eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
😍💞 نڪندبُـوےتُوࢪابـادبھ‌هَࢪجابِبـرَد خوش‌نَداࢪمـ‌دلِ‌هࢪرهگُذرےࢪابِبَرے...❤️😘 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱۳) ساعتی که‌ در اتاقش بودیم، احساس آرامش عجیبی داشتم. بعد از مدت ها حس کردم که هیچ دلهره و استرسی ندارم. دلم می خواست کنارش بمانم. اویی که چون خواهری مهربان، رفتار می کرد. از خاطراتش و از گذشته می گفت. تازه فهمیدم که چقدر درد کشیده و رنج و درد، تنها برای من نیست. تمام وجودم، گوش شده بود و تمام دلم، تمنا برای شنیدنِ دردهایش که از زبان او تلخ نبود. درد نبود، بلکه فلسفه زندگی دنیا بود. درکش برایم خیلی سخت بود. چه نگاه زیبایی به رنج های زندگی داشت. چقدر همه چیز را لذت بخش می دید. غرق شده بودم در زیبایی کلامش و دل نشینی صدایش و از همه مهم تر، آرامش روحش. چیزهایی که برای من آرزو بود. آرزویی دست نیافتنی. کاش دنیای من هم به این زیبایی بود. یا کاش من هم دنیا را زیبا می دیدم. ولی من فقط درد و رنج، تنهایی و بدبختی می دیدم، همین و بس. در دلم آرزو کردم که بتوانم مانند او به رنج هایم نگاه کنم. چه زود روزمان گذشت و پدر دنبالمان آمد. ناچار از او که مهربان ترین بود، جدا شدم و با بی میلی اتاقش و خانه شان را ترک کردیم. و من ماندم و حسرت و آرزویی که کاش مثل او بودم. شب در تنهایی اتاقم، به جای غصه خوردن، تمام گفتار و کردارش را در ذهنم مرور می کردم. و به لطف دمنوشی که مرضیه خانم به مادرم داده بود و آن شب دم کردیم و نوشیدیم، خیلی زود خوابم برد. زودتر از آنچه که فکرش را می کردم. خوابی عمیق و لذت بخش. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۱۴) با صدای زنگ گوشی، بیدار شدم. این چند روز، اصلا فراموشش کرده بودم. دیدن نام ریحانه لبخند به لبم نشاند. -جانم، بفرما. -اولا، علیک سلام خانوم خوش خواب، دوما کجا بفرمایم، در خونه تون بسته است. -یعنی چی؟ -یعنی اومدم دنبالت اگر خدا بخواد و خانوم قدم رنجه کنند، بعد از مدت ها، همراهیتون کنم، تشریف بیارید بریم مدرسه. -وای ریحانه، نه، مدرسه نه، جون تو حالم خوب نیست. -بلند شو تنبل نشو، زود بیا پایین سرده. البته پیاده که نیستم. ولی خب سرده دیگه. -یعنی با آژانس اومدی؟ -حالا بیا پایین می بینی، فقط زودتر. -باشه، باشه، اومدم. تماس را قطع کردم و سریع آماده شدم. از اتاق که بیرون رفتم، با تعجب مادر را در آشپزخانه دیدم. این موقع صبح، تقریبا غیر ممکن بود. با سرعت پایبن رفتم. تعجبم بیشتر شد، وقتی اتومبیل خانم محمدی را جلوی در دیدم. مکث کردم که ریحانه صدا زد: -زود باش خانوم دیر شده. سلام دادم و سوار شدم. هر دو با گرمی جواب دادند و حالم را پرسیدند. گرمای مطبوعی همراه با عطر خوشی، روح و جسمم را نوازش داد. نفس عمیقی کشیدم و به نوای دلنشینی که پخش می شد، گوش جان سپردم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام در ابتدا از شما که خیلی سریع جوابگو هستید ممنونم چون کسی که به شما پیام میده معمولا مضطره و احتیاج داره زودتر مشکلش بیان بشه و راهکار بگیره در مورد خانم فرجامپور کسانی که با ایشون صحبت کردند قطعا یکی از مواردی که با اون مواجه میشند ارامش ایشون هست که خیلی تاثیر گذاره واینکه مسائلو از همه جهات بررسی می کنند در کلام ایشون گاهی مواردی گفته میشه که از دید ما پنهانه و واقعا راهگشاست خدا طول عمر با سلامتی و عاقبت به خیری به ایشون عطا کند 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 ━═━⊰🍃✺‌﷽‌‌‌✺🍃⊱━═━ 💚 حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند:💚 هركس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نكند، دروغ نگويد، خلف وعده ننمايد، جوانمرديش كامل، عدالتش آشكار، برادرى با او واجب و غيبتش حرام است. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💪 این درخت در دل سنگ روییده است پس توهم اگه بخوای تو هر شرایطی میتونی رشد کنی رفیق...🌱👌🌸 ‌الهی به امید خودت❤️ الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کارگاه تفکر ۱.mp3
13.99M
۱ آنچه در پادکست اول می‍شنوید : √ «کشف» یعنی چه ؟ √ چرا بعضی‌‌ اهل کشف و شهودند، و خیلی‌ها نه؟ √ فکر چگونه به کشفیات انسان کمک می‌کند؟ √ چه نوع فکری از عبادت مهم‌تر است؟ √ چرا اغلب فکرها به کشف‌ها و حرکتهای بزرگ ختم نمی‌شود؟ √ دایره فکر انسان به چه چیزهایی قد نمی‌دهد؟ @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 آدم ها گاهی چوب اشتباهاتشان را جای دیگری می‌خورند، جایی که حتی فکرش را هم نمی کنند حواستان باشد؛ که به احساس و زندگی دیگران چوبی میزنیم "تاوان" دارد... این دل شکستن‌ها این بی انصافی‌ها این بازی دادن‌ها، همه اش تاوان دارد 🌸🌸 از ماست که بر ماست👌 ┏━✨🌼🌹🌼✨━┓ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💞 😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روش‌های جلب محبت همسر🤗👇
نکته خیلی خیلی مهم👇 🔸 اگر می‌خواهید همسر خود را تبدیل به یک انسان بداخلاق و بی‌انگیزه کنید، بهترین کار ممکن «مقایسه کردن» است!
👈 باور بکنید یا نکنید بزرگترین مشکلات زناشویی چه از طرف مرد چه از طرف زن منشاء مقایسه دارند، حداقل شما در زندگیتان این اشتباه را مرتکب نشوید.❌
💞 همسر شما هر کس که باشد، همسر شماست، به هیچ وجه به خود اجازه ندهید همسر خود را با کسی مقایسه کنید!!❌ خداوند همه را متفاوت از یکدیگر آفریده👌 پس به شخصیت همسرتان احترام بگذارید و بپذیرید او شبیه هیچ کس نباید باشد هر کس باید خودش باشد✅
­ ‍‌ 💞بدانيم که همسر ما يک ابر انسان نيست، او خوبي هاي بسياري دارد و بدون شک داراي کاستي هايي نيز هست. به او کمک کنيم تا بهتر شود ،👌 اما روان او را به بند نکشيم و شان او را نابود نکنيم.❌
خانم های عزیز دقت کنید👇 ❣مردها از بی تفاوتی متنفرند پس تصور نکنید اگر از او فاصله بگیرید به شما جذب خواهد شد...😞 تعادل را رعایت کنیدنه آن قدر دور شوید که شما را نبیند و نه آن قدر نزدیک که آزار ببیند...😊🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خانم عزیز،👩‍🦰 آقای محترم👨 این جمله را خیلی خیلی ساده میشه به زبون بیاری، واقعا معجزه میکنه. جمله کوتاه :👇 دوستت دارم عزیزم💓
یک مطلب جالب😍👇 زوج‌های عاشق چاق می‌شوند!🤗 این باور که زوجهای شاد به مرور اضافه وزن پیدا می‌کنند، عجیب به نظر می‌رسد، ولی شواهد علمی نشان می‌دهد زوج هایی که زندگی‌ مشترک‌ شاد و رضایت‌بخشی دارند، بیشتر مستعد افزایش وزن هستند.😍
😍💞 آهای عشق جانم!♡ خیلی⦅دوستت دارم⦆ چون؛ وقتایی که بهت فکر میکنم، لبخند میاد رو لبام..! ضربان قلبم تند میشه..! صدات بهم آرامش میده..! تنها تویی که میتونه تمام حسای خوبو بهم بده💖😘 ┏━✨🌼🌹🌼✨━┓ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣آقای محترم❗️ این قرص رو بده به همسرت😍 این قرص از صدتا قرص اعصاب موثرتره و حالشو خوب میکنه♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏━✨🌼🌹🌼✨━┓ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۱۵) نمی دانم چرا دنیایم کنار خانم محمدی شکلی دیگر پیدا می کرد. ضربه آرنج ریحانه مرا از حال خوش بیرون کشید: -کجایی دختر؟ رسیدیم. با تعجب نگاه کردم. اصلا نفهمیدم چطور زمان گذشت. پیاده شدم و با نگرانی به درِ باز مدرسه نگاه کردم. کاش هیچ وقت مجبور به آمدن نمی شدم. ریحانه دستم را کشید: -زود باش دیگه خوابت برده؟ به ناچار به دنبالش راه افتادم. خانم محمدی برای پارک کردن اتومبیلش به کوچه روبرویی رفت. دلم می خواست همراهم بود. وارد کلاس که شدیم باز مهتاب معرکه گرفته بود و دوستانش دوره اش کرده بودند. با خودم اندیشیدم، هدفِ او از مدرسه آمدن چیست؟ قطعا درس خواندن نیست. یاد حرف های پرهام افتادم و قرار مرارش با مهتاب. وای او فقط برای آلوده کردن دخترهای معصوم اینجاست. حالم از یاد آوری کارهایش بد شد. نفسم به شماره افتاد. کاش می توانستم دستش را بگیرم و از مدرسه بیرونش کنم. دست روی سینه گذاشتم که ریحانه با نگرانی گفت: -چی شد؟ تینا؟ خوبی؟ درد در سینه ام پیچید و نفسم تنگ شد. دستم را گرفت و بیرون برد. صدای خنده و تمسخر مهتاب را می شنیدم، ولی نفسم هم به زور بالا می آمد چه رسد به پاسخگویی به او. به راهرو که رسیدیم، خانم محمدی از در وارد شد. با دیدن من و ریحانه، هراسان جلو آمد و دست دیگرم را گرفت و به اتاق خودش برد. روی صندلی نشستم. ریحانه برایم آب آورد. خانم محمدی کنارم نشست و دستم را گرفت. کمکم کرد چند جرعه آب بنوشم. نفس عمیقی کشیدم. باید به او بگویم، تمام آنچه را که از رابطه مهتاب و پرهام می دانم و هدفشان را. ولی چگونه؟ افکارم مخدوش و پریشان بود. سرم را میان دستانم گرفتم. کاش آنقدر قوی بودم که جرات گفتنِ این حرف ها را داشته باشم. ولی نمی شد. نمی توانستم. اما اگر مهتاب به کارهایش ادامه دهد، چه بلایی سر دوستانش و بقیه دخترها می آید. خدا می داند تا به حال چند نفر را بدبخت کرده. از کجا معلوم که محدوده کارش فقط مدرسه باشد. کلاف و عصبی دست در صورتم کشیدم و ازجا بلند شدم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۱۶) خانم محمدی دستم را گرفت: -کجا؟ بمون تا حالت جا بیاد. -خوبم. -نه خوب نیستی. نمی خواد بری کلاس. خودم با خانم مدیر صحبت می کنم. بشین. نشستم و به ریحانه نگاه کردم که با اجازه ای گفت و رفت. خانم محمدی در اتاق را بست. روبرویم نشست و گفت: -ببین تینا جان، هر مسئله ای که توی مدرسه ناراحتت می کنه به من بگو. خوب می فهمم که مشکل تو، جسمی نیست. روحیه. مدرسه هم که میای حالت بدتر می شه. چرا؟ چه کسی یا چه چیزی ناراحتت می کنه؟ سرم را زیر انداختم، باید می گفتم، ولی نمی شد. نمی توانستم. اگر می خواستم بگویم باید از ابتدای رابطه خودم و پرهام را هم بازگو می کردم. آن وقت آبرویم پیش او می رفت. نمی خواستم حالا که کمی توجه اش را به دست آورده ام، با گفتن آن مسایل دوباره رهایم کند. به هزار و یک جرم انجام نداده و هزار و یک سوء ظن، آن وقت بشوم آش نخورده و دهان سوخته. شاید هم‌ تمام کارهایم در نظر او جرم باشد و من یک مجرمِ گنهکار، که لیاقت دوستی اش را ندارم. نمی دانستم چه درست و چه غلط. فقط می دانستم، نمی خواهم او را از دست بدهم. حسابی کلافه و عصبی بودم. بیزار بودم از تینای بدبختی که جرات حرف زدن نداشت. متنفر بودم از دخترک تنها و ترسویی که گذشته ای پر از اشتباه و خطا داشت. سکوت کردم و هیچ نمی شنیدنم، فقط می دیدم که با لبخند و مهربانی برایم سخن می گوید. احساس گرمای شدیدی کردم. تمام بدنم گر گرفت. عرق سرد روی بدنم نشست. با دستم خودم را باد زدم که متوجه حال خرابم شد. اینبار برایم شربت آب قند و گلاب آورد. کمکم کرد تا بنوشم. آهی کشید و دوباره دستم را گرفت: -ببین داری چی به روز خودت میاری؟ همه ما رو هم نگران می کنی. اگر هر چی توی دلت هست که داره اذیتت می کنه، بگو، قول می دم پیش خودم بمونه و تا اونجا که می تونم کمکت کنم. فقط بگو مشکلت چیه؟ چرا باید دختری توی سن تو، که باید مثل بقیه همسن هاش، شاد و سر حال باشه، اینطوری پژمرده و افسرده است. چرا تینا جان؟ چرا؟ با شنیدن سخنانش بغض گلویم شکست و اشکم جاری شد. اشکی که سعی در پنهان کردنش داشتم، راه باز کرد و بارید. و او چون مادری مهربان مرا در آغوش کشید. و من اشک ریختم، به اندازه تمام عمرم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا