eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
من به شوق روی تو هر روز که نجوا می‌کنم عقده‌های مانده در دل را هویدا می‌کنم دل خوشی‌ام بودن در راه و هم یاد شماست در چنین حالیست که هر صبح دل گوارا می‌کنم منجی دوران شدی تا که بیایی جمعه‌ای نام زیبایت به هر آدینه نجوا می‌کنم قائم خون حسین دریاب حال عاشقت همچو مشتاقم که خود را چون زلیخا می‌کنم نادم از جرم خودم سر را بگیرم چون به زیر همچو حرّی نزدتان من یاد زهرا می‌کنم ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝جمعه‌های با ولیّ عصر علیه‌السّلام فضیلت جمعه‼️ در کتاب جمال الاسبوع به سند خود از عبدالله بن سنان روایت کرده که حضرت ابی‌عبدالله امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: "چون روز قیامت شود، خداوند تعالی روزها را برانگیزاند و پیشاپیش آن‌ها، روز جمعه را همچون عروس با کمال و جمالی که برای شخص صاحب دین و مال می‌بَرَند، مبعوث سازد. آن‌گاه بر در بهشت می‌ایستد و روزها پشت سرش می‌ایستند، پس برای هر کس که در آن روز بر محمّد و آل محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم بسیار درود فرستاده، شفاعت می‌نماید." ابن سنان گوید: پرسیدم: در این مورد چه مقدار بسیار است؟ و در کدام وقت روز جمعه بهتر است؟ فرمودند: "صد بار؛ و بعد از عصر باشد." پرسیدم: چگونه درود بفرستم؟ فرمودند: "می‌گویی: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» صد مرتبه این را می‌گویی!" 📚 مکیال المکارم ،ج2 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
قلم در دستانم بند نمی‌شود بنویسم! بنویسم‌ از تویی که پدرانه......... باید چیزی بنویسد قلمم! باید حرفی برای گفتن داشته باشد! باید توصیف کند تو را! باید بگوید و بگوید و بگوید........... اما!!! هر چه قلمم چشم می‌گرداند ،کلمه‌ای برای از شما گفتن پیدا نمی‌کند که در وصف شما بگنجد،! فقط روی کاغذم سُر می‌خورد و می‌نویسد؛ مهربان ترین پدر عالم؛! دوستت دارم و این تنها حرفیست که پس نمی‌گیرم.......... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✨ | از چیزی نمی‌ترسیدم 💌 برش‌هایی از زندگی‌نامه خودنوشت حاج‌قاسم سلیمانی(ادامه‌قسمت6) 6⃣ انقلابیِ دوآتیشه 🍃 این بار دوستش حسن به سخن آمد. سؤال کرد: «آیت الله خمینی رو می‌شناسی؟» گفتم: «نه.» گفت: «تو مُقَلِّد* کی هستی؟» گفتم: «مقلد چیه؟» و هر دو به هم نگاه کردند. از پیگیری سؤال خود صرف نظر کردند. دوباره سؤال کردند: «تا حالا اصلاً نام خمینی رو شنیده‌ای؟» گفتم: «نه.» سید و دوستش توضیح مفصلی پیرامون مردی دادند که او را به نام آیت‌الله خمینی معرفی می‌کردند. 💡 بعد، نگاه عمیقی به اطراف کرد و از زیر پیراهنش عکسی را درآورد. عکس را برابر چشمانم قرار داد: عکس یک مرد روحانیِ میان‌سال که عینک‌برچشم، مشغول مطالعه بود و زیر آن نوشته بود «آیت‌الله‌العظمی سیدروح‌الله خمینی». از من سؤال کرد: میخوای این عکس رو به تو بدم؟» به سرعت جواب دادم: «بله، میخوام.» حسن، دوست سیدجواد، گفت: «نباید این عکس رو کسی ببینه؛ وگرنه ساواک (که حالا دیگر برایم کاملا اسم آشنایی بود) تو رو دستگیر می‌کنه.» 🌷 عکس را گرفتم و در زیر پیراهنم پنهان کردم. خداحافظی کردم و از آنها جدا شدم. «شریعتی» و «خمینی» دو نام جدیدی بود که می‌شنیدم. برایم سؤال بود که چطور آن دو جوان تهرانی سرامیک‌کار در طول آن شش ماه که با آنها کار می‌کردم و دوست صمیمی بودیم و این همه برضد شاه با من حرف زدند، اسمی از این دو نفر نبردند! 🏚️ وارد مسافرخانه شدم. عکس را از زیر پیراهنم بیرون آوردم. ساعت‌ها در او نگریستم. دیگر باشگاه نرفتم. روز چهارم، رفتم ترمینال مسافربری و بليت کرمان گرفتم؛ درحالی که عکس سیاه‌وسفیدی که حالا به شدت به او علاقه‌مند شده بودم را در زیر پیراهن خود که چسبیده به قلبم بود، پنهان کرده بودم. احساس می‌کردم حامل یک شیء بسیار ارزشمندم. به محض ورود به کرمان، به علی یزدان پناه نشان دادم. گفت: «این عکس آقای خمینی است.» با تعجب سؤال کرد: «از کجا آوردی؟! اگر تو رو با این عکس بگیرند، پدرت رو درمیارند یا میکُشندِت.» جرئت و شجاعت عجیبی در وجودم احساس می‌کردم. ساواک را حریف کاراته خودم فرض می‌کردم که به سرعت او را نقش زمین می‌کنم! آن قدر وجودم مملو از نشاط جوانی بود که ترسی از چیزی نداشتم. حالا من یک «انقلابیِ دوآتیشه» شدیدتر از علی یزدان پناه بودم و بدون ترس از آحدی بی‌محابا حرف می‌زدم. *مُقَلِّد: شیعه‌ای که به سن تکلیف می‌رسد، مرجع تقلید جامع‌الشرایطی پیدا می‌کند و احکام فقهی دین را از او تقلید می‌کند. ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝آخر شب سرد ما سحر می‌گردد مهدی به میان شیعه برمی‌گردد...🏝 ‌‌‌‌‌‌ ‌ ↙️↙️↙️ @atr_ir