسی سمباده میکشید. رو دیوار حواسم به صدای خشک کف دستهای سرباز رفت که کشیده محکمی بیخ گوشم خوابید. تلوتلو خوردم و رو زانو کوبیده شدم رو زمین. بین نشستن و بلند شدن بودم که افسر دومین کشیده اش را چسباند رو جای اولی. گوشم شروع کرد به سوت کشیدن. درد رو یک طرف صورتم چنگ انداخته بود. آب چشمهایم شره کرده بود رو صورتم، میسوزاند و پایین میرفت. سوالش را یک بار دیگر تکرار کرد. شمرده و بلند
- نیروهای شما کجا مستقر هستند؟
- من ... مدتها است که تو نخلستان هستم هیچ خبری ندارم. از یک امدادگر چه انتظاری دارید؟! ولی همان طور که گفتم رادیو، خبر سراسری حمله ای را داد.
- خفه شو ... خفه دروغگو، بیرون ... نفر بعد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
☑️بهره مندی از
تخصص و تجربه و کارآمدی
#معیار_انتخاب_اصلح
#کلام_رهبری
#بصیرت_مردم
#میزان_رای_ملت_است
گروه اندیشکده اسما👇
https://eitaa.com/joinchat/3091333131C5875b040aa
لینک گروه اندیشکده اسما
جهت چت وتبادل اطلاعات ...
لطفا دوستان خود را دعوت کنید🌹
کانال اندیشکده اسما در ایتا👇
@asmaandishkade
گروهاندیشکده اسما در بله👇
ble.ir/join/YzBkN2ExM2
☑️بهره مندی از
درک و فهم سیاسی
#معیار_انتخاب_اصلح
#کلام_رهبری
#بصیرت_مردم
گروه اندیشکده اسما👇
https://eitaa.com/joinchat/3091333131C5875b040aa
لینک گروه اندیشکده اسما
جهت چت وتبادل اطلاعات ...
لطفا دوستان خود را دعوت کنید🌹
کانال اندیشکده اسما در ایتا👇
@asmaandishkade
گروهاندیشکده اسما در بله👇
ble.ir/join/YzBkN2ExM2
#میزان_رای_ملت_است
☑️ ساده لوح نبودن.
#معیار_انتخاب_اصلح
#کلام_رهبری
#بصیرت_مردم
#میزان_رای_ملت_است
گروه اندیشکده اسما👇
https://eitaa.com/joinchat/3091333131C5875b040aa
لینک گروه اندیشکده اسما
جهت چت وتبادل اطلاعات ...
لطفا دوستان خود را دعوت کنید🌹
کانال اندیشکده اسما در ایتا👇
@asmaandishkade
گروهاندیشکده اسما در بله👇
ble.ir/join/YzBkN2ExM2
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۱۴۳
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
قبل از این که سربازها به سراغم بیایند چشمم افتاد به ساعت رو دیوار. عقربهها رو یازده تکان میخوردند. به یاد نماز افتادم.
- اجازه میدهید نمازم را بخوانم؟ با این سوال صدای خنده افسرها تو اتاق منفجر شد. سرباز هلام داد طرف در. شکلک در میآورد و میکوبید رو پشت من. سربازها از جلو در، دست دراز کردند و کشیدنم بیرون. سرجایم که نشستم دست کشیدم رو دیوار تیمم کردم و زیرلبی نمازم را خواندم. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. مانده بودم آنها چه جور مسلمانی اند؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود که از ستاد فرماندهی کل منطقه بصره زدیم بیرون. با دست و چشمهای بسته سوار آیفا کردنمان. با مشت و لگد کوبیده شدیم رو هم. درد معده و گرسنگی ول کن نبود. وسط آیفا چمباتمه زدم. ساکت نشد. آیفا سرعت گرفته بود. می افتاد تو چاله و دست اندازها. صدای فریادها انفجار نارنجک و گه گاه شلیک تیر به گوش میرسید. هراسان سر میچرخاندم به طرف صداها. آیفا رو هوا پرواز میکرد. انگار چرخهایش را به گلوله بسته بودند.
- هی! چه کار داری میکنی؟ میخواهی بکشیمان. این را امیر عسگری فریاد زد. مطمئن بودم تو حال خودش نبود. سربازها هجوم بردند به طرفاش. راننده فخش حواله اش کرد. ناله امیر بلند شد. سربازها مشتهایشان را کوبیدند رو سینه و شکم ما. دق دلشان را سر ما خالی میکردند. بیخوابی دیوانه شان کرده بود. تا آیفا ترمز کند دست از کتک کاری برنداشتند. بوی خطر میشنیدم. بوی مرگ، بوی خون تازه. احساس آدمی را داشتم که قرار بود زیر پایش را خالی کنند. تنم میلرزید. یکهو سکوت وحشتناکی حاکم شد. حتی باد هم از زوزه افتاد. ناگهان صدای چند نفر در هم پیچید. به موسیقی عربی ای میماند که بد ضبط شده بود. چند نفر دویدند طرف آیفا. صدای پوتین هایشان به پتک میماند. هلمان دادند به طرف حفاظ. تو تاریکی مطلق به سر میبردیم. لرزان ایستادیم تا پیاده مان کنند. پشت سر و کنار هم قنداق تفنگ کوبیده میشد وسط کمرم. گردنم را چنگ میزدند. انگشت میکشیدند دور گلویم. انگار خط میکشیدند تا ببرندش. سعی کردم از زیر چشمی جلو پایم را نگاه کنم. تو سیاهی فرورفتم. سرم از فشار عصبی به دوران افتاد. درونم آشوب شد. عق زدم. سر و پشتم مشت باران شد، چنان که انگار لاشه آویزان گوسفندی را میکوبیدند. بی حرکت ماندم، عینهو سنگ. عراقی ها شروع کردند به خوش و بش کردن. خنده هایشان عصبی بود. یکی از سربازها پرید بالای حفاظ. چنگ انداخت به سر و صورتمان. کشیدم عقب. دست انداخت به زیر پیراهنام و کوبیدم به حفاظ. ناگهان صدای فریاد و کوبیده شدن یکی از بچه ها بلند شد. ناله همراه خنده سربازها قاطی شد. فریاد دیگری بلند شد. بلندتر و دلخراش تر. صدای استخوان شنیدم. انگار با ساطور افتاده بودند به جان استخوانها. ماشین تکانی خورد و جلو رفت. ناگهان ایستاد. کسی هوار کشان پرت شد پایین. فریادش رفت به آسمان. به نظرم رسید صدای محمود است. خوف برم داشته بود. هر لحظه منتظر سقوط بودم. درد را پیشاپیش حس میکردم. میان زمین و آسمان دست و پا میزدم. خیس عرق شده بودم. چانه ام را انگار برق گرفته بود. ناگهان کسی با کف دست هلام داد پایین. بند دلم پاره شد. وحشت تو وجودم چنگ انداخت. حال آدم بیهوش را پیدا کردم. روشانه و پشت کوبیده شدم. تو چاله کم عمقی نعره ام کشیده شد به آسمان. لرزان سر جایم ماندم. خدا را صدا زدم و بر شیطان لعنت فرستادم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
🌙 ماه ربیع الاول، بهار زندگی است
✍ رهبر انقلاب: بعضی از اهل معرفت و سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیع الاول، ربیع حیات و زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابیعبدالله جعفربنمحمدالصّادق ولادت یافتهاند و ولادت پیغمبر سرآغاز همهی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است.
ربیع_الاول مبارک باد 🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴سید ابوتراب میرفروغی 🌷🌴🌷🌴🌷🌴
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرق الزامیکردن حجاب در ایران و ممنوعکردن آن در فرانسه چیست
🔹دکتر علی غلامی، استاد دانشگاه پاسخ می دهد
گروه اندیشکده اسما👇
https://eitaa.com/joinchat/3091333131C5875b040aa
لینک گروه اندیشکده اسما
جهت چت وتبادل اطلاعات ...
لطفا دوستان خود را دعوت کنید🌹
کانال اندیشکده اسما در ایتا👇
@asmaandishkade
گروهاندیشکده اسما در بله👇
ble.ir/join/YzBkN2ExM2
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حتتتما ببین، سخنان امیدبخش حضرت اقا درباره انقلاب و دشمنان مون
امام خامنه ای :
این انقلاب خیلی چیز عجیبی است! حالا حالا ها برای ارباب های دنیا دردسر خواهد داشت...😎
گروه اندیشکده اسما👇
https://eitaa.com/joinchat/3091333131C5875b040aa
لینک گروه اندیشکده اسما
جهت چت وتبادل اطلاعات ...
لطفا دوستان خود را دعوت کنید🌹
کانال اندیشکده اسما در ایتا👇
@asmaandishkade
گروهاندیشکده اسما در بله👇
ble.ir/join/YzBkN2ExM2
برهان سبر و تقسیم
برخی از علمای شیعه برای بیان علت غیبت حضرت حجت علیه السلام، از برهان سبر و تقسیم استفاده کرده اند؛ به این صورت که تمام فرض ها و احتمالات را مطرح نموده و از بین تمام فرض های طرح شده تنها یک احتمال را به واقع نزدیک دیده اند و باقی آنها را با استدلال کنار گذاشته اند.
امام کاظم علیه السلام در پاسخ به فردی که گفت: «فَقُلْتُ لَهُ يَا غُلَامُ مِمَّنِ الْمَعْصِيَةُ» گناه از چه کسی صادر می شود؟ از همین برهان استفاده می برد و می فرماید: «إِنَّ السَّيِّئَاتِ لَا تَخْلُو مِنْ إِحْدَى ثَلَاثٍ- إِمَّا أَنْ تَكُونَ مِنَ اللَّهِ وَ لَيْسَتْ مِنْهُ- فَلَا يَنْبَغِي لِلرَّبِّ أَنْ يُعَذِّبَ الْعَبْدَ عَلَى مَا لَا يَرْتَكِبُ- وَ إِمَّا أَنْ تَكُونَ مِنْهُ وَ مِنَ الْعَبْدِ وَ لَيْسَتْ كَذَلِكَ- فَلَا يَنْبَغِي لِلشَّرِيكِ الْقَوِيِّ أَنْ يَظْلِمَ الشَّرِيكَ الضَّعِيفَ- وَ إِمَّا أَنْ تَكُونَ مِنَ الْعَبْدِ وَ هِيَ مِنْهُ» ارتکاب گناهان از سه حال خارج نیست: یا از خداوند سر می زند و هرگز چنین چیزی نیست و اصلا شایسته پروردگار نیست که بنده را به خاطر گناهی که نکرده عذاب کند؛ و یا از خدا و بنده هر دو با هم سر می زند، که چنین نیست زیرا شایسته نباشد که شریک قوی به شریک ضعیف ستم کند؛ و یا اینکه از بنده سر می زند که همین طور هم هست.
محقق طوسی از طریق همین برهان می گوید:
و أما سبب غيبته فلا يجوز أن يكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فيكون معي المكلفين، و هو الخوف الغالب و عدم التمكين و الظهور يجب عند زوال السبب
اما سبب غيبت امام دوازدهم، پس جايز نيست كه از جانب خداي سبحان و يا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختي، - از مردم و مكلفين است و آن خوف غالب و تمكين نداشتن مردم از امام است و هر موقع اين سبب زايل شود يعني مردم تمكين و اطاعت از امام نمايند ظهور واجب ميشود.
شیخ طوسی به همین سبب می گوید:
و أما ما روي من الأخبار من امتحان الشيعة في حال الغيبة و صعوبة الأمر عليهم و اختبارهم للصبر عليه فالوجه فيها الإخبار عما يتفق من ذلك من الصعوبة و المشاق لا أن الله تعالى غيب الإمام ليكون ذلك و كيف يريد الله ذلك و ما ينال المؤمنين من جهة الظالمين ظلم منهم لهم و معصية و الله تعالى لا يريد ذلك بل سبب الغيبة هو الخوف على ما قلناه
اخباري كه دال بر امتحان شيعه در زمان غيبت و دشواري كار بر ايشان و آزمايش صبر آنان بر غيبت است، صرفاً خبر دادن از سختيهاي ايشان است، نه اين كه خداوند متعال امام عليه السلام را غايب نموده تا اين كه مردم را امتحان كند و چگونه خداوند چنين چيزي را اراده كند در حالي كه لازمه آن، ظلم و معصيتي است كه از جانب ستمكاران بر مؤمنان ميرود و خداي متعال اين را نمي خواهد بلكه سبب غيبت همان ترسي است كه گفته ايم
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 با افتخار ایرانی ام🇮🇷
ژیلا صادقی مجری سابق صداوسیما: چرا باید برم جایی که ایرانیارو تحقیر میکنن و بزرگ مرد کشورمون رو کشتن؟
قسم میخورم آقای خامنه ای اگه الان برن تو خیابون صحنه هایی خواهید دید که هر گز ندیدین
#سواد_رسانه