eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
131 فایل
🔺️کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ لینک کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه صبح است ... به نرگس برسان اين پيغام، سوخت بی عطر تو اين باغ، كمي زود بيا ... @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا - سلام. نماز اول ماه قمری از جمله نمازهایی که حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره به خواندنش مداومت داشتند ، نماز اول ماه است که در ابتدای ماه‌های قمری خوانده می‌شود. از امام جواد علیه‌السلام روایت شده است : هر گاه ماه جدید قمری آمد ، در روز اول ، دو رکعت نماز بگزار و در رکعت اول پس از حمد ۳۰ بار سورۀ توحید و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰ بار سورۀ قدر را بخوان ؛ سپس صدقه بده که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خدای متعال خریده‌ای. و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ.¹ (بهجت‌الدعا ، ص٣٧٨) ¹- شاید آیات قرآنی است. التماس دعا. 👌توصیه و نشرِ حداکثری به شایستگان 📣 @asraredarun
مادرم ڪرده سفارش ڪہ بگو اول ماه بـاَبے اَنٺَ وَ اُمّــے یا اَباعَبدِاللہ @asraredarun ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از 
بنده درموردخودم سوال داشتم اینکه بااینکه اخلاق اجتماعی نسبتاخوبی دارم والبته دربرخورداول باکسی نسبتاخجالتی هستم الان که فکرمیکنم میبینم خیلی ازاطرافیان خیلی محترمانه بامن برخوردمیکنن یعنی راحت نمیشن باهام مثلا فامیلای شوهرم طرف مادرشون همه جووناباهم صمیمی هستن درگروهای مجازیشون دورهم هستن ولی منو عضونکردن متاسفانه درروحیه من که خیلی حساسم تاثیرمیذاره.نمیدونم حالا مشکل ازکجاس لطفاراهنمایی کنین.ممنونم💐 سلام علیکم و رحمت الله سپاسگزارم از شما بزرگوار که مشکلتان را با ما در میان گذاشتید. نکته‌ای که باید دقت کنید این است که هر فرد نسبت به طبع و مزاجش، دارای خصوصیاتی ذاتی می باشد که تغییر ناپذیر است یا به سختی تغییر می کند. پس مقایسه کردن ممنوع⛔️ 🔸معمولا افراد سرد مزاج، درونگرا هستند و به راحتی نمی‌توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند و 🔺 افراد گرم مزاج، برونگرا و فعال و خوش برخورد هستند. اگر مشکل شما مربوط به مزاج باشد که با اصلاح مزاج و البته تمرین هایی حل خواهد شد. 🔸توصیه می کنم که مشاوره اصلاح مزاج داشته باشید. و البته تربیت محیطی هم بی تاثیر نیست. تربیت خانوادگی و محیطی که در آن رشد کردید، شرایطی که در زندگی و در دوران کودکی و نوجوانی داشتید، همه تاثیرگذار بوده. اما الان می توانید در خصوصیاتتون تغییراتی ایجاد کنید. و به این نکته توجه داشته باشید در برخورد با اطرافیان و حوادث پیرامون، باید دقت کنیم و عیوب و اشکلات خود را بیابیم و برای رفع کردن آنها بکوشیم. چون هدف بودن ما در این دنیا همین است، رشد کردن✅ ان شاءالله موفق باشید🌹 زنانه خاص بانوان اعتقادی (فرجام‌پور) آی دی ارسال سوالات و نوبت دهی مشاوره تلفنی @masoomi56 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر خاطرتون باشه یک سری از فواید رو قبلا عرض کردیم از جمله اینکه: با ادب هیچگاه بیکار نمیمونه👌 حافظه قویتری داره 🧠 کمتر دچار اختلالات رفتاری میشه وووو ✨امروز می‌خوایم چند نمونه دیگه از فواید ادب رو خدمتتون عرض کنیم
❇️ادب بهترین نقطه اشتراک برای ارتباط بهتر با همه مردمان و فرهنگها هست اگر آداب هر مسئله ای رو از درون اسلام بیرون بیارید با رعایت همونها میتونید با تمام مردم دنیا ارتباط برقرار کنید🤝 مثلا مسیحیان قبل و بعد از غذا دعا میکنند و این همان بسم الله و شکر مسلمانان قبل و بعد از غذا هست 🤲 ❇️ادب بهترین راه ارتباطی با خداست (از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از فیض رب) 😇انسانهایی که خیلی مؤدب هستند در ارتباط با خدا موفق ترند (مثل آیت الله جوادی یا آیت الله بهجت)👉
❇️ادب بهترین راه برای ارتباط با اقوام هست و عدم قهر بی مورد ( صله رحم) 👈کسی که آداب رو رعایت می‌کنه ظرفیت خودش رو بالا می‌بره 👌 و با بالا رفتن ظرفیت دیگه از خیلی از حرف وحدیث ها و اختلافات جزیی بین فامیل از بین می‌ره ✅ 🍀بسم الله گفتن قبل از غذا خوردن صبر انسان رو در جامعه زیاد می‌کنه . ❇️ادب بتدریج انسان رو با ظرفیت می‌کنه مثلا یک هفته با پای راست وارد مسجد بشید ( الم نشرح لم صدرک ) ادب یعنی رعایت آداب اعمال و رفتار 🕌 سعی کنید یک دفتر مراقبه برای خودتون درست کنید و ۱۰ تا آداب ساده رو انتخاب کنید و تا یک ماه آنها رو انجام بدید اگر موفق شدید ۱۰ تا آداب دیگه رو انتخاب کنید تا کم کم به مراحل بالای مراقبه و محاسبه برسید📝
👥یکی از مسائلی که عموما در گفتگو با افراد وجود داره بحث اختلافات فامیلی یا خانوادگی هست 🗣 🧐وقتی ریشه یابی میشه به این چند مورد برخورد میکنیم 😤( غرور _ عدم نگهداری زبان و حسادت ..) اگر در بحث ادب به این نکات توجه کنیم چه بسا بسیاری از رنجها از بین می‌ره👉 مثلا خانم یا آقا خودش رو ادب نکرده و با ادب نفسش رو خوار نکرده و دچار غرور شده حالا این فرد مغرور حاضر نیست در مقابل همسرش یا اطرافیان کوتاه بیاد 😱 چون فلانی اینکار رو کرد من هم باید تلافی کنم 😤 و از همینجا اختلاف ها شروع میشه👉
👈یا مثلاً کسی که حسادت رو درون خودش سرکوب نکرده براحتی در مقابل نعمتهای اطرافیان دچار رنج میشه😬 باور کنید این حسادت چیز خیلی بزرگی هم نیست گاهی حتی نسبت به خواهر و برادر و یا همسر بوجود میاد. و مثل سمباده ای که سطحی رو سایش میده روح رو دچار ساییدگی و بیماری می‌کنه 😰 یکی از راههای درمان این بیماری خطرناک این هست که کاملا مخالف هوای نفستون عمل کنید 👌 😒فلانی به یک موفقیت رسیده و در دل ناراحتید. اتفاقاً برید بهش تبریک بگید👏
❇️یکی از آدابی که در بین انسانها رایج هست رازداری هست 🤭ادب رازداری خیلی مهمه در ایجاد آرامش بین افراد گاهی که ریشه دلخوری های بین خانمها با خانواده شوهر و بالعکس رو بررسی میکنیم میبینیم که حرفهایی که پشت سر زده شده توسط افراد بی ادبی منتقل شده 😡 و این دلچرکینی بوجود آمده اگر بسیاری از این آداب رو رعایت میکردیم چقدر زندگی ها زیبا و آرام میشد 😒 مثالهای بیشتری در این مورد میشه زد که زحمتش رو بعهده شما میگذاریم ↪️ میتونید از رعایت ادب در زندگی روزمره نمونه هایی رو برامون بفرستید 👌
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دلبرکده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز جهانی کودک (16 مهر) بر همه کودکان عزيز👶 و اونهایی که هنوز کودک درونشون🧒 زنده هست مبارک🥰 ༺🦋 @delbarkade
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️پدر و مادر چقدر به خاطر خراب‌کاری‌ها یا مشکلات ما، غصه می‌خورن؟! بی‌نهایت برابرش کنید❗️ ☀️ ۸ روز تا instagram.com/ostad.shojae1
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان شبتون بخیر🌺 بابت اشتباهی که در پارت گذاری رمان پیش امده از همگی عذر خواهی می کنم ممنونم از همراهی و توجه شما خوبان🌹 بهترین ها را برایتان آرزو می کنم 🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍باید دل به دریا میزدم دانیال خیلی پاکتر از اخبار عثمان بود اصلا شاید برادرم وارد این گروه نشده و تنها تشابهی اسمی بوداما این پیش فرض نگرانترم میکرد اگر به این گروه ملحق نشده،پس کجاست؟چه بلایی سرش آمده؟نکند که چند روزی در کابوس و افکار مختلف دست و پا زدم و جز تماس های گاه و بیگاه عثمان؛کسی سراغم را نگرفت، حتی مادر و بیچاره مادرکه در برزخی از نگرانی و گریه زانو بغل گرفته بود، به امید خبری از دردانه ی تازه مسلمان شده اش؛که تا اطلاع ثانوی ناامیدش کردم و او روزش را تا به شب در آغوش خدایش،دانه های تسبیح را ورق میزد و چقدر ترحم برانگیز بود پدری مست که حتی نبود پسرش را نمیفهمید!شاید هم اصلا،هیچ وقت نمیدانست که دو فرزند دارد و یا از احکام سازمانی اش؛عدم علاقه به جگرگوشه ها بود. نمیدانم،اما هر چه که بود،یک عمر یتیمی در عین پدر داری را یادمان داد! تصمیم را گرفتم.و هروز دور از چشم عثمان به امید دیدن سخنرانیِ تبلیغ گونه ی داعش،خیابانها را وجب به وجب مرور میکردم. هر کجا که پیدایشان میشد،من هم بودم. با دقت و گوشی تیز و چاشنی از سوالاتی مشتاق نما،محضِ پهن کردن تور و صید برادر. هروز متحیرتر از روز قبل میشدم مسلمانان چه دروغ های زیبایی بلد بودن دروغهایی بزرگ از جنس بهشت و رستگاری چقدر ساده بودن انسان هایی که گول میخوردند. روزانه در نقاط مختلف شهر،کشور و شاید هم جهان؛افراد متعددی به تبلیغ و افسانه سرایی برای یارگیری در جبهه داعش میپرداختند.تبلیغاتی که از مبارزه با ظلمِ شیعه و رستگاری در بهشت شروع میشد و به پرداختِ مبالغ هنگفت در حسابهای بانکیِ سربازان داوطلب ختم میشد.و این وسط من بودم و سوالی بزرگ. که اسلام علیه اسلام؟مسلمانان دیوانه بودند.از طریق اینترنت و دوستانم در دیگر کشورها متوجه شدم که مرز تبلیغشان،گسترده از شهر کوچک من در آلمان است و تمرکز اصلی شان برای جمع آوری نیرو در کشورهای فرانسه،کانادا،آمریکا،آلمان و دیگر کشورهای غربی و اروپایی است.که تماما با کمک خودِ دولتها انجام میشد. و باز چرایی بزرگ؟ در این میان تماسهای گاه و بیگاه عثمانِ ذاتا نگران که همه شان،به رد تماس دچار می شدند، کلافه ام میکرد. بیچاره عثمان، که انگار نافش را با نگرانی بریده بودند و این خوبی و توجه بیش حد،او را ترسوتر جلوه میداد...اما در این بین فقط دانیال مهمترین ادم زندگیم بود و من داشته هایم آنقدر کم بود که تمام نداشته هایم را برای داشتنش خرجش کنم... به شدت پیگیر بودم چون به زودی یک دختر مبارز و داعشی نام میگرفتم مدام در سخنرانی هایشان شرکت میکردم مقابله با ظلم و اعتلای احکام پاک رسول الله...از بین بردن رافضی ها و احکام و مقدساتِ دروغگین و خرافه پرستی هایشان..برقرار حکومت واحد اسلامی مگر عقاید دیگر،حق زندگی نداشتند؟یعنی همه باید مسلمان،آنهم به سبک داعشی باشند؟ 🌿🌺🌿🌺🌿 ✍و برشورهایشان را میخواند زندگی راحت برای زنان استفاده از تخصص و دانش داشتنن مقام و مرتبه در حکومت داعش...پرداخت حقوق داشتن خانه های بزرگ بدون واریز حتی یک ریال.آب و برق و داروی رایگان...امنیت و آسایش همه و همه برای زنان در صورت پیوستن به داعش..چرا؟ چه دلیلی وجود داشت؟ این همه امکانات و تسهیلات در مقابل چه امتیازی؟ در ظاهر همه چیز عالی بود بهترین امکانات،و مبارزه برای آرمانهایی والا و انسان دوستانه،آزادی و مذهب که فاکتور آخری برایم بی ارزش ترین مورد ممکن بود مذهب، مزحکترین واژه با این حال،بوی خوبی از این همه دست و دلبازی به مشام نمیرسید همه چیز،بیش از حد ممکن غریب و نامانوس بود.اما در برابر،تنها انگیزه ی نفس کشیدنم،مهم نبود... باید بیشتر میفهمیدم...مبارزه با چه؟ اسم شیعه را سرچ کردم فقط عکسها و تصاویری ویدئویی از قمه کشیدن به سر و زنجیرِ تیغ دار زدن بر بدن و پشت،آنهم در مراسم عزاداری به نام عاشورا...خون و خون و خون بیچاره کودکانش که با چشمان گریان مجبور به تحمل دردِ برش در سر بودند. یعنی خانواده ما در ایران به این شکل عزاداری میکردند؟یعنی این بریدگی های ،در بدن پدرو مادر من هم بود؟ اما هیچ گاه مادر اینچنین رفتاری هایی از خود نشان نمیداد... درد و خون ریزی،محض همدردی با مردی در هزار و چهارصد سال پیش؟ انگار فراموش کردم که  مادر یک مسلمان ترسوست در اسلام بزدلها مهربانند و فقط گریه می کنند در مقابل،شجاعتشان جان میگیرند و خون میریزند عجب دینی ست،"اسلام" هر چه بیشتر تحقیق میکردم،به اسلامی وحشی تر میرسیدم.... چند روزی بود که هیچ تماسی از عثمان نداشتم وتقریبا در آن تجهیز اطلاعاتی؛مردی با این نام را از یاد برده بودم.روز و شب کتاب میخواندم و سرچ میکردم و در جمع سخنرانی و جلساتشان شرکت میکردم... ⏪ ...
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍هرروز دندان تیزتر میکردم  برای دریدنِ مردی مسلمان که ته مانده آرامشم را به گندآب اعتقادات اسلامی اش هدایت کرده بود. آن صبح مانند دفعات قبل از خانه تا محل اجتماعشان را قدم میزدم که کسی را در نزدیکم حس کردم چندمتر بیشتر به محل تجمع نمانده بود که ناگهان به عقب کشیده شدم. از بچگی بدم می آمد کسی،بی هوا مرا به سمت خودش بکشد. عصبی و ترسیده به عقب برگشتم.عثمان بود!برزخی و خشمگین:میخوام باهات حرف بزنم و من پیشگویی کردم متن نصیحت هایش را: نمیام..برو پی کارت و او متفاوت تر:کار مهمی دارم..بچه بازی رو بذار کنار با نگاهی سرد بازوم را از دستش بیرون کشیدم و به طرف محل اجتماع رفتم.چند ثانیه بعد دستی محکم بازویم را فشرد  و متوقفم کردخبرای جدید از دانیال دارم..میل خودته بای رفت و من منجمد شدم.عین آدم برفی هایِ محکوم به بی حرکتی! با گامهای تند به سمتش دویدم و صدایش زدم..عثمان..صبرکن. درست روبه رویش نشسته بودم،روی یکی از میزها در محل کارش.سرش پایین بود و مدام با فنجان قهوه اش بازی میکرد. استرس،مزه ی دهانم را تلختر از قهوه ی ترک،تحویلم میداد لب باز کرد اما هیستریک:میفهمی داری چیکار میکنی؟وقتی جواب تماسهام و ندادی،فهمیدم یه چیزی تو اون کله کوچیکت میگذره چندین بار وقتی پدرت از خونه میزد بیرون،زنگ درتون رو زدم هربار مادرت گفت نیستی نزدیکه یه ماه کارم شده کشیک کشیدن جلوی خونتون و تعقیبت میدونم کجاها میری با کیا رفت و آمد داری اما اشتباهه. بفهم..اشتباه چرا ادای کورا رو درمیاری؟که چی برادرتو پیدا کنی؟ کدوم۸ برادر؟منظورت یه جلاده بی همه چیزه؟ داد زدم خفه شو توئه عوضی حق نداری راجع به دانیال اینطوری حرف بزنی و بلند شدم... به صدایی محکم جواب داد:بشین سرجات این عثمانِ ترسو و مهربان چند وقت پیش نبود.خیره نگاهش کردم. و او قاطع اما به نرمی گفت: فردا یه مهمون داری از ترکیه میاد خبرای جالبی از الهه ی عشق و دوستیت داره!فردا راس ساعت ۱۰ صبح اینجا باش بعد هر گوری خواستی برو... داعش…النصر..طالبان..جیش العدل میبینی توام مثه من یه مسلمون وحشی هستی البته اگه یادت باشه من از نوع ترسوشم و تو و خوونوادت مسلمونای شجاع و خونخوار. 🌿💐🌿💐🌿 ✍راستی یه نصیحت،وقتی مبارز شدی،هیچ دامادی رو شب عروسیش، بی عروس نکن حرفهایش سنگین بود..اشک ریختم اما رفتم مهمان فردا چه کسی بود؟یعنی از دانیال چه اخباری داشت که عثمان این چنین مرا به رگباره ناملایمتی اش بست.دلم برای عثمان تنگ شده بود همان عثمان ترسو و پر عاطفه مدام قدم میزدم و تمام حرفهایش را مرور میکردم و تنها به یک اسم میرسیدم..دانیال..دانیال..دانیال.. آن شب با بی خوابی،هم خواب شدم خاطراتِ برادر بود و شوخی هایِ پر زندگی اش صبح زودتر از موعد برخاستم یخ زده بودم و میلرزیدم این مهمان چه چیزی برای گفتن داشت؟؟ آماده شدم و جلوی آینه ایستادم... حسی از رفتن منصرفم میکرد افکاری افسار گسیخته چنگ میزد بر پیکره ی ذهنیاتم اما باید میرفتم چند قدم مانده به محل قرار میخِ زمین شدم دندانهایم بهم میخورد.آن روز هوا،فراتر از توانِ این کره ی خاکی سرد بود یا؟ نفس تازه کردم و وارد شدم... عثمان به استقبالم آمد آرام ومهربان اما پر از طعنه:ترسیدی؟! نترس ترسناکتر از گروهی که میخوای مبارزش بشی،نیست.میزی را نشانم داد و زنی سر خمیده که پشتش به من بود... بازهم باران و شیشه های خیس زل زده به زن،بی حرکت ایستادم:این زن کیه؟و عثمان فهمید حالِ نزارم را، نمیدانم چرا،اما حس کسی را داشتم که برای شناسایی عزیزش، پشت در سرد خانه،میلرزد عثمان تا کنار میز،تقریبا مرا با خود میکشید،آخه سنگ شده بودند این پاهای لعنتی زن ایستاد دختری جوان با چهره ایی شرقی و زیبا موهایی بلند،و چشم و ابرویی مشکی،درست به تیرگی روزهایی که سپری میکردم من رو به روی دختر و عثمان سربه زیر،مشغوله بازی با فنجان قهوه اش؛کنارمان نشسته بود چقدر زمان،کِش می آمد دختر خوب براندازم کرد سیره سیر لبخند نشست کنار لبش،اما قشنگ نبود. طعنه اش را میشد مزه مزه کرد صدای عثمان سکوتم را بهم زد:سارا.. اگه حالتون خوب نیست بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه با تکان سر مخالفتم را اعلام کردم دختر آرامشی عصبی داشت:بار سفر بستم..و عجب سوپرایزی بود رفتیم مرز از اونجا با ماشینها و آدمهای مختلف که همه مرد بودن به مسیرمون ادامه میدادیم مسیری که نمیدونستم تهش به کجا میرسه و تمام سوالهام از دانیال بی جواب میموند ترسیده بودم،چون نه اون جاده ی خاکی و جنگ زده شبیه مکانهای توریستی بود نه اون مردهای ریش بلند و بد هیبت شبیه توریست.میدونستم جای خوبی نمیریم و این حس با وجود دانیال حتی یک لحظه هم راحتم نمیذاشت ⏪ ...
هدیه به نگاه مهربانتان🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: به هر كس، راستگويى در گفتار، انصاف در رفتار، نيكى به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخير مى افتد، روزيش زياد مى گردد، از عقلش بهره مند مى شود و هنگام سئوال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقين مى گردد.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄