eitaa logo
طرح و ایده های فرهنگی
49.7هزار دنبال‌کننده
37.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
16.5هزار فایل
👇👇👇 در این کانال طرح وایده های جالب ،تزیینات ، بسته فرهنگی و... متناسب با مناسبتها قرارداده میشود. شرایط نشر https://eitaa.com/zahra1ii مدیر کانال و ارسال گزارشهای قشنگ و ایده های نابتون : @Yazahra267 ادمین تبادل و پاسخگویی @zahra_t_m
مشاهده در ایتا
دانلود
اهدای رزق وبسته مهدوی به کودکان ارسالی از پیش دبستانی قرانی ریحانه بهشتی (موسسه قرآنی حضرت معصومه سلام الله علیها میبد) @atashbe_ekhtear
💞💕کارت عروسی شهید👰🤵 《رَبّنا هَب لَنا مِن ازواجِنا وَ ذُریاتِنا قُرَّه اّعُین وَ جعَلنا لِلمتقینَ اِماما》 🌸 در سالروز آغاز زندگی پر بار و برکت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه کبری🌸 که ارزشمندترین سرمایه ی آن وجود مقدس ⚘🌱ام الائمه فاطمه زهرا سلام الله علیها🌱⚘ است. تحت توجهات حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و زیر سایه رهبر کبیر انقلاب خمینی🍀 نوکری از نوکران حضرت مهدی🤵 و کنیزی از کنیزان حضرت زهرا سلام الله علیها 👰پیوند زندگی می بندند. شرکت شما در این مجلس با تکبیر و صلوات و شکوه آن می افزاید. 💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ چند تا کارت را هم برداشت. و برخی از دوستان راهی قم شد. وقتی برگشت پرسیدم این همه کار داریم. کجا رفتی؟؟ مکثی کرد و گفت: شنیدی میگن به نیابت از حضرت زهرا سلام الله علیها به زیارت فاطمه معصومه سلام الله علیها بروید. من هم رفته بودم زیارت. بعد هم یکی از کارت ها را داخل ضریح حضرت معصومه انداختم. از همه معصومین به خصوص حضرت زهرا سلام الله علیها دعوت کردم تا در مراسم ما شرکت کنند. 🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫یا مولاتی یافاطمه اغیثینی💫: 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 همه شاد بودند. می گفتند و می خندیدند. اما تنها چیزی که در مراسم او ندیدیم، معصیت بود. هر دو خانه ای که برای مهمانان مهیا شد، کوچک بود و از تجملات امروز خبری نداشت. اما پر بود از صمیمیت. چند نفر هم آنجا تئاتر بازی کردند. میهمانان همه میخندند. آن شب برای همه به یاد ماندنی بود. اما عجیب تر از همه صحبتی بود که آخر شب انجام شد. مصطفی رفت پشت میکروفون و گفت: خدا نعمت های زیادی به من عطا کرده که به خیلی از مردم نداده، اما این افتخار دامادی حضرت زهرا سلام الله علیها بزرگترین افتخار زندگی من است. و ادامه داد: فکر نکنید من با ازدواج به دنیا چسبیده ام. این وظیفه من بود. حضور در جبهه هم وظیفه دیگر من است. من سه روز دیگر عازم جبهه هستم و بدانید که این بار.... اشک از چشمان مصطفی جاری شد.شاید او از شهادتش خبر داشت🕊🕊🕊 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🌸🌸💛🌸🌸💛🌸🌸💛 روز بعد از عروسی دوباره مصطفی را دیدم. چشمانش باد کرده بود. میدانستم از خواب زیاد نیست. حدس زدم گریه کرده! رفتم جلو و کلی او را سوال پیچ کردم تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم. در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار است. جلوی در ایستادم چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند، وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده اند، و با خوشحالی به استقبال آنها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده اید؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند:☺ مجلس شما نیاییم کجا برویم؟؟💛 🌸🌸💛🌸🌸💛🌸🌸💛🌸