هدایت شده از حرف های خصوصی
🌸 #امام_زمان عج🌸
وقتی با #امامزمانت حرف میزنی
یا درد دل میکنی دیدی حالت عوض شد
بدانڪهوصلشدیبهآقا.
با #امام_زمان حرف بزن
چه ڪسی بهتر ازآقا....
راستی چقدر خوبه با آقا حرف زدن
امتحان ڪن ببین چقدر زیباست
و سلام مرا هم به آقا برسان."
👤 #آیتاللهشاهآبادی
#خصوصی
http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی زیباست
✅ پیشنهاد دانلود و انتشار
#فاطمیه 🏴🖤🏴
#فلسین_کلیدواژه_ظهور
#ظهور_بسیار_نزدیک_است
#اللّهُـمَّعَجِّــل لِوَلِیِّکَـــالفَـــرَج
کانال #عطرخاص
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
🍃💚﷽💚🍃
#عطر1و1
#کرامت_فاطمی
📚 یکی از ذاکرین مشهد حکایت کرد: خدمت «حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد هادی میلانی» مرجع عالیقدر شیعه بودم. ناگهان مرد و زنی وارد شدند و گفتند: می خواهیم به دین اسلام مشرف شویم!
حضرت آیت الله علت این تصیمم را جویا شد، مرد آن ها عرض کرد:
ما از کشور آلمان آمده ایم و این ها زن و فرزندان من هستند. این دخترم، طوری استخوان های پهلویش شکست که پزشکان از مداوای او عاجز شدند و پس از صرف هزینه های بسیار گفتند باید پهلوی او را عمل کرد، ولی خطرناک است.
🔻دخترم حاضر نشد و گفت: در بستر بیماری بمیرم بهتر از این است که زیر عمل قرار گیرم.
لذا او را به خانه آوردیم، یک خدمتکار ایرانی داریم به نام «بی بی» یک روز دخترم او را صدا زد، همین طور که داشت برای او درد دل می کرد، گفت:
بی بی! این درد واقعاً بد دردی است، حاضرم مبلغ 12میلیون را که اندوخته ام با هشت میلیون دیگر از برادر و پدرم بگیرم و این بیست میلیون را به دکتری بدهم که مرا صحیح و سالم کند. ولی فکر نکنم دکتری پیدا شود که بتواند مرا خوب کند! و من ناکام و جوان مرگ با دلی پر غصه از دنیا می روم، سپس شروع کرد به گریه و ناله کردن.
بی بی گفت: ای خانم! من یک دکتر و پزشک سراغ دارم!
گفت: این مبلغ را به او می دهم.
بی بی گفت: پول مال خودت باشد و بدان که من سیده هستم و جدة من فاطمه زهرا (علیها سلام) است که او مثل تو پهلویش شکسته بود، و اگر
می خواهی خوب شوی با حال و اشک ریزان بگو: «ای فاطمة پهلو شکسته!»
دخترم گریه اش گرفت و شروع کرد به گفتن «ای فاطمة پهلو شکسته!» بی بی نیز به گوشه ای از خانه رفت و با گریه گفت: ای فاطمة زهرا! من یک بیمارآلمانی در خانه ات آورده ام.
من هم آمدم توی حیاط خانه و با حال اشک آلود می گفتم:
«ای فاطمة پهلو شکسته!»
همه در شور وحال عجیبی بودیم که ناگهان دخترم صدا زد: پدر بیا! ما هراسان آمدیم نزد دخترم، دیدیم که کاملاً شفا یافته است!
🔸دخترم گفت: الان یک بانوی مجلله ای آمد و بر پهلوی من دستی کشید و فرمود: خوب می شوی! گفتم شما چه کسی هستید؟
▪فرمود: من همان کسی هستم که الان صدایش زدی؛
من فاطمة پهلو شکسته هستم!
حضرت آیه الله! الان ما آمده ایم مسلمان شویم.
#کرامت_فاطمی
🇮🇷 کانال #عطر1و1
🏴
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
هرچه آید پیش ، زهرا با علیست
اول و آخر کلامش یا علیست
فاطمه(س)ما را هدایت می کند
رهبری سوی ولایت می کند
فاطمه(س)دید از عدو آزارها
کشته شد در راه حیدر بارها
روز تنهائی بحیدر داد دست
تا غلاف تیغ دستش را شکست
دید دشمن فاطمه(س)جان علیست
بلکه با جانش نگهبان علیست
گفت باید جان حیدر را گرفت
از علی(ع)دخت پیمبر(ص)را گرفت
بغض حیدر شعله ور در سینه داشت
سنگ بود و جنگ با آئینه داشت
📡 @atre1o1 🇮🇷
ادامه👇👇👇
هدایت شده از صاحب نفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 خطبه فدکیه
🔹 گروه انصار نمازشان را رها نکردند
حجابشان را ترک نکردند
دست از آیین و شعائر و مساجدشان نکشیدند
تنها با یک موضع سقوط کردند
در اینجا این سؤال مطرح می شود:
علت چیست؟
💫 اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج💫
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد عارف شهر بابل مازندران میگفت: هر کس این دو دقیقه زمان رو گذاشت و کارش حل نشد، به من لعنت کنه. من نود سالمه، آخر عمرمه، الکی لعنت برا خودم نمیخرم.
کانال حرف های #خصوصی
http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
در مجلس مهمانی نشسته بودیم
یکی از بستگان رو به دختر خردسالم کرد و به شوخی گفت: شنیده ام که پدر و مادرت می خواهند بفروشندت!
داشتم نگاهش می کردم
دیدم دخترک شیرین زبانم چیزی نگفت
بغض کرده بود و داشت سعی می کرد جلوی سیل اشکش را بگیرد
ولی حجم غمش بیش از آن بود که بتواند راه سیل اشکش را سد کند و اشک از چشمانش جاری شد
چشمان غمگینش را به چشمانم دوخت...
انگار می خواست با نگاهم به او بگویم و اطمینان دهم که حرف آن آشنا درست نیست و قصد فروشش را ندارم...
می دانست چقدر دوستش دارم و محال است بفروشمش ولی باز نگران بود مبادا از بازیگوشی ها و اذیت هایش خسته شده باشم...
پیشش رفتم و در آغوش گرفتم و بوسیدمش و به او اطمینان دادم که آن آشنای نادان شوخی کرده و به او گفتم که چقدر دوستش دارم و آرامش کردم...
در آن لحظات ناگهان مطلبی از ایستگاه ذهنم گذشت
مهدی جان!
مولای مهربانم!
بابای بسیار دلسوزم!
ارباب و صاحب جوانمردترینم!
می دانم فرزند بدی هستم برایت
میدانم باعث ننگت هستم یوسف مصر وجود
می دانم دل نازنینت را خیلی آزرده ام
می دانم بارها باعث سرافکندگیت شده ام
خیلی ها به خاطر بدی هایم با طعنه گفته اند که این هم از امام زمانی ها
ولی این را هم خوب می دانم که آن قدر پدرانه دوستم داری که با این کوه بدی ها و زشتی ها باز نمی فروشیم و رهایم نمی کنی
آخر هرچند روی ماهت را ندیده ام ولی طعم رافت و مهربانی بیکرانت را نه یک بار که بارهای بار با تمام وجودم چشیده ام
ولی با این حال باز نگرانم
نگرانم از حجم زیاد بدی ها و زشتی هایم و اینکه مبادا آنقدر در باتلاق زشتی ها فرو روم که از چشمت بیفتم
کاش می شد یکبار در آغوش بگیریم و با نگاه مهربانت نگاهم کنی و به من بگویی نگران نباش، تو تا ابد با مایی و در کنار ما...
#مهدی_جان
#روسیاهم_ولی_پناهم_باش
#خصوصی
https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936