eitaa logo
⁦⁦⁩دخترونه اسماءالحسنى⁦⁦
75 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
26 فایل
🌸با خـــودَت عطـــر و بویے از خدا دارے 🌸تا به سَـــر چــادر و 🌸به دِل حیـــا دارے ✨شرایط کپی: ذکر صلوات✨ ارتباط با ادمین: @ee_13508
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بیست‌خصلت رفتاری و اخلاقی پیامبراڪرم حضرت محمد مصطفی ﷺ ▫️💌 هنگام راه رفتن بآرامی و وقار راه میرفت ... ▪️💌 هرکه را می‌ديد مبادرت به سلام می‌کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت .. ▫️💌وقتی باکسی دست می‌داد دست خود را زودتر از دست او بيرون، نمی‌کشيد .. ▪️💌 بامردم چنان معاشرت می‌کرد که هرکس گمان‌ می‌کرد عزيزترين فرد نزد آن‌‌حضرت است ... ▫️ سکوتی طولانی داشت و تا نياز نمی‌شد لب به سخن نمی گشود .. ▪️ 💌هرگاه با کسی، هم‌ صحبت می‌شد به‌سخنان او خوب گوش فرا می‌داد.. ▫️ هنگام‌ ورود به هر مجلسی، در‌ آخر ونزديک درب می نشست، نه در صدر آن ... ▪️💌در مجلس جای خاصی را بخود، اختصاص نمی‌داد و از آن نهی‌ می‌کرد ▫️هرگز با کسی جدل و منازعه نمی‌کرد ▪️💌 هديه را قبول می‌ کرد اگر چه، به‌اندازه يک جرعه شير بود .. @asmaolhosnaa
◽️💌به‌خويشاوندان‌خود‌احسان‌میکرد بی‌آنکه آنان را بر ديگران برتری دهد. ▪️ 💌هر که عذر می‌ آورد عذر او را قبول، می‌کرد ... ▫️💌هرگز کسی را حقير نمی‌شمرد .. ▪️💌 هرگز کسی از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد ... ▫️💌هرگز عيب مردم را جستجو نمی‌کرد ▪️💌از شر مردم برحذر بود ولی، از آنان کناره نمی گرفت و با همه، خوش‌خو بود ... ◽️💌هرگز مذمت مردم را نمی کرد، وبسيار مدح آنان نمی گفت .. ▪️💌 بر جسارت‌ ديگران صبر می‌فرمود و بدی را به نيکی جزا می داد ... ▫️💌وفادارترين مردم به‌عهد و پيمان بود .. ◽️💌عزيزترين افراد نزد او کسی بـود که‌خيرش بيشتر به ديگران می‌رسيد 📚"مکارم الاخلاق" طبرسی @asmaolhosnaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💆‍♀🌿 🌱🌼دختـرونه اسـ🍋ـماء الحسنی🌱🌼 💚@asmaolhosnaa💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁦⁦⁩دخترونه اسماءالحسنى⁦⁦
#من_میترا_نیستم #قسمت_چهل_و_چهارم شب های آخر اسفند رزمنده‌ها در منطقه شوش عملیات داشتند دلم پیش ب
شهرام درِ خانه را به رویم باز کرد صدا زدم: زینب، زینب مامان برگشتی؟ وقتی وارد خانه شدم، صورت نگران مادرم را که دیدم فهمیدم زینب برنگشته است. مادرم زیر لب آیت الکرسی می‌خواند و نمی‌توانست حرف بزند صدای قلبم را می‌شنیدم میخواستم زیرگریه بزنم از مادر و بچه ها خجالت کشیدم. شهلا برای من یک لیوان آب آورد گلویم بسته شده بود که هیچ، نفسم بالا پایین نمی‌شد. شهلا گفت مامان بریم خونه دارابی از آنجا به خونه چندتا از دوستای زینب زنگ میزنم شاید اونا ازش خبر داشته باشن. آن زمان ما تلفن نداشتیم و برای تماس های ضروری و خانه همسایه می‌رفتیم. به شهلا گفتم: این چه حرفیه، مگه میشه زینب بی خبر خونه دوستاش رفته باشه، زینب هیچ وقت این کار رو نمیکنه. با اینکه این حرف را زدم ولی بلند شدم و پشت سر شهلا به خانه‌دارابی رفتم. سفره هفت سین وسط اتاق پذیرایی خانه پهن بود و خانواده دارابی دور هم تلویزیون نگاه می کردند و صدای خنده آنها بلند بود با شرمندگی وارد شدیم. شهلا ماجرای برنگشتن زینب را برای خانم دارابی گفت خانم دارابی ناراحت شد و گفت توکل به خدا و انشالله که چیزی نیست و همین دور و بره و با این حرف به من قوت قلب داد. او گفت راحت هر جا که میخواین زنگ بزنید تا خبری از زینب بگیرید شهلا روی یک کاغذ شماره تلفن‌ها را نوشته بود اولین دومین و سومین تلفن را زد اما هیچ کس از زینب خبر نداشت. خجالت می کشیدم که بگویم زینب گم شده است. دوستانش چه فکر می کردند؟ نگاه من به لب های شهلا بود و منتظر بودم حرفی بزند که معلوم کند زینب کجاست. اما برعکس نه تنها خبری از زینب نگرفتیم که دستی دستی به همه خبر گم شدن دخترم را دادیم. خانم دارابی با سینی چای و شیرینی آمد به من اصرار می‌کرد که چیزی بخورم. بیماری آسم داشتم، تا فشار روحی و جسمی به من می آمد رنگ و رویم می پرید و دهانم خشک می شد. 🛍دختــرونہ اسماء الحسنے🛍 @asmaolhosnaa