23.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 در دل بزرگترین معجزۀ زمان ایستادهایم!
❗️معجزهای بزرگتر از شکافتن رود نیل ...
تلگرام | بله | سروش | روبیکا | اینستاگرام | آپارات | سایت
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری #سیاستهای_زنانه_۳۹ رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت همسر🤗👇
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۴۰
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
⛔️ خیلی به او وابسته نباشید؛
مردان از زنان آویزان خوششان نمیآید.
همیشه محبت و عشق داشته باشید
اما
نه به این معنا که مرتب به او بچسبید.
و اگر حایی رفت، مرتب تماس نگیرید که کجایی؟
کی می آیی؟
مردتان را کلافه نکنید❌
👌 یکنواختی در زندگی را تغییر دهید؛
مردان از یکنواختی خسته می شوند.
ظاهر خود،
آرایش و
یا حتی محیط اطرافتان را تغییر دهید.
یادتان باشد، مردان بصری هستند✅
شاید به زبان نیاورند، ولی از تغییرات همسرشان و فضای منزل لذت می برند👌
⛔️از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند❌
باید بپذیرید که همسرتان بعد از یک روز کاری حق دارید تایمی را برای خودش باشد
و
به کارهای شخصیاش برسد،
استراحت کند،
در فضای مجازی باشد،
با دوستانش چت کند،
و...
تمام کارهایی که شما از صبح تا آمدن او برای خودتان انجام دادید
و در آن تایم او مشغول کار و تهیه رزق حلال بوده👌
تا اینجا خیلی از خصوصیات شناخته باشید
و
ان شاءالله با استفاده از مطالبی که بیان کردم
زندگی هاتون عسل شده باشه😊🍯👌
ان شاءالله هستم در خدمتتون🌺
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ - زندگی دلبرونه.mp3
1.72M
🎙 زندگی دلبرانه
⛔️ زندگی حقوقی ممنوع
🔴 حجت الاسلام #عالی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#دلبرانه😍💞
وَهـیـچكِـسیطُنـَخـآهَـدشـُد-'🫀😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۷)
#تینا
#قسمت_۲۷
با عجله لباس پوشیدم و بیتوجه به متلکهای سینا از خانه بیرون زدم. به امید دیدار دوبارهاش، کوچهها و خیابانها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم. چون پرندهای سبکبال تا مدرسه پرواز کردم. در راه، مرتب دور و برم را چک میکردم، به امید اینکه مثل قبل سر راهم سبز شود.
وقتی وارد مدرسه شدم، تازه یادم افتاد که دخترک اسفند دودکن را سر چهارراه ندیدم.
دلم میخواست آواز بخوانم. خون تازهای در رگهایم جاری شده بود. طوری که وقتی ریحانه را در سالن مدرسه دیدم، لبخند زد.
- چی شده؟ کبکت خروس میخونه؟!
خندیدم.
- چیزی نیست. فقط خوشحالم.
- آره! تو گفتی و منم باور کردم!
- آره به جون ریحانه.
- باشه. حرفت درست. منم که گوشهام درازه.
- اِه! ریحانه اذیت نکن دیگه. من که هر چی باشه به تو میگم. حالا بذار ببینم چی میشه.
- آهان! پس یه چیزی هست و نمیگی. یالا بیا توی کلاس ببینم چه خبره؟
دستم را گرفت و با خودش به کلاس کشاند.
هیچوقت نتوانستم در برابر ریحانه مقاومت کنم.
حتی زمانی که میدانستم گفتنِ حرفم درست نیست.
میان همهمه و شلوغی که مهتاب و دار و دستهاش راه انداخته بودند، ما دو نفر، آرام، کنارِ گوش هم پچپچ میکردیم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490