هدایت شده از کاربر
سلام
کانال شما در کانال های ایتا معرفي شد.
لطفا کانال های ایتا را با مخاطبين خود به اشتراک بگذاريد
http://eitaa.com/joinchat/4980736C5d0c33aa41
🙏لطفا به این پیام پاسخ ندهید🙏
سل یو چیست؟
سل یو اکنون هزاران فروشنده و بازاریاب فعال دارد.
سل یو فروشگاه ساز اینترنتی است که به رایگان یک فروشگاه اختصاصی با مدیریت کامل به شما ارائه می کند ، این فروشگاه قابلیت ایجاد محصول دارد و اجازه آپلود فایل های مجاز و قانونی شما جهت فروش را می دهد بدین ترتیب شما بدون هیچ هزینه ای صاحب یک کسب و کار اینترنتی می شوید و می توانید فایل های ارزشمند خود را برای عرضه به خریداران ارائه کنید ، همه کارها در سایت سل یو انجام می شود و شما نیاز به هیچ دانش فنی یا تهیه ملزومات اولیه ندارید.
شما هم براحتی ازلینک زیر می توانید برای خودتان یک فروشگاه بصورت کاملا رایگان بسازید وکسب درآمد کنید .
http://sellu.ir/add-user.aspx?id=12221
اين گناه نسل جوان ما نيست كه دختر كوچك سرزمين خود را نشناسد ، او شايد اگر نام «سهام خيام» را بشنود ، تصور كند نام يكي از دختران كشورهاي فلسطين و لبنان را شنيده است! اين گناه ماست كه سهام خيام را درست پس از شهادتش در شهر اشغالي هويزه جاگذاشتيم و نتوانستيم اسطوره هاي پايداري و مقاومت كشورمان را به كساني كه بعد از آنها مي آيند معرفي كنيم . سرزمين ايران قهرماناني دارد كه مفهوم حقيقتاند و حقيقت وجود ما زنده به حقيقت حماسه آنان است . قهرماناني چون بزرگمردان كوچك خرمشهر، محمدحسين فهميده و بهنام محمدي كه با مداد شجاعت خويش ، دفترچه خيال دشمنان را خط خطي كردند ؛ و شير زناني پيرو مكتب زينب (علیها سلام)، چون دخترك قهرمان هويزه- سهام خيام- كه با قدرت آتشين سنگريزههاي ابابيلياش، سپاه سياه ابرهه را مبهوت شجاعتش كرد.
نام هويزه در چهار ماه اول هجوم ارتش عراق به مرزهاي جنوبي ايران و آغاز جنگ تحميلي در 31 شهريور 1359 با نام دو نفر گره خورده است. يكي سيدحسين علمالهدي، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هويزه، و ديگري سهام خيام، دانشآموز دوازده ساله مي باشد . كه به اختصار زندگینامه و نحوهي به شهادت رسيدن اين شهيده به اختصار بيان ميگردد.
زندگینامه :
سهام خيام در روز 25 بهمن ماه 1347 شمسي در بخش ساحلي شهر هويزه ديده به جهان گشود . نام پدر او كاظم و نام مادر ايشان نسيمه و داراي چهار خواهر و دو برادر بوده است . بر اساس اظهارات خانواده سهام خيام ، او در كودكي بسيار پر جنب و جوش بوده است . شيرين خواهر كوچك سهام ، در اين باره ميگويد : سهام دختر بسيار كنجكاوي بود . در همسايگي ما پزشكي زندگي ميكرد كه سهام برخي اوقات پيش او ميرفت . روزي آن پزشك آمد و گفت : امروز سهام در مطب آن قدر مرا اذيت كرد كه مجبور شدم با طناب دست و پاي او را ببندم . دانش آموز درس خوان مدرسه بود و پنج سال تحصيل در دبستان را با نمرات بالا در خردادماه قبول شد - دركلاس اول راهنمايي ثبت نام كرده بود، اما به دليل آغاز جنگ تحميلي و اشغال شهر هويزه ، نتوانست به مدرسه برود و ناچار تحصيل را رها كرد . با وجود سن كمي كه داشت ، از بيشتر اوضاع داخلي شهر و كشورش با خبر بود . نماز مي خواند ، با قرآن مأنوس بود . درجلسات و دوره هاي مذهبي كه در محل برپامي شد شركت ميكرد . خوش رويي و اخلاق نيكوي او باعث شده بود تا همه دوستش داشته باشند. بسيار كنجكاو بود و احساس مسئوليت ، تمام وجودش را فرا گرفته بود. سهام خيلي ميفهميد . او از همان كوچكي، بزرگ بود. خيلي بزرگ....
او دلش نمي خواست در اتاقش بنشيند و مدادهاي رنگي را روي كاغذهاي سفيد دفترش برقصاند نقاشي بكشد. گرچه به قول اطرافيان ، دختر بود و نميتوانست تفنگ به دست بگيرد فرياد مي زد و بر دشمن لعنت مي فرستاد، دامنش را پر از سنگريزه مي كرد و بر وجود پوشالي دشمنان ، باران وحشت مي باريد . كار ديگري از دستش برنميآمد ، اما همين شجاعتش، نيروهاي انقلابي را روحيه مي داد . او هرگز از مبارزه و از كشته شدن ابايي نداشت . مي گفت : « بگذار مرا بكشند. بگذار شهيدم كنند. من عاشق شهادتم . آري، سهام عاشقشهادتبود. »
نحوي شهادت :
رژيم اشغالگر صدام در همان روزهاي آغازين جنگ از مرزهاي دشت آزادگان گذشت و روز ششم مهرماه 1359 هويزه را به اشغال كامل خود درآورد . نيروهاي بعثي عراق به غارت اموال دولتي پرداختند. و از آزار و اذيت مردم شهر ابا نداشتند . سهام به شدت از اين وضع ناراحت و عصباني بود و مدام به عراقيها ناسزا ميگفت . يكبار نزديك بود شهيد شود كه اهالي هويزه او را فراري دادند. تا اينكه روز نهم مهرماه 1359 ، مردم هويزه ، كه سه روز بود شاهد اشغال شهرشان توسط نظاميان عراقي و ارتش متجاوز صدام بودند، طاقتشان طاق شد و دست به قيامي سراسري زدند . كنار رودخانه زنان و دختران هويزهاي به پرتاب سنگ و فحش دادن به سربازان دشمن پرداختند . تا اينكه سربازان دشمن به طرف آنها تيراندازي كردند .
آن روز مادر وضعیت شهر را نا امن دید؛ لذا کودکان خود را به کناری برد و خواست پنهان کند، همه در گوشه ای جمع شده و نشسته بودند. ولی تنها کسی که ننشت و آرام نبود سهام بود . در آن لحظه سهام رو به مادر خود می کند و میگوید: اگر تمام درها را ببندی من امروز باید از منزل بیرون بروم و حتما باید دفاع کنم ، مگر فقط مردان میتوانند دفاع کنند من هم می توانم . من نیز از همین مردم هستم و باید دفاع کنم . دور از چشم مادر به این فکر افتاد که با تغییر لباس و ناشناس به هدف خود برسد . سهام پس از استحمام و تعویض لباس و مرتب کردن خود ، گویی که می داند لحظات آخر را سپری میکند و میخواهد به میهمانی با شکوهی برود بهترین راه و بهانه را که همان قطع شدن آب لوله کشی شهر بود انتخاب کرده و جهت شستن ظروف به طرف رودخانه حرکت می کند. در مسیری که طی می کرد درمانگاه هویزه قرار داشت. مادر با او برخورد میکند و به شهیده می گوید: برگرد تو بچه هستی و توانایی مقابله نداری ... و سهام انگار که نه انگار چیزی می شنود. در این حالت ظرف ها را به سرعت روی زمین می گذارد و دو انگشت دست خود را به نشانه پیروزی بالا می برد و دراین حالت می گوید: پیروزی و این کلمات را تکرار می کند. به دشمن که رسید تنها کاری که می توانست انجام دهد شعار بر ضد نظامیان غاصب بود که در مقابل او قرار داشتند، او مرتب اظهار تنفر میکرد و از اسلام، شهر، حق مردم و کشورش دفاع می کرد. با این عمل سهام و اصرار ورزیدنش دشمنان تصور کردند که او کودکی بیش نیست و نمی تواند کاری را از پیش ببرد. کمتر به او توجه می کردند تا اینکه این بار وی دامن خود را پر از سنگریزه می نماید و شروع به پرتاب سنگ به سوی اشغالگران عراقی می نماید. آنقدر این عمل را ادامه می دهد تا باعث بر افروختن خشم آن مزدوران میگردد و به قول شاهد این صحنه تحسین برانگیز، در مقابل چشمهای بهت زده اهالی، یکی از افراد نظامی ارتش بعث که به ستوه آمده بود ، به سربازان خود گفت: این دختر از دیروز تا حالا ما را اذیت کرده است، او را بزنید . در این حال گلوله ای از سوی دشمن به سوی او که شجاعانه از دین و وطن دفاع میکرد شلیک شد و با تیر مستقیم ، قهرمانانه به شهادت رسید تير مستقيم به پيشاني سهام ميخورد و از بيني تا كاسه سر او را متلاشي ميكند.
خانم فوزيه هويزاوي، دختردايي سهام خيام، درباره جسد سهام و غسل و كفن او ميگويد : به دليل متلاشي شدن مغز سهام ، سرش پر از خون تازه بود و نميتوانستيم خون سر سهام را متوقف كنيم. به ناچار سرش را در يك كيسه نايلوني قرار داديم و او را به خاك سپرديم.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد http://opizo.com/VN28l8
❤️ کلید بدیها ❤️
⭕️ آیه 134 سوره آل عمران : 💦
الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الکَاظِمِینَ الغَیظَ وَ العَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنِینَ
همانا که در توانگری و تنگدستی ، انفاق میکنند ؛ و خشم خود را فرو میبرند ؛ و از خطای مردم در میگذرند ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد .
💦 روایت : 💦
⭕️ امام حسن عسکری (علیه السلام) میفرمایند : ❤️
اَلغَضَبُ مِفتاحِ کُلَّ شَر ؛ غضب کلید همه بدیهاست . (تحف العقول ، ص 783)
🍀 حکایت : ❤️
روزی ابلیس به نزد حضرت نوح (علیه السلام) آمد و عرض کرد که تو را بر من حق و نعمتی است میخواهم در ازای آن تو را نصیحت کنم . نوح (علیه السلام) فرمود : کدام حق ، ابلیس گفت : وقتی نفرین کردی همه هلاک شدند و زحمت مرا کم کردی حالا پند مرا بشنو . از کبر و حرص و حسد بپرهیز زیرا کبر و غرور مرا واداشت تا به آدم سجده نکنم و مرا شیطان رجیم گردانید ، حرص آدم را از بهشت بیرون کرد و حسد سبب کشته شدن فرزند آدم شد و نوح (علیه السلام) فرمود : ای ابلیس در چه حال قدرت تو بر فرزندان آدم زیادتر است ؟ ابلیس گفت : هر وقت آدمی غضب میکند . (#جوامع_الحکایات)
http://opizo.com/Stma1a