به غم که منشا دیوانگی است انگاری
بگو تو درد منی ای تو در دلم جاری
مگر که سر بگذارم به نا امیدی مرگ
اگر تو از من بیچاره دست برداری
منم که معرفتم عین بی بضاعتی است
تویی حسین همانی که لطف بسیاری
چگونه دل بکنم از تویی که هر چه شدم
هنوز هم که هنوز،است دوستم داری
#مهدیه_اکبری
کسی را گفتند: به دیدار او مشتاق هستی؟
گفت: نه
شوق به کسی بود که غایب بود.
وی همیشه حاضر است
دنیا حسابی به کامت شد نه ؟
با خودت گفتی چه رفیق پایه ای
عجب خری گیرم آمد
چقدر ظرفیت ندیده شدن دارد
چقد توان جنگیدن دارد
گفتی چقدر خوب شد که تو آمدی
اینجا کنار من خیلی جا کم بود
تو را میتوانستم له کنم ...زور چپان کنم و به زور جایت بدهم زیر دست و پای این همه آدم
نه ؟
بعضی آدم ها اینطوری هستند اینطوری که میشود خردشان کرد ....تکه تکه شان کرد و جایشان داد توی یک وجب جا
چون خیالت راحت است هیچ گوری را ندارند که بروند بلاخره یک جوری خودشان را جمع میکنند با دعایی ..شعری ..ذکری..وردی ..قرصی
یک جوری خودشان را خودِ کم آورده اشان را جمع میکنند و به زور میکشند تا ته خط
آتام
دنیا حسابی به کامت شد نه ؟ با خودت گفتی چه رفیق پایه ای عجب خری گیرم آمد چقدر ظرفیت ندیده شدن دارد چ
حالش خوبه ها
یه کم عصبیه باد بخوره به کله ش خوب میشه
برای خواهرم که جمع شعر و مهر و دوست داشتن است❤️
مرا که مستحق دردم به صبح آینه برگردان
مرا که گم شده ام در این جهان مبهم سرگردان
دو چشم ابری و تبدارم هوای چشم تو را تا کرد
رسیدم از ته آن کوچه قدم قدم به تو در باران
مرا که خط خوشت روزی پر از هوای نوشتن کرد
به شوق حافظ و قرآنت چقدر رام شدم آسان
تمام لذت دنیا بود شنیدن تو برای من
شبانه زیر پتو آرام صدای زمزمه ی قرآن
حواس جمعی چشمانت همیشه دلهره ام را داشت
مگر که صورت معصومت مرا رها کند از،عصیان
چقدر شیطنتم گل کرد شبی که قایمکی بردی
مرا کنار خودت با ذوق به سمت چادر تابستان
عزیزِ بی کلکم خواهر! رفیق پر شر و شورت را
به شوق همقدمت بودن رساندی اش به دبیرستان
به یاد کودکی ام یک شب مرا بگیر در آغوشت
بگو چکار کنم با این دلی که یخ زده مریم جان!؟
#مهدیه_اکبری