2⃣
است. گلستان و بوستان همه بعد از دوران پختگی اوست. به همین دلیل سعدی یک مرد نسبتاً کامل و پختهای است. در بوستان میگوید:
در اقصای عالم بگشتم بسی
بسر بردم ایام با هر کسی
ز هر گوشهای توشهای یافتم
ز هر خرمنی خوشهای یافتم
در داستانهای گلستان و بوستان جملاتی از این قبیل میگوید که در جامع بعلبک بودم چنین شد، در کاشغر بودم چنان شد (بعلبک کجا و کاشغر کجا!)، در کاشغر با کودکی مصادف شدم که نحو میخواند، به او گفتم:
طبع تو را تا هوس نحو شد
طاقت و صبر از دل ما محو شد
یا گاهی میگوید در هندوستان در سومنات بودم، چنین شد، چه دیدم و چنان شد؛ در سفر حجاز که میرفتم کسی همراه ما بود که چنان کرد. همه اینها را منعکس کرده است. شک نیست که روح شاعر با اینها کمال مییابد.
این است که شما در شعر سعدی یک نوع همه جانبگی میبینید، ولی در شعر حافظ چنین چیزی نیست. در اشعار مولوی نیز نوعی همه جانبگی میتوان دید چون مولوی هم بسیار سفر کرده است، با ملتهای مختلف بسر برده و لذا با زبانهای مختلف آشناست و لغات مختلف به کار برده است، با فرهنگهای مختلف آشنا بوده.
ولی حافظ (با همه ارادتی که ما به او داریم و واقعاً مرد عارف فوق العادهای بوده است و در غزلهای عرفانی، سعدی به گرد او هم نمیرسد و در این زمینه بسیار عمیق است) یک بُعدی است، یک بعد بیشتر ندارد. او از شیراز نمیتوانسته دل بکند. میگوید:
اگرچه اصفهان آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
یا میگوید:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگهدار از زوالش
او آب مصلّی و گلگشت مصلّی و همان جایی را که بود چسبید و ماند. میگویند یک بار سفر کرد و تا یزد آمد ولی آنچنان ناراحت شد که مرتب آرزو میکرد که به شیراز برگردد:
ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و زپی جانان بروم
@atna_ir
3⃣
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
این شعر در عین حال که عرفانی است، بیان حال او نیز هست. توضیح بیت دوم اینکه در تاریخ و افسانههای قدیم آمده است که اسکندر که به ایران آمد، یزد را محبس خود کرد یعنی هر کسی را که میخواست زندانی کند، به زندان یزد میبرد و از طرفی در قدیم شیراز و تخت جمشید را ملک سلیمان مینامیدند:
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
اگر معنی عرفانی آن را درنظر بگیریم، مقصود از زندان سکندر، تن و عالم طبیعت و ماده، و مقصود از ملک سلیمان، عالم معناست. ولی در عین حال ایهام به این معنا (آرزوی بازگشت به شیراز) هم هست.
بعد برای اینکه به یزدیها برنخورد و آنها را مردم حق ناشناس جلوه نداده و خود هم مرد حق ناشناسی نباشد و همچنین اعتراف کرده باشد که مردم یزد با او خوشرفتاری کردهاند، در شعر دیگری از آنها ستایش میکند:
ای صبا از ما بگو با ساکنان شهر یزد
ای سر ما حق شناسان گوی چوگان شما
و قرار بود سفری هم به هندوستان بکند. تا کنار دریا رفت ولی آنجا گفت نه، ما اهل دریا نیستیم. از همان جا دومرتبه به شیراز برگشت. در همان گلگشت مصلّی ماند و دیگر حاضر نشد آنجا را رها کند.
مسلّماً شیخ بهایی که دنیا را گشته، با ملّایی که پنجاه سال از دروازه نجف بیرون نیامده است خیلی فرق میکند. او مردی است که با همه گروهها و طوایف در دنیا سر و کار داشته است. بسیاری علمای دیگر که ما داریم همینطور بودهاند. وقتی ما تاریخ را نگاه میکنیم میبینیم علمایی که زیاد مسافرت کرده و با طبقات گوناگون سر و کار داشتهاند و استادهای متنوعی در رشتههای مختلف دیدهاند (نظیر شهید ثانی) و در هر شهری با مردم بودهاند و فکر بازتر و وسیعتری دارند نسبت به افرادی که به اندازه آنها نابغه بودهاند و نبوغشان کمتر از آنها نبوده، اخلاصشان کمتر از آنها نبوده ولی همیشه در یک محیط زیسته و از محیط خود خارج نشدهاند. قهراً پختگی روح اینها برابر آنها نخواهد بود.
عرض کردم از هجرت، تعبیر معنوی هم در احادیث شده است: الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ
@atna_ir
4⃣
السَّیئات. ولی گفتیم برخلاف توهّم بعضیها، این تعبیر معنایش نفی هجرت ظاهری و جسمانی نیست، بلکه اثبات یک هجرت در سطح روحی و معنوی است. یعنی هجرت اسلامی منحصر به این نیست که انسان از شهر و دیار و ده و منطقه خود هجرت کند، زبون منطقهاش نباشد، اسیر شهر و ده خود نباشد، اسیر آب و هوایی که در آن زیست کرده نباشد، اسیر عوامل جغرافیایی محیط خود نباشد که خود یک نوع آزادی و نفی اسارت است، بلکه همچنین انسان نباید اسیر خصلتها و عادتهای روحی که به او چسبیده است و اسیر منطقه روحی که در آن زندگی میکند و اسیر جوّ روحی خود باشد.
مهاجرت از عادات
انسان به یک چیزهایی عادت پیدا میکند؛ عرف جامعه برای او یک اصل میشود و یک عادت جسمی یا روحی برای او پیدا میشود. عادت جسمی مثل عادت به سیگار کشیدن. خیلی از افرادی که سیگار میکشند، وقتی پزشک به آنها میگوید:
سیگار نکش، جواب میدهند: عادت کردهام، نمیتوانم عادتم را ترک کنم، ترک عادت موجب مرض است! که حرف مفتی است. الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ. مرد آن است که بتواند از آنچه که به او چسبیده است جدا شود و هجرت کند. تو اگر از یک سیگار کشیدن نتوانی هجرت کنی، انسان نیستی.
مرحوم آیة الله حجّت (اعلی الله مقامه) یک سیگاریای بود که من واقعاً هنوز نظیر او را ندیدهام؛ گاهی سیگار از سیگار قطع نمیشد، گاهی هم که قطع میشد طولی نمیکشید. ایشان اکثر اوقات سیگار میکشید. وقتی مریض شدند، برای معالجه به تهران آمدند و در تهران اطباء گفتند چون بیماری ریوی هم دارید باید سیگار را ترک کنید. ایشان ابتدا به شوخی گفته بود: من این سینه را برای سیگار میخواهم؛ اگر سیگار نباشد، سینه را میخواهم چه کنم؟ گفتند: به هر حال برایتان خطر دارد و واقعاً مضر است. فرمود: مضر است؟ گفتند: بله. گفت: نمیکشم. یک «نمیکشم» کار را تمام کرد. یک عزم و یک تصمیم، این مرد را به صورت یک مهاجر از یک عادت قرار داد.
میگویند مأمون عادت به خاک خوردن داشت. اطباء و دیگران را جمع کرد تا کاری کنند که خاک خوردن را ترک کند. معجون دادند، گفتند: چنین کن، چنان کن و
@atna_ir
5⃣
هرکس چیزی گفت، فایده نبخشید. روزی در این زمینه صحبت میکردند.
ژنده پوشی که دم در نشسته بود گفت: دوای این درد نزد من است. پرسیدند:
چیست؟ گفت: «عَزْمَةٌ مِنْ عَزَماتِ الْمُلوک» یک تصمیم شاهانه. به رگ غیرت مأمون برخورد، گفت: راست میگوید، و همان شد.
انسان نباید اینقدر اسیر عادات باشد. متأسفانه باید عرض کنم که عادات اجتماعی، بیشتر در میان خانمها رایج است تا آقایان. مثلًا رسم چنین است که در روز سوم و هفتم و چهلم میت، چنین و چنان کنند یا در عروسی رسم این است که روی سر عروس قند بسایند و امثال اینها. میگویند: رسم است، چه میشود کرد؟
مگر میشود آن را زیر پا گذاشت؟! حال چه فلسفهای دارد و چرا؟ جواب میدهند:
رسم است دیگر، رسم را که نمیشود انجام نداد. این یعنی زبونی، حقارت و بیچارگی. انسان نباید اینقدر اسیر عرفها باشد. آدم باید تابع منطق باشد. البته مثل امروزیها هم نباید بیجهت سنت شکن بود و گفت: من با هرچه سنت است مخالفم! خیر، من با هرچه که سنت است مخالف نیستم؛ با هر چیزی که منطق دارد موافق و با هرچه که منطق ندارد مخالفم. آن هم از آن طرف افتادن است.
بنابراین اسلام هجرت را در زندگی انسانها یک اصل میداند. معنایش چیست؟
احیا و پرورش شخصیت انسان، مبارزه با یکی از اساسی ترین عوامل زبونی و اسارت انسان: ای انسان! اسیر محیطی که در آن متولد شدهای نباش، اسیر خشت و گل نباش[1]. انسان باید برای خود این مقدار آزادی و حریت و استقلال
1.امام صادق علیه السلام روزی وارد منزل یکی از اصحاب خود شد. آن شخص در خانه حقیر و کوچکی که موجب رنج زن و بچهاش بود زندگی میکرد. امام میدانست که او مرد متمکنی است. در دستور اسلام است که - «مِنْ سَعادَةِ الْانْسانِ سَعَةُ دارِهِ» - جزء سعادتهای انسان این است که خانهاش وسیع باشد. اگر کسی چنین امکانی برایش هست که خانهاش وسیع باشد و این کار را نکند، بر زن و فرزند خود ظلم کرده است. امام صادق علیه السلام میدانست که او امکان دارد و با این حال در خانه تنگ و کوچک و محقری زندگی میکند. فرمود: تو چرا اینجا زندگی میکنی؟ تو که میتوانی خانهات را به خاطر اهل خود، زن و فرزند خود توسعه بدهی. گفت: یابن رسول الله! این خانه پدری من است، من در اینجا متولد شدهام، پدر و پدر بزرگم هم در اینجا متولد شده و زندگی کردهاند، نمیخواهم از خانه پدریام بیرون بروم! امام صادق با کمال صراحت فرمود: گیرم پدر و پدر بزرگ تو هیچ کدام شعور نداشتند، تو میخواهی جریمه بیشعوری پدر و مادرت را متحمّل شوی؟ زن و بچه چه تقصیری دارند؟! از اینجا برو. اینکه من اینجا متولد شدهام، به اینجا خو گرفتهام، پدر و پدر بزرگم اینجا به دنیا آمدهاند، همه حرف مفت است. ↩
@atna_ir
6⃣
قائل باشد که نه خود را اسیر و زبون منطقه و آب و گل کند و نه اسیر و زبون عادات و عرفیات و اخلاق زشتی که محیط به او تحمیل کرده است باشد. الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ مهاجر کسی است که بتواند از سیئات، بدیها، پلیدیها، زشتیها و صفات بدجدا شود. هجرت یعنی جدا شدن از زشتیهایی که بر انسان احاطه پیدا کرده، آزاد کردن خود از پلیدیهای مادی و معنوی که بر انسان احاطه پیدا کرده است. پس نتیجه میگیریم که هجرت، خود یک عامل تربیتی است. برویم سراغ جهاد.
@atna_ir
#پیام_صبحگاهی
#ابزار_خودسازی🔻
🔸تقوا، خویشتنداری، دوری از گناه، انجام فرائض، نماز خواندن به صورت فرصتی برای #اُنس_با_خدای_متعال، توجه به معانی نماز، حضور قلب، تمرکز در حال نماز؛ اینها ابزارهای خودسازی است. وقتی شما در محیط مساعد قرار میگیرید، این ابزارهای خودسازی بهتر به شما کمک میکند، بیشتر به شما کمک میکند. وقتی اینجور شد، توانائی روحی شما بیشتر میشود؛ هم استقامت شما، ایستادگی شما، صبر شما، توکل شما، هم ابتکار و جوشش درونی شما؛ اینها همه با هم است.
۱۳۹۱/۷/۲۴
👈کانا ل اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
@atna_ir