💖باید لطافت زنانه ات را حفظ کنی
و
روز به روز هم عشوه گری و نازت را بیشتر کنی💞
کار سختی نیست فقط باید یاد بگیرید
💖باید مرد را بشناسی و از نیازهاش مطلع باشی
باید خودت را بشناسی و از توانایی هات با اطلاع باشی
💞نگران نباش
توی دوره
سیاستهای زنانه
یا
زنان قدرتمند
خودت را با خودت اشنا می کنم🤗
و
مردت و نیازهاش را بهت معرفی می کنم😉
کافی توی دوره کنارم باشی
تا طعم واقعی یک زندگی پر از عشق و لذت را بچشی❤️👏
کافیه الان که به مناسبت میلاد دخت مکرم نبی، سرور زنان عالم حضرت صدیقه طاهره(علیها السلام)
و روز زن
دوره ها را تخفیف زدیم
حتما به ادمین پیام بدید و دوره را تهیه کنید👏👇
@asheqemola
#دلبرانه😍💞
لمس نفس هایت
ضـربانـ قلبــم را
به شماره می اندازد
تو آرامـ نـفـس بکش
من لحظه لحظه
دیوانه ات می شوم :)♥️
شب_بخیر_دلبرم❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۳۵)
#تینا
#قسمت_۲۳۵
نگاهی به چشمانم انداخت و با تردید گفت:
- دلم برای بابا خیلی می سوخت. هر وقت مامانت زنگ می زد. آنقدر با صدای بلند، سر بابا داد وبیداد می کرد که ما هم می شنیدیم. بابا سعی می کرد پیش ما تلفنش رو جواب نده. ولی توی اتاق هم که می رفت، باز هم صداشون می اومد. بابا مجبور بود سکوت کنه. وقتی بزرگتر شدم، دلم می خواست که بیام خونه تون و همه چیز رو بگم؛ ولی جرات نداشتم. نمی دونستم چطوری باهام برخورد می کنید. کاش اومده بودم. الان حسرت می خورم، چرا نیومدم و زودتر باهاتون صحبت نکردم. فکر کنم الان دیگه مامانت یه چیزهایی فهمیده که یه خورده کوتاه اومده.
بابا هم داره یه کارهایی می کنه، برای بهتر شدن زندگی. البته خودش به موقعش همه چیز رو براتون می گه.
لبخند زد و خم شد. گونه ام رو بوسید. آلان خیلی خوشحالم که اون روزهای سخت تموم شده. مامانم می گه،" زندگی بدون رنج نمی شه. هر کسی یه رنجی توی زندگیش داره. درسته که الان رنج های بی پولی و بدهکاری، رو به پایانه، ولی حتما یک رنج دیگه میاد و مهمون زندگیمون می شه. بهتره برای این مهمون ناخونده خودمون رو آماده کنیم. تا توی دنیا هستیم، انواع رنج ها مهمون زندگیمون می شن. اینکه رنج ها هستند و قطعا هر روز با یکیشون درگیریم، حقیقته. ولی مهم اینه که بپذیریم و باهاشون کنار بیایم. که اگه نخواهیم قبولشون کنیم، خودمون خرد و شکسته می شیم. ما باید همیشه آماده پذیرایی از رنج ها باشیم. پس بهتره مثل یک صاحب خونه با تدبیر، همیشه وسایل پذیرایی رو آماده و دم دست داشته باشیم. تا بهمون خوشی می رسه، زود دوق زده نشیم و تا بهمون رنجی می رسه، زود ناامید نشیم و خدای ناکرده ناشکری نکنیم."
توی سخت ترین شرایط زندگی همیشه می گه"حواستون باشه، ناشکری نکنید. آخه شیطان قسم خورده کاری می کنم که بنده هات ناشکری کنند،"
لبخندی زد و گونه هاش سرخ شد:
-سر جریانِ ازدواج من، مرتب بهم می گفت"ساحل جان، زندگی مشترک رنج ها و خوشی های خودش رو داره، ولی با انتخاب امیر، مطمینا رنج های زیادی توی زندگیت خواهی داشت. الان که سربازه، رنج دوریش رو باید تحمل کنی. وقتی سربازیش تموم بشه، شغل نداره، در آمد نداره، خونه نداره، ماشین نداره، همه اینها رو باید بپذیری. تا بتونی کنارش احساس آرامش و خوشبختی کنی"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۳۶)
#تینا
#قسمت_۲۳۶
ریحانه خنده ای کرد:
-خیلی هم دلت بخواد. داداش گلم در عوض اینقدر مهربون و با ایمانه که نگو. لنگه اش هیچ جا پیدا نمی شه. والا من هیچی نمی گم.
صورتش را به تمسخر چرخاند و همه خندیدیم.
ساحل به طرفش خم شد. گونه اش را بوسید:
-خواهر کوچولو، ما هم بدی نگفتیما. اگر غیر از این بود که عمرا جواب مثبت می دادم.
همه خنیدیم. خانم محمدی آهی کشید:
-آره ساحل جان درست می گی. دقیقا مامان مرضیه هم همین ها رو به من می گه. منم پذیرفتم. هر چند که خیلی سخته.
ساحل با شیطنت لبخندی زد:
-فاطمه جان می شه دقیقا بگی چی رو پذیرفتی؟
خانم محمدی که انگار اصلا حواسش نبود، جا خورد:
-هیچی، بعنی، وای نمی دونم.
همه خندیدیم. ریحانه دستهایش را به هم زد:
-خانم، تو رو خدا، شما هم تعریف کنید. خب اشکالی نداره. من و تینا هم تجربه به دست میاریم.
خانم محمدی متعجب از حرفی که شنیده بود، به ریحانه نگاه کرد.
از شرم سرم را زیر انداختم.
ساحل مداخله کرد:
- اذیت نکنید این یه دونه خواهر شوهر من رو. راست می گه دیگه. این ها هم باید قبل از انتخاب یه آگاهی هایی داشته باشند. باید اولویت ها رو بشناسند. بدونن برای تشکیل یه زندگی مشترک، کدوم اصل ها مهم ترند.
هنوز سر به زیر بودم. دوباره دلم آشوب شد. باز یاد حرف ها و خنده های پرهام افتادم. چطور او را برای ازدواج مناسب می دیدم. اصلا چه نقطه مثبتی داشت. غیر از اینکه از بی کسی و تنهایی به او پناه برده بودم. ولی محبتی که از روی عشق باشد نثارم نکرد. اول با زبان ریختن، مرا به سمت خود کشید و بعد آرام آرام، قضیه جا به جایی بسته هایش را عنوان کرد. هر بار که نمی پذیرفتم، سرم داد می زد و مرا بی عرضه و بی دست و پا می خواند. ولی من حتی بعد از قهر کردن ها و پاسخ ندادن به پیام هایم، باز هم مشتاقش بودم. هر چند که فهمیده بودم او چه می کند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇 ◀️شخصیت شناسی ◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار ◀️تربیت فرزند
دوستان جدید خوش امدید💐💐
برای دسترسی به مطالب و اموزش های رایگان کانال روی متن های آبی بزنید👆
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
راستش خامم فرجام پور عزیزم خدا رو هزاران مرتبه شکر بینهایت شکر خیییییییلی همه چی بهتر از حتی قبل شده و مطمئیییییینم که روز بروز بهترم میشه ان شاءالله
ممنونم از راهنماییهای دلسوزانه شما بزرگوار
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490