🌹رؤیای صادقۀ ملامحمدتقی مجلسی رحمةالله علیه🌹
🍃 مرحوم مجلسى مى فرمايد که: در أوائل سنّ خود مايل بودم که نماز شب بخوانم، لکن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتياط مى کردم.
🍃 خدمت شيخ بهائى رحمه الله عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده رکعت. لکن در نفسم چيزى بود که نافله خصوصيّت دارد...
🍃 شبى از شبها بالاى سطح خانه خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيَّة امام المسلمين حجّة الله على العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.
🍃 با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عاليمقدار- عليه الصّلاة و السّلام- رسيدم، و از مسائلى سؤال نمودم که از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود که سؤال نمودم فرمودند: بخوان!
🍃 بعد عرض نمودم: يا بن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَليْهِ و آله هميشه دستم به شما نمى رسد! کتابى به من بدهيد که بر آن عمل نمايم!
🍃 فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا کتاب بگير! گويا من مى شناختم او را. رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مى گريستم.
🍃 يک دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاى سطح خانه خود هستم. کمال حُزن و غُصّه بر من روى داد.
🍃 در ذهنم گذشت که: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائى است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است.
🍃 چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذو الفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپايگانى) مشغول به مقابله صحيفه است.
🍃 بعد از فراغ از مقابله، کيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاء الله به آن مطلبى که قصد داريد خواهيد رسيد...
🍃 آنگه محلّى که حضرت- عليه الصّلوة و السّلام- را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را که مى شناختم.
🍃 مرا که ديد گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبه ها در تنگ هستم. کتاب از من مى گيرند پس نمى دهند. بيا برويم در خانه بعضى از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
🍃 مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر کتابى که مى خواهى بردار! دست زدم و کتابى برداشتم.
🍃 نظر نمودم ديدم کتابى است که حضرت حجّة الله روحى فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند.
🍃 ديدم که صحيفه سجّاديّه است مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت: ديگر بردار! گفتم: همين کتاب کفايت مى کند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم.
📚 «امام شناسی» ج 15 ص 50 از «شرح صحیفۀ سجّادیة» آیةالله مدرسی چهاردهی
#حکایت
#صحیفه_سجادیه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
⚜ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
‼️ حال ما جالب است
وقتی سرمان را روی متکا می گذاریم،
عالَم را آب ببرد، ما را خواب می برد.
🌤 صبح هم بعضی ها را باید با منجنیق برای نمازصبح بیدار کرد.
❌ این به خاطر این است که ایمان و یقین نداریم.
کسی که نماز صبح، حتی نماز شبش قضا شود، ایمان ندارد.
🖊 حدیث داریم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اَشرافُ أُمَّتی أصحاب اللّیل
اشراف امت من نماز شب خوان ها هستند.
💎 در دنیا اشراف چه کسانی هستند؟
آن هایی که خانه ی دو هزار متری دارند و ریاست و ماشین چه و چه...
به این ها می گویند اشراف مملکت... .
📿 اما در قیامت، اشراف آن کسانی هستند که نماز شب خوان هستند.
🌙 الآن شب ها بلند است؛ خودتان را عادت بدهید که شب ها زودتر استراحت کنید تا سحرها بلند شوید.
🌸 هر که سحر ندارد 🍃 از خود خبر ندارد 🌸
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
💚 حرص در روزی
امام حسن عليه السلام :
لَيْسَتِ العِفَّةُ بِدافِعَةٍ رِزْقا وَ لاَ الْحِرْصُ بِجالِبٍ فَضْلاً فَاِنَّ الرِّزْقَمَقْسومٌ وَ اسْتِعْمالُ الْحِرْصِ اسْتِعْمالُ الْمَآثِمِ؛
امام حسن مجتبى عليه السلام :
نه پاكدامنى، روزى را از انسان دور مى كند
و نه حرص، روزى زياد مى آورد؛ چونروزى قسمت شده است .
و حرص زدن باعث مبتلا شدن به گناهان مى شود.
📘تحف العقول، ص 234
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
💎جرعه ای از نهج البلاغه
🔹 راه شناخت عاقل و احمق
📜 امیرالمومنین علی علیه السلام: زبان عاقل در پْشت قلب اوست ، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد.
(اين سخنان ارزشمند و شگفتى آور است ، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمى سازد . اما احمق هر چه بر زبانش آيد مى گويد بدون فكر و دقت ، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مى گيرد).
حکمت 40
#کلام_امیر
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
💠 چگونه راه صد ساله یکشبه طی میشود ؟
🔰 مرحوم دولابی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کوکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های نازنین ☺️🌸
داستان
🌹دانه شاد🌹😊
دانه زیرِخاک بود .
او می خواست از خاک بیرون بیاید وجوانه بزند.🌱
ولی هنوز زمستان بود🌨❄️
او با تمامِ قدرت خودش را از زیرِ خاک بیرون کشید🌱
بادِ مهربان گفت:تو الان بایدزیرِ خاک باشی💨
زمستان با دستهای خود ارام
دانه را زیر خاک گذاشت 🌨
ودانه زیرِ خاک ارام خوابید🌱
زمستان رفت وبهار امد🌤
اما دانه هنوز خواب بود.
خاک گفت:دانه بیدار شو ، بهار در انتظارِ توست.🌤
دانه نگاهی به بقیه دانه ها کرد.
که جوانه زده بودند.
گفت:شما چقدر قشنگ شدید😍
گفتند:تو هم قشنگ شدی.
دانه نگاهی به خودش کرد.
دید چقدر قشنگ شده😍
نگاهی به جوانه اش کرد وبا خوشحالی گفت :وای این کِی در امده😍
خاک گفت:برو بیرون .قشنگ تر هم می شوی😊
دانه ارام ارام روئید واز خاک بیرون امد.🌱
دید لاله ها چه تاجِ زیبایی روی سرشان هست🌷
وخودش چقدر زیبا شده🌹
نتیجه🌸
برای رشد کردن، عجله نکنید☺️
http://eitaa.com/joinchat/3567124493Cb0735de9fc
@dastanhay
دوستان لینک کانالِ مارا برای دوستانتان بفرستید
ممنونم🌹🌹🌹🌹