خب
یه قولی داده بودیم
یادتونه ⁉️⁉️
یه اتفاق خوب 👌
#رمان👏👏👏👏
#شبهای_بدون_او
تقدیم نگاه مهربانتان🌹🌹🌹🎁🎁🎁
فقط
لطفا کپی و فروارد نکنید❌❌❌
ممنون از توجه و مهربانیتون🌺🌺🌺
و حتما
با نظرات خوبتان ما را یاری کنید👏👏👏
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
لطفا نظراتتان و تجربیات تون را به صورت ناشناس
برام بنویسید😊👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
#شبها_ها_ی_بدون_او
#قسمت_2
پائیز بود، باز هم پائیز، چادرم را سر کشیدم و به طرف در دویدم:
-اومدم.
صدای ترانه از پشت در به گوشم رسید:
-بدو دیگه.
در را که باز کردم، با سرعت خود را داخل حیاط انداخت:
-وای! برو کنار دیگه داره میاد.
هاج و واج نگاهش کردم که غرید:
-در رو ببند، به چی خیره شدی؟
به خودم آمدم و در را بستم.
راهش را گرفت و به سمت سکوی سیمانی کنار باغچه رفت. نگاهی به پنجره اتاق انداخت:
-عمه خونه نیست؟
-هست، دراز کشیده. دوباره سر درد داره.
-آها، خب بیا اینجا بشین برات تعریف کنم.
چادرم را از سر برداشتم و روی طناب رخت ها انداختم. کنارش نشستم:
-دوباره چی شده؟
با چشمان گرد شده نگاهم کرد:
-یعنی تو ندیدیش؟
-کی رو؟
دستانش را بالا برد و به طرفم حرکت داد:
-ای، خاک بر سرت. مریم یعنی تو در رو باز کردی، بیرون رو نگاه نکردی؟
-خب، نه، یعنی تو نگذاشتی که زود اومدی تو و در رو بستم.
-راست می گی، جلال بود.
-وای، دوباره؟
-دوباره چی؟ هان؟
سرم را پایین انداختم بحث کردن با او فایده نداشت. کمی مکث کرد و ادامه داد:
-خب جلال، پسر داییمه، دوستش دارم. تازه قراره بیان خواستگاری. می دونستم این ساعت از سر کار میاد. هر چی کنار پنجره منتظر شدم نیومد. اومدم سر کوچه. همون موقع پیداش شد. نمی خواستم من رو ببینه. مجبور شدم بیام اینجا.
وقتی سکوتم را دید، قیافه اش را کج کرد:
-ایش، من رو بگو با کی درد دل می کنم؟ اصلا تو چه می فهمی این حرفها یعنی چی؟ مونگول تر از این حرفهایی که عشق و دوست داشتن رو بفهمی.
از بس توی خونه تنها موندی، شدی پوست و استخون.
سرم را پایین انداختم و با ناخن های دستم ور رفتم. حرفی برای گفتن نداشتم. راست می گفت. زندگی من به پدر و مادر و دوتا برادر کوچکم و دفتر و کتاب های درسی ام ختم می شد. به لطف سخت گیری های پدر، پا از خانه بیرون نمی گذاشتم، مگر برای مدرسه رفتن. یا اینکه سالی، ماهی، یکبار، رفتن به منزل عمه در شهر، به اتفاق خانواده. پیاده روی و گردشم همه و همه فقط در حیاط خانه بود و بس.
(فرجامپور)
⛔️کپی و فروارد ممنوع و حرام است⛔️
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#نظر_شما
سلام خسته نباشید.میخواستم از خانم فرجامپور عزیز تشکر کنم. ایشون با حوصله اول شرح حال گرفتن و با راهنمایی دقیق و کاربردیشون منو از سردرگمی رها کردن.خدا خیر دنیا و آخرت رو نصیبشون کنه💝💝💝
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌺
التماس دعا🌺
مژده💥💥💥
زیباترین و #عاشقانهترین رمان ایتا
برگرفته از زندگی واقعی💥
🔸فراز و نشیب های زندگی زناشویی
در داستانی زیبا و عاشقانه
💥به قلم، خانم فرجامپور
مشاور خانواده 👇👇👇👇
💥و من در این باغچهای که درختهایش نیمه عریان بودند و باران به شستشویشان مشغول بود، احساس کردم، دلم لرزید.💖 نفس عمیقی کشیدم و همراه هوای مطبوع آلاچیق، طعم زیبای "عشق" را به تک تک سلولهای بدنم هدیه دادم.💞
احساس کردم، حسی درونم بیدار شد، حسی به نام "عشق".❤️
و من در پاییز عاشق شدم. عاشق همسرم.💞
زودتر عضو بشید تا از قسمت اول جا نمونید👏👏👏👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
دوستان چون در این رمان به برخی مشکلات زناشویی اشاره کردم
همراه با راهکارهای دقیق
لطفا دوستان تون را به کانال دعوت کنید تا استفاده کنند👏👏👏
اجرتان با خدای مهربان🌺🌺
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنامدوست﷽
گشاییم دفترصبح را
به فر عشق فروزان کنیم محفل را
بسم الله النور
روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم
دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش
وکمکمان کن تازیباترین روز را
داشته باشیم
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ حرف گوش نمیده!
✘ به هیچ صراطی مستقیم نیست!
✘ هیچ تنبیه و تشویقی روش اثر نداره!
✘ این اخلاقِش به باباش / مامانش رفته ، تا حالا از دست اون در عذاب بودم ، حالا از دست بچهاش ....
🔺 در این مواقع خطرناکترین واکنش شما این است که .....
🌐 آپارات | یوتیوب
@Ostad_Shojae