🔺پس به ما حق بدید که اموزشهای مخصوص بانوان را جدا تدریس کنیم
حالا هر خانمی که مایله حسابی
هنر #سیاستهای زنانه را یاد بگیره
فقط کافیه به ادمین پیام بده و شرایط را دریافت کنه👇
@asheqemola
اما چند نکته مهم 👇
🔺 رازدار باشید
🔺 مقایسـه نکنید
🔺 مــدام غـر نزنیـد
🔺 مستقلا تصمیمگیری نکنید
🔺 به یکدیگراحترام بگذارید؛ مخصوصا در مقابل دیگران
💞خانم عزیز
باور كن تو بزرگترين سلاح دنيا رو داري
زبانت😊👇
نگو: این چیه پوشیدی ؟❌
بگو: اون لباس بیشتر بهت میاد👏
بگو: به نظر من اون يكى لباس خیلی خوشگلترت میکنه👨💼
❤️خانم مهربون
‼️هیچگاه در مقابل دیگران با همسرت مخالفت نکن
👈🏻این کار سبب شرمنده شدن او خواهد شد
و باعث میشود تا احترام دیگران نسبت به او از بین برود...!
یک نکته مهم دیگه
که خیلی خیلی باید دقت کنید👇
خانمها باور کنید قهر کردن اصلا ناز کردن نیست❌
بااین نوع ناز افتضاح انتظار نداشته باشید آقایون بیان سمتتون و نازتون رو بکشن🤦♀
خود خانمها وقتی قهر کردنِ خانوم دیگه باهمسرش رو ببینن چندششون میشه😖
🔺فراموش نکنید ما باید لوندی کنیم، تاخود آقایون طاقت ناراحتی مون رو نداشته باشن😌
هیچ چیز به اندازه شیطنت زنونه مرد رو به زن وابسته نمیکنه😉
🔺یادتان باشه👇
💞#سیاستهای_زنانه
را باید اموزش ببینید
تا زندگی تون عسل بشه💞🤗
#دلبرانه😍💞
تـــــو ناممکن ترین
محالِ ممکنی😘
من به ناممکن ترین
محال ممکن
بہ تــــو گرفتارم ...😍❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۵۷)
#تینا
#قسمت_۲۵۷
تماسش را که قطع کرد، به گل های فرش خیره شد. نفس عمیقی کشید و نزدیکم نشست:
-مثل این که این پرونده هی داره پیچیده تر می شه. اعترافات جدیدِ اعضای باند، پرده از خلافکاری های بزرگی برداشته. دایی رضا گفت، این ها پشت پرده پخش مواد، کارهای دیگه ای هم انجام دادند. ولی فعلا نمی تونه به ما چیزی بگه. چون پرونده در حال تکمیل شدنه.
فقط سفارش کرد که تو چند روزی حتما اینجا بمونی.
نگرانی مثل خوره به جانم افتاد. یعنی چه خبر است؟ نکند عاقبت پای من هم وسط کشیده شود؟ من که کاری نکرده بودم.
مرضیه خانم گفت:
-غصه نخور گلم. درست می شه. فقط این وسط خوش به حال ما می شه که چند روزی مهمون گلی مثل شما داریم. اینجوری از دوری حاج احمد، کمتر اذیت می شیم.
با آوردن نام حاج احمد، بغضش گرفت و فوری به آشپزخانه رفت.
خانم محمدی خندید:
-از دست این لیلی و مجنون، نمی دونید چه فیلمی ما داریم. از همون فیلم هندی ها که ریحانه دیشب می گفت. خدا نکنه از هم دور بشن، دیگه دنیا به آخر می رسه براشون.
ما هم که این وسط هیچیم.
مرضیه خانم با ظرف میوه برگشت . رو به خانم محمدی کرد:
-اِه، فاطمه جان، چه زود داستان درست می کنی؟
تقصیر پدرته. از بس خوبه، وقتی نیست اصلا زندگی معنا نداره.
خانم محمدی خندید:
-دیدین گفتم. حالا خدا رو شکر شماها اینجایین، وگرنه باید یه عالم آبغوره جمع می کردم.
مرضیه خانم چشم غره ای همراه لبخند نثارش کرد و به ما میوه تعارف کرد.
ولی ذهنم درگیرِ این پرونده لعنتی شد. نگرانی از اینکه نکند مرا هم درگیر و گرفتار کنند، رهایم نمی کرد. با کاری که از پرهام دیدم و فرستادن عکس ها، بعید نبود مرا هم با خود به نابودی بکشد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۵۸)
#تینا
#قسمت_۲۵۸
صدای زنگ و ورود ساحل، از افکار بد بیرونم کشید. بغلش پریدم و حسابی بوسه بارانش کردم.
یاد حرفِ مادر بزرگ در شب نامزدی اش افتادم، وقتی که ما را دید، به آغوشش گرفت. آهی کشید و گفت:"راست می گن که خون آدم ها رو به طرف هم جذب می کنه. وقتی فهمیدم که دوتا نوه دیگه دارم و ازشون بیخبرم، خیلی دلم گرفت و کلی اشک ریختم. هم برای خودم که شما رو از من مخفی کردند و هم برای شماها که از موهبت داشتنِ خانواده پدری بی نصیب بودین. اما وقتی درآغوش گرفتمتون، حس کردم پاره تنم هستید و محبت شما توی تک تک رگ های بدنم جاری شد. یادِ داستان حضرت یوسف و برادرهاش افتادم که بعد از سالها وقتی به هم رسیدند، وحی اومد که یوسف آن ها رو در آغوش بگیره. حالا حکمتش رو فهمیدم. الان می فهمم که چقدر دوستتون دارم." بعد هم با گوشه روسری سفیدش، اشک هایش را پاک کرد.
هر وقت در آغوش ساحل هستم، حرف های مادربزرگ در گوشم زنگ می زند،"حکمتی هست، در دست دادن و مصافحه و در آغوش گرفتن.
اینها باعثِ افزایش محبت بین خانواده ها می شه."
دقیقا از روزی که دستان ساحل را لمس کردم، احساس علاقه و محبت به او دارم. تا قبل که فقط از دور او را می دیدم. حس خوبی نداستم. اما الان با دیدنش غم هایم را فراموش می کنم. شادی عجیبی، تا عمق وجودم نفوذ می کند. درست مثلِ زمانی که در هوای بسیار گرم، نوشیدنی خنک بنوشی و تمام وجودت خنک شود.
ساحل، خواهر ناتنی ام، وجودش، مایع آرامش و راحتی ام می شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490