eitaa logo
-اسرا-🇵🇸
890 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
853 ویدیو
10 فایل
"إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً...💔 -دیگران ظهورش را دور می بینند و ما نزدیک می بینیم! "ما برای همه می نویسیم تا یک نفر بخواند!" https://harfeto.timefriend.net/16821984241385 برای شنیدن حرفاتون:) کپی آزاد🌿 اللهم عجل لولیک الفرج🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا مارا دروازه ریختن آبروی دیگران قرار مده
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320.mp3
9.08M
مَن‌دُعآي‌فَرج‌میخوآنَم‌بیـآآقـا؎ِمَن!
نزارید چشماتون خیلی چیزارو ببینه و بِه خیلی چیزا عادت کنه... چشمی کِه نامحرم ببینه... گناه ببینه... فعلِ حرام ببینه... دیگه نمیتونه مولا رو ببینه... https://eitaa.com/martyr_314
حواسم بهت هست...
هدایت شده از hidika|!هیدیکا
"یا عبادِ فَاتَقُونِ" اون کسره‌یِ زیر عباد رو میبینید؟ این همون میم مالکیته که آخر اسم محبوبتون میذارید.. تویِ گرامر عربی این کسره همون کارکرد و معنا رو داره خب حالا ترجمه: بنده‌‌ام! مراقب خودت باش این یعنی دوسِت دارم :))) ♥️
شما برا خوابت‌ که‌ کوتاهه جای نرم تهیه میکنی اما برا آخرتت هیچ‌کـاری نمیکنی . . .؟! • آیت الله بهجت ‌
| گفتم:یا صاحب الزمان بیا... گفت: مگر منتظری گفتم:بله آقا منتظرم گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط میگویی آقا بیا گفتم: مگر بد است آقا گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمدڪشتنش گفتم : پس چه ڪنیم گفت: مرا بشناسید گفتم: مگر نمیشناسیم گفت : اگر میشناختید ڪه این_طور_گناه نمیڪردید گفتم : آقا تو ما را میبخشی ؟ گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟😞 گفت: ترڪ محرمات... انجام واجبات... همین کافیست https://eitaa.com/aMaM_ZaMaN14
سـرِدوراهی‌گُـناه‌وثـواب به‌حُبّ‌شهادت‌فکرکن..! به‌نگاهِ‌امام‌زمانت‌فکرکن..! ببين‌میتونی‌ازگناه‌بگذری؟! ازگناه‌گه‌گذشتی ازجونتم‌‌به‌راحتی‌میگذری... https://eitaa.com/mazhabyun1y
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 وسط جاذبه ی ایـن همه رنگ نوکرت تا به ابد رنگ شماست بی خیال همه ی مـردم شــهر دلم آقا به خدا تنگ شماسـت
خدایا امیدم را نا امید مکن...!💔
عاشـق‌‌شوید(: مسلمان‌‌،‌عاشق‌‌است! عاشقِ‌خـداست، عاشقِ‌انسان‌‌شدن‌‌است ، عاشقِ‌ملکوت‌‌است .. -شهید‌بهشتی🙂🌱🤚🏽
تو خیال كرده ای علی علیه السلام شكست خورد؟! شهید مطهری:معروف است كه در زمان قاجاریه مرد نسبتاً فاضلی كه بسیار خوش نویس بوده. ظاهراً از شیراز برای زیارت به مشهد رفته بود. در بازگشت، پولش تمام می شود یا دزد می زند، و در تهران در حالی كه غریب بوده بی پول می ماند. فكر می كند كه از هنرش كه خطاطی است استفاده كند و ضمناً زیاد هم معطل نشود. بر می دارد همین عهدنامه ی امیرالمؤمنین علیه السلام به مالك اشتر را با یك خط بسیار زیبا می نویسد. خطكشی می كند، جدول بندی می كند، این عهدنامه را در یك دفتری می نویسد و آن را به صدر اعظم وقت اهدا می كند. یك روز می رود نزد صدر اعظم در حالی كه ارباب رجوع هم زیاد بوده اند. نوشته را به او می دهد و می گوید هدیه ی ناقابلی است. پس از مدتی بلند می شود كه برود. صدر اعظم می گوید آقا شما بفرمایید. با خود می گوید لابد می خواهد مرحمتی بدهد، می خواهد خلوت بشود. چند نفری از ارباب رجوع می مانند. باز می بیند خیلی طول كشید، بلند می شود كه برود. دوباره صدر اعظم می گوید آقا شما بفرمایید. تا اینكه همه ی مردم می روند، فقط پیشخدمتها می مانند. صدر اعظم می گوید فرمایشی دارید؟ این شخص می گوید: نه، من عرضی نداشتم، همین را تقدیم كرده بودم. پیشخدمت‌ها را هم می گوید همه تان بروید بیرون، كسی حق ندارد بیاید داخل اتاق. این بیچاره وحشتش می گیرد كه این دیگر چگونه است؟ ! صدر اعظم می گوید: بیا جلو! می رود جلو. آهسته در گوشش می گوید: چرا این را نوشتی و برای من آوردی؟ می گوید: شما صدر اعظم یك مملكت هستید، این هم دستورالعمل مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است برای كسانی مثل شما. فرمان اوست راجع به اینكه با مردم چطور باید رفتار كرد. من فكر می كنم شما هم شیعه ی امیرالمؤمنین هستید و چنین چیزی را دوست دارید. فكر كردم برایتان هدیه ای بیاورم، هیچ چیز مناسبتر از این پیدا نكردم. گفت: بیا جلو. رفت جلو. گفت: یك كلمه من می خواهم به تو بگویم و آن این است كه خود علی كه اینها را نوشت و به اینها بیش از هركس دیگر پایبند بود و عمل می كرد، در سیاست از اینها چقدر بهره برداری كرد كه حالا من بیایم به اینها عمل كنم؟ خود علی از همین راهی كه دستور داد عمل كرد و دیدیم كه تمام مُلكش از بین رفت و معاویه بر او مسلط شد. علی خودش به این دستورالعمل عمل كرد و شكست خورد، پس این چیست كه برای من نوشته ای؟ ! گفت: اجازه می دهید جواب بدهم؟ بله. گفت: چرا این حرف را در میان جمعیت به من نگفتی؟ گفت: اگر در میان جمعیت می گفتم پدرم را درمی آوردند. گفت: بسیار خوب، جمعیت كه رفت چرا پیشخدمتها را گفتی همه تان بروید بیرون؟ گفت: اگر یكی از آنها می فهمید كه من چنین جسارتی به علی می كنم پدرم را درمی آورد. گفت: پیروزی علی علیه السلام همین است. چرا معاویه بعد از هزار و سیصد سال، احدی كوچكترین احترامی برایش قائل نیست و جز لعنت و نفرین چیز دیگری برای او نیست؟ علی علیه السلام هم بشری بود مثل من و تو. این احترام را از كجا پیدا كرد كه تو اگر به همین نوكرها و پیشخدمتها بگویی آدمهای بیگناهی را گردن بزنید گردن می زنند ولی اسم علی را جرأت نمی كنی با بی احترامی [جلوی آنها ببری ] ؟ آیا جز این است كه علی علیه السلام را اینها به همین صفات شناخته اند كه علی مجسمه ی راستی و درستی، مجسمه ی وفای به عهد و تجسم همین دستورالعملی است كه خودش داده است؟ علی علیه السلام به موجب اینكه به همین سیاست عمل كرد، هم خودش را در دنیا بیمه كرد و هم اینها را. اگر در دنیا فردی پیدا می شود كه به این اصول انسانیت عمل می كند به موجب همین است كه علی علیه السلام اینها را نوشت و خودش عمل كرد. اگر او اینها را نمی نوشت و خودش عمل نمی كرد، سنگ روی سنگ بند نمی شد. تو خیال كرده ای كه این اجتماع را با همان سیاست خودت حفظ كرده ای؟ ! اگر مردم دزدی نمی كنند، به خاطر تو دزدی نمی كنند؟ ! صدی نود مردمی كه دزدی نمی كنند به خاطر علی علیه السلام و دستورهای علی و امثال علی است. صدی نود مردمی كه فحشا نمی كنند، به ناموس تو خیانت نمی كنند، به خاطر همان علی علیه السلام و دستورهای علی است. تو خیال كرده ای علی علیه السلام شكست خورد؟! منبع: استاد شهید مرتضی مطهری (تفسیر سوره انفال، آشنایی با قرآن)
پـیامبر اکرم (صلوات الله علیه) مردمانـشان با زبان ، تظاهر به دوستی دارند ؛ امـا در دل ،دشمن هستنـد. گـناه همه جـا را فرا میگیرد و علنی به گـناه افتخـار می کنند و اسلام(دستورات قرآن) را چون پوستینـی واژگونه می پوشنــد . «بحارالانوار» ج٢٢ ، ص۴۵۳
از عالمي پرسيدند: خشم چيست ؟! او پاسخ زيبايى داد : خشم، مجازاتى ست كه ما به خودمان مي دهيم به خاطر اشتباه يك نفر ديگر...
در ایامی که امیرالمؤ منین علیه السلام زمامدار کشور اسلام بود، اغلب به سرکشی بازارها می‌رفت و گاهی به مردم تذکراتی می‌داد. روزی از بازار خرمافروشان گذر می‌کرد، دختر بچه ای را دید که گریه می‌کند، ایستاد و علت گریه‌اش را پرسش کرد. او در جواب گفت: آقای من یک درهم داد خرما بخرم، از این کاسب خریدم به منزل بردم اما نپسندیدند، حال آورده‌ام که پس بدهم کاسب قبول نمی‌کند. حضرت به کاسب فرمود: این دختر بچه خدمتکار است و از خود اختیار ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان. کاسب از جا حرکت کرد و در مقابل کسبه و رهگذرها با دستش به سینه علی علیه السلام زد که او را از جلوی دکانش رد کند. کسانی که ناظر جریان بودند آمدند و به او گفتند، چه می‌کنی این علی بن ابیطالب علیه السلام است!! کاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فوراً خرمای دختربچه را گرفت و پولش را داد. سپس به حضرت عرض کرد: ای امیرالمؤ منین علیه السلام از من راضی باش و مرا ببخش. حضرت فرمود: چیزی که مرا از تو راضی می‌کند این است که: روش خود را اصلاح کنی و رعایت اخلاق و ادب را بنمایی.
راستی چقدر بخدا بدهکاریم؟!؟! بعد از اینکه یک مرد 93 ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم" سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد. این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من سر قرارم تو کجایی...؟!
...سربار یاری؟! https://eitaa.com/Heightt
یادمان باشد که مادر پیرشد یادمان باشد علی زنجیرشد یادمان باشد که پهلویی شکست حیدر از غم ها گلویش پینه بست یادمان باشد جگرخون شد حسن یادمان باشد حسین بی کفن یادمان باشد چه زینب می کشید پیش چشمانش رقیه پرکشید یادمان باشد علی اکبر چه شد روی تیغ و نیزه رأس بچه شد یادمان باشد علی بن الحسین اشکها می ریخت از داغ حسین یادمان باشد که باقر شیعه را خون دلها خورد تا کردش به پا یادمان باشد قیام شیعیان شد به دست حضرت صادق عیان یادمان باشد که کاظم شد اسیر شد رضا دور از دیارش مستجیر یادمان باشد جواد و غربتش حضرت هادی وهتک حرمتش یادمان باشد امام عسگری شد اسیر پادگان و لشگری این همه یادآوری دانی چرا؟ تا بگویم جمله های زیر را: یادمان باشد دگر صاحب زمان کفرنعمت های ما کردش نهان یوسف زهرا اگر درهجرت است از گناه ماست گر در غیبت است ای مسلمان!مهدی ات را درک کن هرچه آقا خوش ندارد ترک کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقل شده است که: ابوالقاسم محمد که به ابن رقا مشهور است، نقل نموده است که: در مسجدالحرام و مقام حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) راهبی را دیدم که جمع کثیری به دورش حلقه زده بودند، وسبب اسلام اوردن خودرابیان میکرد. و چنین میگفت که، من درصومعه ی خودنشسته بودم روزی دیدم مرغی بزرگ ازهوا پایین آمد و بر سر سنگی که کنار دریا بود نشست و ربع جسد کسی را قی کرد(بالاآ ورد) و سپس پرواز نموده و بعداز دقایقی آمد و ربع دیگری را قی کرد. و همچنین کرد تا اینکه تمامی جسد‌شخص نامعلوم راقی کرد وپرواز کرد. سپس اعضای قی شده بهم نزدیک شده و به یکدیگر چسبیدند و شخصی کریه المنظر(زشت‌ وحشتناک)تشکیل شود و برخاست و به هرطرف نگاه کرد. من در تعجب فرو رفته بودم که به یکباره دیدم باز همان مرغ از هوابه زیر آمد و یک ربع بدن آن شخص را از بدنش جدانموده و فرو برد وسپس به پرواز درآمده و رفت. و بعد از لحظاتی آمد و ربع دیگر را برد و به همان طریق می آمد تا اینکه تمامی اعضای او را فرو برده و از نظرم غایب شد. و من متفکر بودم وحسرت می خوردم که چرا از آن شخص نپرسیدم که توکیستی و این چه حالتی است؟ اما در روزی دیگر بازهمان ماجرا در همان وقت روی داد وچون دیدم او زنده شده و ایستاد نزد او رفتم وپرسیدم: توکیستی؟ اما جواب نداد. به اون گفتم به خق کسی که تو را خلق کرده است بگو توچه کسی هستی و نامت چیست؟ چه کرده ای که چنین درعذابی؟ گفت: من ابن‌ملجم‌مرادی هستم کشنده ی حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام ازآن روز خدای تعالی این مرغ را بر من موکل کرده است که هر روز به جزای آن عمل، مرا به این نحوی که دیدی میکشد و زنده میکند،در این حال بودیم که مرغ سر رسید و به همان صورت قبل ربعی از بدنش را بلعید وپرواز نمود، وماجرایش همچنان تکرار میشد. من دراحوال علی بن ابی طالب تحقیق وجستجو نمودم. گفتند او پسر عموی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ووصی او بود و من به این سبب ایمان آوردم. مردگان زنده شده اثرستارپورابراهیمی
‌ مثلا اینطورۍ دعوتم کنی شبای احیا قرآن سر بگیرم :)))💔
اۍ ڪہ از عشق علۍ دم میزنۍ بہ یتیمان علۍ سࢪ مۍزنی..!؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌