eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
مژده💥💥 بهترین مباحث ایتا 😍👏 اینجا کلی مبحث و اموزش رایگان داریم😍👏 روی متن های بزن و هر مبحثی را می‌خوای از ابتدا مطالعه کن😍👏👏👇 ◀️شخصیت شناسی ◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار ◀️تربیت فرزند ◀️ترک گناه ◀️نماز مودبانه ◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها ⬅️قسمت اول رمان فرشته کویر ◀️ابتدای مینی ارتباط موفق ◀️ابتدای سیاست‌های زنانه 🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد 🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین حتما همین الان عضو بشید و استفاده کنید👏👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 همگی خوش آمدید💐💐
عزادریها و پیاده روی هاتون قبول حق💐 التماس دعا🌹
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌چرا باید برای امام حسین(ع) دور هم جمع بشیم؟ ❗️چرا باید تجمع میلیونی برگزار کنیم؟ 🔻رازش چیه؟ تلگرام | بله | سروش | روبیکا | اینستاگرام | آپارات | سایت @Panahian_ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم احسنت به شما خانم نمونه و مادر دغدغه مند👏👏👏🌹 تونستید از تخفیف امشب هم استفاده کنید🎁👏👏
از اخرین لحظات تخفیف دارید استفاده می کنید👏👏 احسنت 🎁👏
به به 💥👏👏 افرین به این خانم هوشمند 👏👏 قبل از رفتن به خانه بخت، لازم دیدن سیاستهای زنانه را یاد بگیرند👏 این بهترین کار است که خانم هایی که نزدیک ازدواج یا نامزد هستند،این اموزش ها را ببینند👏 کلاس ان شاءالله مهرماه شروع میشه که شما خانم های عزیز بتونید با فراغت بال شرکت کنید و تمرین ها را دقیق انجام بدید. اما با اصرار شما، ثبت نام را شروع کردیم. فعلا از اموزش های کانال استفاده کنید که مطمین باشید خیلی راه گشاست✅ و اگر عمل کنید حتما تاثیرش را در زندگی تون خواهید دید👌 زندگی تون عسل💞
۳۳) - همراهت میام. سرم را تکان دادم. - باور کن فقط میخوام ببینمش. - باشه منم میام. به ناچار قبول کردم همراهم باشد. خوب می‌دانست که کجا قرار گذاشتیم. تا رسیدن به پارک، سعی داشت از رفتن منصرفم کند؛ ولی من پرهام را تنها راه نجاتم می‌دیدم. نجات از بدبختی که ریحانه هرگز نمی‌توانست درک کند. بازویم را کشید. - بیا برگردیم. دوباره این پسره... . نگذاشتم حرفش تمام شود. - ریحانه خواهش می‌کنم. دیشب باهاش حرف زدم. نگران نباش. - نمی‌تونم نگرانت نباشم. باید خیلی مواظب خودت باشی. با حرف‌هایش تردید به جانم نشست ولی صدایی در سرم پیچید: "او چه می‌داند که من چقدر به بودن پرهام نیاز دارم. زندگی من را با خودش مقایسه می‌کند. اگر پرهام نباشد من می‌میرم. باید هرطور شده این بار برای خودم نگهش دارم. به هر قیمتی که شده" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۴) هرچه به پارک نزدیک‌تر می‌شدیم، ریحانه برای منصرف کردنم بیشتر تلاش می‌کرد؛ ولی من گوشم به حرف‌هایش بدهکار نبود. هرچند نمی‌خواستم تجربه تلخِ دفعه قبل برایم تکرار شود. احساسِ عجیبی داشتم. حسی بینِ تردید و ترس و حسِ احتیاج و خواستن. به جای حر‌فهای ریحانه، صدای ضربانِ قلبم، گوشم را پر کرده بود. بالاخره رسیدیم، ولی از او خبری نبود. ضربان قلبم نامنظم شد. چند مرتبه، دور تا دورِ پارک را گشتم. دلهره به جانم افتاد که نکند نیاید. چشم‌هایم تار شد و پاهایم سست گشت. ریحانه به دادم رسید و بازویم را چسبید و روی اولین نیمکت، مجبورم کرد که بنشیم. چقدر برای دیدنش، لحظه‌شماری کرده بودم. باورم نمیشد به همین راحتی زیرِ قول و قرارش بزند. حتما هنوز از من دلخور بود. با آن همه دلیل و برهان که برایش آوردم و عذرخواهی که کردم؛ یعنی هنوز مرا نبخشیده؟ در دلم آشوب بود و نفسم بالا نمی‌آمد. از پشتِ پرده اشک، لیوانِ آب را دست ریحانه دیدم. آرام گفت: - بخور حالت جا بیاد. دست‌های لرزانم را بالا بردم. لیوان را به لب‌هایم نزدیک کرد. چند جرعه نوشیدم و دوباره اطرافم را به دنبالش کاویدم. نبود که نبود‌. باید می‌ماندم تا بیاید. ریحانه کنارم نشست. - بهتره بریم. - نه! نمیام. اون میاد. حتما میاد. - تینا جان! پاشو بریم. - نه، نه! تو برو. من می‌مونم. - نه عزیزم! من تنهات نمی‌گذارم. ولی یک ساعته اینجاییم. من رفتم از باجه به مامانم زنگ زدم گفتم دیر میام ولی تو چی؟ همان‌طور که اطراف را می‌کاویدم، گفتم: - ها؟ چی؟ صدایش را بلند کرد. - تینا! بسه. پاشو بریم تا خُل نشدی. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا