4_5852765983097226890.mp3
6.53M
🎤 🔊 سید مجید #بنی_فاطمه
دست بگذار به قلبم نگرانم بابا
تا که آرام شود روح و روانم بابا
چند وقت است صدایم نزدی دخترمن
چند وقت است نگفتم به تو جانم بابا
...
هدایت شده از صاحب نفس
❤️❤️نقش اسم در زندگی و سرنوشت❤️❤️
در کتاب « بهترین شاگرد شیخ » به نقل از شیخ عبدالکریم حامد آمده است : « دکتری خدمت شیخ رجبعلی خیاط آمد و گفت: پسری دارم که مریض است و با این که خودم دکتر هستم علت را نمی فهمم. دکترهای دیگر هم نمی فهمند. شیخ گفت: پسر تو اسمش کاظم بود، خجالت نکشیدی یک اسم اروپایی برايش انتخاب كردي؟ تا این اسم را عوض نکنی باید این درد را بکشد. »
« ربیع بن عبدالله گوید: به امام صادق ( علیه السلام ) عرض شد: فدایت شوم ما فرزندان خود را به نام شما و پدران شما می نامیم. آیا این عمل به حال ما سودمند است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آری، به خدا قسم. مگر دین چیزی جزء مهر ورزیدن و بغض و تنفر است؟! » [ مستدرک الوسائل، ج۱۵ ]
امام موسی کاظم ( علیه السلام ): نخستین نیکیِ مرد به فرزندش، انتخاب نام نیکو برای اوست، پس هرکس باید نامي زیبا برای فرزندش انتخاب کند. [ وسائل الشیعه، ج۱۵ ، ص ۱۲۲ ]
پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : هیچ سفره ای گسترده نشد که کسی به نام احمد یا محمد بر سر آن نشسته باشد مگر اینکه آن منزل در هر روز دو بار مورد تقدیس واقع شود. [ وسائل الشیعه، ج ۱۵ ، ص۱۲۷]
امام رضا ( علیه السلام ): خانه ای که در آن نام محمد باشد، صبح و شام اهل آن خانه به خیر و نیکی خواهد بود. [ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۲۷ ]
پیامبراکرم ( صلّی الله علیه و آله و سلم ) : حق فرزند بر پدر آن است که نام خوبی بر او بنهد و به بهترین شکل تربیتش نماید. [ کنز الاعمال، ج۱۶ ]
امام صادق ( علیه السلام ): هیچ نوزادی برای ما متولد نمی شود مگر این که نخست نام او را محمد می نامیم و پس از هفت روز، اگر خواستیم نامش را تغییر می دهیم وگرنه همان نام را بر او می گذاریم. [ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۲۷ ]
امام صادق ( علیه السلام ) از حضرت رسول اکرم ( صلّی الله علیه و آله و سلم ) نقل می کنند که ایشان فرمودند: « این اسم های شما، همان اسم هایی است که در قیامت شما را به آن صدا می زنند. پس اسم های خوبی انتخاب کنید. ( و برای فرزندانتان اسم های خوب و زیبا و نیکو انتخاب کنید ) ». [ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۲۳ ]
پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ): اگر برای کسی چهار فرزند متولد شود و یکی از آنان را به نام من نامگذاری نکند به من جفا کرده است.[ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۲۶ ]
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
4_5873197980042921233.mp3
2.05M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج #محمودکریمی
نازم و هِی می کشیدی یادته
گوشواره برام خریدی یادته
#سیدتی_مولاتی_صاحبتی_رُقیه
#بنت_الحسین(ع)
...
#خصوصی 👇
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت اول🌸
********
😍مقدمه
☺️دوستان گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادي ،سال هاست که در زمینۀ شهدا فعالیت دارند.ده ها عنوان کتاب که هرکدام به نوعی با موضوع شهدا در ارتباط است توسط این مجموعه منتشر و مورد استقبال مردم قرار گرفته است.
😳سال 1396 سفری به اصفهان داشتیم آنجا از یک دوست عزیز که از فرماندهان سپاه بود شنیدم که ماجرای عجیبی برای همکارشان اتفاق افتاده.ایشان میگفت همکار ما جانباز و از مدافعین حرم است.او در جریان یک عمل جراحی برای مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد.اما در این مدت کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است! همکار ما برای چندنفر از رفقای صمیمی ماجرایش را تعریف کرد.اما خیلی نمی خواست ماجرایش پخش شود.در ضمن از زمانی که این اتفاق افتاده و از آن سوی هستی برگشته اخلاق و رفتار فوق العاده خوبی پیدا کرده!
😍مشتاق دیدار این شخص شدم.تلفن تماس او را گرفتم و چندین بار زنگ زدم تا بالاخره گوشی را برداشت.نتیجه چندین بار مصاحبه و چند سفر و دیدار و...کتابی شد که در پیش روی شماست.
#سه_دقیقه_در_قیامت
😌البته ساعت ها طول کشید تا ایشان را راضی کنیم که اجازه چاپ مطالب را بدهد.در ضمن شرط ایشان برای چاپ کتاب عدم ذکر راوی ماجرا بود.لذا از بیان جزئیات و مشخصات و نام ایشان معذوریم.
🚫در این کتاب سعی بر اختصارگویی بوده و برخی مطالب که ایشان راضی به بیانش نبوده را حذف کردیم
🤲این کتاب در درجه اول بر روی اعضای گروه بسیار تاثیرگذار بود.امیدواریم ماحصل این پیگیری ما بر بهبود اوضاع معنوی ما موثر باشد.
*************
👇این متن را بخوانید
❓یکی از بزرگترین رازها و ناشناخته ترین پدیده ها مرگ است...مرگ واقعیتی است غیرقابل انکار و آدمی از اولین روزهای حیات فکری خویش، به تامل در ماهیت مرگ پرداخته و این کاوش همچنان ادامه دارد.ادیان به طرق مختلف سعی کرده اند که این پدیده را برای انسان ها روشن تر سازند.اما برای دانشمندان، هنوز مرگ عرصه ای اسرارآمیز است.
🤔ولی برای برخی انسان ها اتفاقاتی رخ می دهد که اصطلاحا به آن اتفاق، تجربه نزدیک به مرگ می گویند.یعنی خروج روح از کالبد مادی و گشت و گذار در عالم معنی! آنچه در این تجربه ها رخ می دهد سست شدن ارتباط روح و بدن مادی ست که در پی ضعف این رابطه روح آزادی می یابد و به مشاهداتی نائل می شود که پیش از آن برایش موثر نبوده! در سال های اخیر نظر دانشمندان بخصوص در کشورهای غربی به بررسی پدیده ای به نام تجربه های نزدیک به مرگ جلب شده است.حتما شما داستان هایی را از کسانی که از آستانه ی مرگ به زندگی برگشته اند شنیده یا خوانده اید؟
❤️مثلا برخی افراد دچار ایست قلبی شده و روحشان از بدن خارج گردیده و سپس در اثر یک اتفاق یا شوک،روح دوباره به بدن برگردد.
🤨این سوالی ست که برای بسیاری مطرح است.تجربه های نزدیک به مرگ(Near_death_Experience)یا به طور مخفف NDE چیست؟
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت دوم🌸
******
🧠1-برخی کارشناسان این تجربه ها را زاینده ی فعالیت های غیرطبیعی مغز در لحظات بحرانی دانسته و یا آن را نتبجه ی نرسیدن اکسیژن به مغز در اثر ایست قلبی و به هم ریختگی شیمیایی مغز خواندهاند.
❌در پاسخ به این گروه باید به این واقعیت اشاره کرد که از نظر دانش پزشکی مقدار فعالیت مغزی افراد را در هر لحظه می توان با نوار مغزی«ای ای جی» اندازه گیری کرد.بسیاری افراد در حالی تجربه ی نزدیک به مرگ داشته اند که نوار مغزی آنها یک خط صاف را نشان می داده.از نظر پزشکی این هنگامی اتفاق میفتد که سلول های مغزی هیچ فعالیت الکتریکی ندارند.درچنین شرایطی مغز توانایی تشکیل فکر و ایجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت.
📚پیم ون لومنت* پزشک متخصص قلب در طول بیست سال بطور علمی و با دیدی محققانه تعداد زیادی از بیمارانی را که دچار ایست قلبی شده بودند مورد بررسی قرار داد و نتایج آن را در سال 2001 در مجله علمی لاست منتشر نمود.نتیجه ی تحقیقات او نشان می دهد که هیچ ارتباطی بین تجربه های NDE و طول زمان ایست قلبی یا بیهوشی مریض، داروهای استفاده شده یا ترس قبلی شخص از مردن وجود ندارد.همچنین مطالعات نشان می دهد که ارتباط بین زمینه های فرهنگی شخص،نژاد،طبقۀ اجتماعی،تحصیلات یا حتی اطلاع و آگاهی قبلی از این پدیده یا عدم آن در این تجربه ها وجود ندارد.
😍ون لومنت از تحقیقات خود نتیجه گیری می کند که ضمیر یا روح ما بعد از #مرگ باقی خواهد ماند.
😮2-تعداد زیادی گزارش وجود دارد که در آن تجربه کننده درحالی که فاقد هرگونه علائم حیات بوده توانسته اتفاقاتی که در دنیای فیزیکی رخ میداده، مثلا فعالیت های پزشکان در اتاق بیمارستان بر روی بدن او یا حرف های اطرافیان را بطور دقیق دیده و شنیده و بعد از احیا آن ها رابا ذکر جزئیات بازگو کند.
😳 در کشور خودمان بارها چنین اتفاقاتی افتاده است.حتی آنها آنچه در فکر اطرافیان بوده را بیان کرده اند.یکی از مشهورترین موارد مربوط به آقای محمد زمانی* است.او در سال 1356 در سانحه رانندگی از دنیا رفت.او علائم حیات را کاملا از دست داده بود اما بعد از احیا و به هوش آمدن توانسته بود جزئیات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را کاملا دقیق برای پزشکان و پرستاران بازگو کند.گزارش های او با واقعیت کاملا تطابق داشت و با اصول علمی که ما می شناسیم قابل توجیه نبوده و نیست.او می گوید در آن لحظات با دیگران از طریق ضمیر صحبت نموده ولی بعد از مدتی به او گفته شد که باید به بدن خود بازگردد...
***
1-کتاب تداوم هوشیاری پس از مرگ نوشته پیم ون لومنت جراح قلب هلندی
2-ایشان ساکن اصفهان بوده و فیلم مصاحبه ایشان بارها از رسانه ها پخش شده.
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت سوم🌸
******
3😳-کسانی که کور مادرزاد بوده اند توانسته اند در حین تجربه ی خود به راحتی پیرامون خود را ببینند!
👀در کتاب «حیات پس از زندگی» دکتر مودی* به گزارش زنی که از بچگی کور بوده اشاره می کند.وی بعد از احیا جزئیات آنچه در اتاق عمل رخ داده دیده و شکل ابزاری که مورداستفاده قرار گرفته،افرادی که به اتاق وارد و یا خارج شده اند و گفت و گوهای میان آنها را بازگو کرد.
📗 دکتر کن رینگ و شارون کوپر* نتیجه تحقیقات خود برروی تجربههای NDE افراد نابینا را در کتاب«دید ذهن» منتشر کرد.
👦🏻4-کودکان زیادی تجربه ی نزدیک به مرگ داشتهاند و گزارشهای آنها شباهت به تجربهی بزرگسالان دارد. با اینکه این کودکان هنوز آشنایی قبلی با این پدیده یا با تعلیمات دینی و مذهبی نداشته و ذهنیتی نیز از مرگ و جهان ماوراء و معنویت ندارند و محتوای ذهنی آنها تفاوت زیادی با بزرگسالان دارد.
🙃دکتر ملوین مرس* پزشک بخش کودکان بود. او هیچ اعتقادی به زندگی بعد از مرگ نداشت.در سال 1982 در حین طبابت با اولین مورد NDE یک کودک در کار خود روبرو شد.این کودک بعد از احیا برای دکتر تعریف کرد که چگونه بدن خود و دکتر را در حالی که روی بدن او کار می کرده و سعی در احیاء آن داشته از بیرون می دیده! همین اتفاق باعث تغییر اعتقادات دکتر مرس گردید.
🤓تجربیات نزدیک به مرگ در بسیاری از افراد تاثیرات و تغییرات عمیقی داشته است.این تجربه ها اثرات عمیق روی شخصیت و جهانبینی افراد تجربه کننده می گذارد. شخصی پس از چاپ اول این کتاب تماس گرفت و گفت: من در شهر کوچکمان در یک درمانگاه خدمات نرمافزاری کار می کردم.
😱با این که به نماز و مسائل دینی توجه داشتم اما این اواخر بیشتر کارم فروش فیلم های #مستهجن شده بود! تا اینکه ماجرایی نزدیک به مرگ برایم پیش آمد.من مشاهده کردم که تمام افرادی که به آنها فیلم فروختم به چه مشکلات اخلاقی و... دچار شدند.
😣من دیدم که هر یک نفر که از من فیلم میخرید بار سنگینی را بر دوش من می نهاد! بار به سنگینی یک بلوک سیمانی! کمرم طاقت نداشت. داشتم از بار سنگینی که بر دوشم بود از پا درمیآمدم که یکباره اجازه بازگشت دادند.من از روز بعد به دنبال افرادی راه افتادم که به آنها فیلم فروخته بودم. به هر سختی بود آنها را راضی می کردم که دیگر سراغ این مسائل نروند.
👍 تغییرات این افراد همیشه درجهت مثبت بوده. مانند احساس هدفدار بودن آفرینش، احساس مسئولیت، تغییر شغل و نحوهی زندگی و گاهی وقف کردن زندگی خود به امور خیریه، مهربان تر و صبورتر شدن، ترک اعتیاد و... حتی در غرب که همه چیز براساس مادیات تعریف می شود این تجربه کنندگان بسیار معنوی می شوند.
*******
1-کتاب حیات پس از مرگ اثر ریموند مودی Moody. ترجمه شهناز انوشیروانی
2-Ring Ken and Sharvon Cooper نویسندگان کتاب دید ذهن
3-دکتر ملوین مورس نویسنده ی کتاب .«بچه ها در آغوش نور» و « ادراکات نزدیک به مرگ» ترجمه رضا جمالیان
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
تلنگر
🔹به جای اینکه
کفشتو با لباست ست کنی
حرفتو با عملت ست کن ...!
"دکتر الهی قمشه ای"
💕💕💕
هدایت شده از صاحب نفس
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت چهارم🌸
*******
📊6-در این تجربیات، نتیجه کارهای انسان، چه خوب و چه بد مشاهده می شود.اینکه خداوند در قرآن به پاداش دادن به ذره ای کار خوب و ذره ای کار بد مثال زده است.*کاملا مشخص می شود
🥰فرد اثرات هر یک از اعمال خود را بر روی افرادی که در زندگی در اطرافش بوده اند درک می کند. مثلا اگر کار محبت آمیزی انجام داده بلافاصله احساس خوشحالی می کند، اگر دیگران را آزرده، احساس شرم دارد. همچنین معمولا وجود نورانی می پرسد که: با عمر خود چه کرده ای؟ تقریبا همه کسانی که این مرحله را می گذرانند، با این عقیده به زندگی باز می گردند که مهم ترین کار در زندگیشان، عشق و محبت به خدا و بندگان خداست و پس از آن علم و...
😨استاد قرائتی از تجربه های نزدیک به مرگ که برای یکی از بزرگان حوزه رخ داد اینگونه می فرمود: ایشان در آن سوی هستی، یکباره تمام اعمال دنیایی خود را مشاهده کرد. او دید که عمرش را تباه کرده و بیشتر اعمال خویش (به خاطر ریا و نبود اخلاص و ...) از دست رفته و گناهانش باقی مانده. چنان وحشتی سرتا پای او را گرفته بود که نمی دانست چه کند. آنقدر به ملائک خدا التماس کرد تا اینکه به واسطه ی محبت اهل بیت (علیهم السلام)، مورد #شفاعت واقع شد.
🕐9. افرادی که تجربه نزدیک مرگ داشته اند می گویند: زمان به شدت متراکم است و هیچ شباهتی به زمان عادی دنیا ندارد، آنها می گویند: زمان در جریان تجربه نزدیک به #مرگ مثل حضور در ابدیت است. یعنی ممکن است اتفاقات بسیاری رخ دهد، اما تمام این ها فقط در چند ثانیه باشد! از زنی سؤال کردند که تجربه شما چه مدت به طول انجامید؟ وی گفت: می توانید بگوید یک ثانیه و یا ده هزار سال، اصلا زمان در این تجربه ها مطرح نیست. شاید در چند ثانیه اتفاقاتی را مشاهده می کنید که برای بیان آن ساعت ها وقت بخواهید
*******
*سوره زلزال
🍀ادامه 👇👇👇
...
هدایت شده از صاحب نفس
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت پنجم🌸
**********
🕚۱۰. در مرور زندگی، افراد اتفاقاتی از گذشته خود را می بینند که آن را به کلی فراموش کرده و یا این اتفاقات در زمانی رخ داده که خردسال بوده اند و یاد آوری آن بعید بوده. همچنین برخی اقوام با دوستان در گذشته خود را ملاقات کرده اند. گاهی نیز، از مرگ کسی که روح او را دیده است بی خبر بوده!
💏کلتون برپو(Burpo Colton) که مطالب او در کتاب عرش واقعی منتشر شد، یک پسر ۴ ساله بود که در سال ۲۰۰۳ در حین عمل جراحی، به طور موقت جان خود را از دست داد. بعد از به هوش آمدن، در مورد ملاقات با خواهرش که قبل از تولد او در هنگام تولد مرده بود سخن گفت! برای پدر و مادرش عجیب بود، زیرا هیچ کس به او چیزی درباره ی این خواهر نگفته بود. او همچنين کارهایی را که افراد، در حین مرگ موقت او می کردند را بازگو کرد! باید اشاره کرد که تجربه های نزدیک به #مرگ، موضوعی علمی و قابل تجربه برای همگان نیست، اما گزارش های دقیق این افراد می تواند بیانگر صداقت این ماجرا باشد. البته کسی که اطلاعاتی در مسائل دینی داشته باشد، با مطالعه مطالب این افراد، به راحتی می تواند صحت و سقم مطالب آنها را احساس کند. بسیاری از سخنان این افراد در کتب دینی اشاره شده است. البته برخی مواقع نیز، افرادی سودجو پیدا می شوند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند.
🚫در پایان باید این نکته را یاد آور شد که تمام این افراد، برای لحظاتی توانسته اند از محدوده زمان و مکان که کالبد انسان در آن درگیر است خارج شوند. آنان پیمانه عمرشان به اتمام رسیده و فرشته مرگ، آنان را برای همیشه از دنیا جدا نکرده است. لذا در اکثر این مشاهدات حرفی از بررسی اعمال، که اعتقاد تمامی ادیان است نشد تا بلکه خداوند از این طریق به بقیه انسان ها یاد آور میشود که اینقدر در دنیای مادی غرق نشوند. و خودشان را برای بازگشت و معاد آماده سازند.
🙃با بیان این مقدمه نسبتا طولانی به سراغ یکی از کسانی می رویم که تجربه ای خاص داشته است. کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج می شود و با التماس به این دنیا بر میگردد! خاطرات زیبای او در نوع خود بی بدیل است. وقتی پس از پیگیری بسیار توانستم ایشان را ببینم و گفتگو انجام شد، به این نتیجه رسیدم که صحبت های او گویی بیان مطالب کتاب های #معاد است! شما هم با ما همراه شوید.
****************
🍀ادامه 👇👇👇
...
هدایت شده از صاحب نفس
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت ششم🌸
**********
گذر ایام
پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانوادهای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم، در دوران مدرسه و سال های پایانی دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. راستی، من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند, اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم. می دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد می رفتم، سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتیها و گناهان نشوم بعد التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند.
گفتم: من نمی خواهم باطن آلوده داشته باشم. من می ترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم. البته آن زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم نمیدانستم که اهلبیت، ما هیچگاه چنین دعایی نکردهاند. آنها دنيا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه میدانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم ایشان فرمود: «با من چکار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده.» فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم، اما با خودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او می ترسند؟ میخواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سرجایم و گویی محکم به زمین خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. رأس ساعت ۱۲ ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود میخواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد می کرد!!
خواب از چشمانم رفت. این چه رویایی بود؟ واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم !؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟
*******
🍀ادامه 👇👇👇
...
هدایت شده از صاحب نفس
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت هفتم🌸
*******
پایان عمل جراحی
عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیش بینی می شد با مشکل جدی همراه شد. آنها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد...
احساس کردم آنها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم. آرام و سبک شدم. چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد.
یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدا رو شکر. از این همه درد چشم و سر درد راحت شدم. چقدر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. برای یک لحظه، زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم! از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم، برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت! چقدر حس و حال شیرینی داشتم. در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم!
در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.
او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. نمی دانم چرا اینقدر او را دوست داشتم. می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.
او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند می زد. محو چهره او بودم. با خودم می گفتم: چقدر چهره اش زیباست! چقدر آشناست. من او را کجا دیده ام!؟
سمت چپم را نگاه کردم. عمو و پسر عمه ام، آقاجان سيد ( پدربزرگم) و... ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سالها آنها را می دیدم خیلی خوشحال شدم.
زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم.
من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست.
یکباره یادم آمد. حدود ۲۵ سال پیش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائیل...
با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند: برویم؟
با تعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را در آورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت، دیگه فایده نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارین ... نگاهی به دستگاه ها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود که دکتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من می توانستم صورتش را ببینم! حتی می فهمیدم که در فکرش چه می گذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم.
همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را می دیدم! برادرم با یک تسبیح در دست، نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر می گفت.....
🍀ادامه 👇👇👇
لینک گروه خُزّانُ العِلم 👇👇👇
💧 #دلسوز
https://eitaa.com/joinchat/1562509369Ca84f9da85f
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت هشتم🌸
***********
خوب به یاد دارم که چه ذکری می گفت. اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم!
او با خودش می گفت: خدا کند که برادرم برگرده. او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد، ما با بچه هایش چه کنیم؟ یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند!؟
کمی آنطرف تر، داخل یکی از اتاق های بخش، یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد!
من او را هم می دیدم. داخل بخش آقایان، یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا می کرد.
او را میشناختم. قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم.
این جانباز خالصانه می گفت: خدایا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه.
یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم. نیتها و اعمال آنها را می بینم و...
بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟
از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده اما گفتم: نه!
خیلی زود فهمیدم منظور ایشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. مکثی کردم و به پسر عمهام اشاره کردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اینجا و با این وضع بروم؟!
اما انگار اصرارهای من بی فایده بود. باید میرفتم.
همان لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند:برویم.
بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم. لحظهای بعد، خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم!
این را هم بگویم که زمان، اصلا مانند اینجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را میفهمیدم و صدها نفر را میدیدم!
آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده. اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود.
در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو ملک را می دیدم.
چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم!
روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم!
به اطراف نگاه کردم. سمت چپ من در دور دست ها، چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود، شعله های آتش بود! حرارتش را از راه دور حس می کردم.
به سمت راست خیره شدم. در دور دست ها یک باغ بزرگ و زیبا، یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود. نسیم خنکی از آن سو احساس می کردم. به شخص پشت میز سلام کردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. میخواستم ببینم چه کار دارد. این دو جوان که در کنار من بودند،
هیچ عکس العملی نشان ندادند.
حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
***********
🍀ادامه 👇👇👇
...#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷
#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت نهم🌸
***********
جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی،همین که خودت آن را ببینی کافیست.
چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقرا کتابک، کفی بنفسک اليوم علیک حسیبا»*1 این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم. بالا سمت چپ صفحه اول، با خط درشت نوشته شده بود
«۱۳۰ سال و ۶ ماه و ۴ روز»
از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟
گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی۔ توی ذهنم بود که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ... پرسیدم: اینها چیست؟ گفت: این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده.
قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان بشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد، نمازهای پنج گانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا میرود، نمازهای پنج گانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی میشود، نمازهای پنجگانه می باشد21
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم.
وقتی آن مَلَک، یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین (ع) فرمودند: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول میشود. و اگر نماز رد شود . .
خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند تازه فهمیدم که فمن يعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی جدی نوشته بودند در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات یعنی در مواجه با دیگران، حتی فکر افراد را . لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد....
***********
1:آیه 14 سوره اسراء
2:كنز العمال، جلد هفتم، ص 276
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡 @atre1o1 🇮🇷