eitaa logo
عطر1و1
70 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 📡 @atrekhas 🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
عطر1و1،استادامینی خواه،آن سوی مرگ((39)).mp3
3.25M
🎤 🔊 شرح و بررسی کتاب 🍃 🍃 جلسه سی و نهم آخرین جلسه پایان 📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
عطر1و1،سه دقیقه در قیامت((27)).mp3
14.74M
🎤 🔊 🔈 شرح و بررسی کتاب 🍃 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم (( جلسه بیست و هفتم )) * عمل و نیت تمام شدنی نیست * زبان استعداد * خدایی شویم که اگر نشدیم کارمان زار است * از فضل خداست که از طریق انبیا قواعد زندگی را به ما گفت * عمل خاص ببریم، بقیه‌اش با خدا * واکنش متقین در مقابل کسانی که از آنها تعریف می‌کنند * بعضی نَفس‌ها زود اشباع می‌شوند * اخلاص را همه دارند، مراقب ماندگاری اخلاص باشیم * چگونه با انفاق علنی دچار ریا نشویم؟ * در دستگاه سیدالشهدا، برخی قواعد خدا تغییر می‌کند * نگاه ما به امام حسین (ع)، نگاه بیمه‌ای نباشد * ذات ما با اشک بر اباعبدالله پاک می‌شود * اینجا به نظر قطره، آنجا به نظر دریا * برداشته شدن عذاب از قبرستان به چه معناست؟ * فاصله ما با خدا یک قدم است * باطن زیارت و عبادت چیست؟ 📥 حجم ۱۴ مگابایت 📅98/12/27 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
👇 🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت اول🌸 ******** 😍مقدمه ☺️دوستان گروه فرهنگی ،سال هاست که در زمینۀ شهدا فعالیت دارند.ده ها عنوان کتاب که هرکدام به نوعی با موضوع شهدا در ارتباط است توسط این مجموعه منتشر و مورد استقبال مردم قرار گرفته است. 😳سال 1396 سفری به اصفهان داشتیم آنجا از یک دوست عزیز که از فرماندهان سپاه بود شنیدم که ماجرای عجیبی برای همکارشان اتفاق افتاده.ایشان میگفت همکار ما جانباز و از مدافعین حرم است.او در جریان یک عمل جراحی برای مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد.اما در این مدت کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است! همکار ما برای چندنفر از رفقای صمیمی ماجرایش را تعریف کرد.اما خیلی نمی خواست ماجرایش پخش شود.در ضمن از زمانی که این اتفاق افتاده و از آن سوی هستی برگشته اخلاق و رفتار فوق العاده خوبی پیدا کرده! 😍مشتاق دیدار این شخص شدم.تلفن تماس او را گرفتم و چندین بار زنگ زدم تا بالاخره گوشی را برداشت.نتیجه چندین بار مصاحبه و چند سفر و دیدار و...کتابی شد که در پیش روی شماست. 😌البته ساعت ها طول کشید تا ایشان را راضی کنیم که اجازه چاپ مطالب را بدهد.در ضمن شرط ایشان برای چاپ کتاب عدم ذکر راوی ماجرا بود.لذا از بیان جزئیات و مشخصات و نام ایشان معذوریم. 🚫در این کتاب سعی بر اختصارگویی بوده و برخی مطالب که ایشان راضی به بیانش نبوده را حذف کردیم 🤲این کتاب در درجه اول بر روی اعضای گروه بسیار تاثیرگذار بود.امیدواریم ماحصل این پیگیری ما بر بهبود اوضاع معنوی ما موثر باشد. ************* 👇این متن را بخوانید ❓یکی از بزرگترین رازها و ناشناخته ترین پدیده ها مرگ است...مرگ واقعیتی است غیرقابل انکار و آدمی از اولین روزهای حیات فکری خویش، به تامل در ماهیت مرگ پرداخته و این کاوش همچنان ادامه دارد.ادیان به طرق مختلف سعی کرده اند که این پدیده را برای انسان ها روشن تر سازند.اما برای دانشمندان، هنوز مرگ عرصه ای اسرارآمیز است. 🤔ولی برای برخی انسان ها اتفاقاتی رخ می دهد که اصطلاحا به آن اتفاق، تجربه نزدیک به مرگ می گویند.یعنی خروج روح از کالبد مادی و گشت و گذار در عالم معنی! آنچه در این تجربه ها رخ می دهد سست شدن ارتباط روح و بدن مادی ست که در پی ضعف این رابطه روح آزادی می یابد و به مشاهداتی نائل می شود که پیش از آن برایش موثر نبوده! در سال های اخیر نظر دانشمندان بخصوص در کشورهای غربی به بررسی پدیده ای به نام تجربه های نزدیک به مرگ جلب شده است.حتما شما داستان هایی را از کسانی که از آستانه ی مرگ به زندگی برگشته اند شنیده یا خوانده اید؟ ❤️مثلا برخی افراد دچار ایست قلبی شده و روحشان از بدن خارج گردیده و سپس در اثر یک اتفاق یا شوک،روح دوباره به بدن برگردد. 🤨این سوالی ست که برای بسیاری مطرح است.تجربه های نزدیک به مرگ(Near_death_Experience)یا به طور مخفف NDE چیست؟ 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت دوم🌸 ****** 🧠1-برخی کارشناسان این تجربه ها را زاینده ی فعالیت های غیرطبیعی مغز در لحظات بحرانی دانسته و یا آن را نتبجه ی نرسیدن اکسیژن به مغز در اثر ایست قلبی و به هم ریختگی شیمیایی مغز خوانده‌اند. ❌در پاسخ به این گروه باید به این واقعیت اشاره کرد که از نظر دانش پزشکی مقدار فعالیت مغزی افراد را در هر لحظه می توان با نوار مغزی«ای ای جی» اندازه گیری کرد.بسیاری افراد در حالی تجربه ی نزدیک به مرگ داشته اند که نوار مغزی آنها یک خط صاف را نشان می داده.از نظر پزشکی این هنگامی اتفاق میفتد که سلول های مغزی هیچ فعالیت الکتریکی ندارند.درچنین شرایطی مغز توانایی تشکیل فکر و ایجاد تصور و تجسم را نخواهد داشت. 📚پیم ون لومنت* پزشک متخصص قلب در طول بیست سال بطور علمی و با دیدی محققانه تعداد زیادی از بیمارانی را که دچار ایست قلبی شده بودند مورد بررسی قرار داد و نتایج آن را در سال 2001 در مجله علمی لاست منتشر نمود.نتیجه ی تحقیقات او نشان می دهد که هیچ ارتباطی بین تجربه های NDE و طول زمان ایست قلبی یا بیهوشی مریض، داروهای استفاده شده یا ترس قبلی شخص از مردن وجود ندارد.همچنین مطالعات نشان می دهد که ارتباط بین زمینه های فرهنگی شخص،نژاد،طبقۀ اجتماعی،تحصیلات یا حتی اطلاع و آگاهی قبلی از این پدیده یا عدم آن در این تجربه ها وجود ندارد. 😍ون لومنت از تحقیقات خود نتیجه گیری می کند که ضمیر یا روح ما بعد از باقی خواهد ماند. 😮2-تعداد زیادی گزارش وجود دارد که در آن تجربه کننده درحالی که فاقد هرگونه علائم حیات بوده توانسته اتفاقاتی که در دنیای فیزیکی رخ میداده، مثلا فعالیت های پزشکان در اتاق بیمارستان بر روی بدن او یا حرف های اطرافیان را بطور دقیق دیده و شنیده و بعد از احیا آن ها رابا ذکر جزئیات بازگو کند. 😳 در کشور خودمان بارها چنین اتفاقاتی افتاده است.حتی آنها آنچه در فکر اطرافیان بوده را بیان کرده اند.یکی از مشهورترین موارد مربوط به آقای محمد زمانی* است.او در سال 1356 در سانحه رانندگی از دنیا رفت.او علائم حیات را کاملا از دست داده بود اما بعد از احیا و به هوش آمدن توانسته بود جزئیات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را کاملا دقیق برای پزشکان و پرستاران بازگو کند.گزارش های او با واقعیت کاملا تطابق داشت و با اصول علمی که ما می شناسیم قابل توجیه نبوده و نیست.او می گوید در آن لحظات با دیگران از طریق ضمیر صحبت نموده ولی بعد از مدتی به او گفته شد که باید به بدن خود بازگردد... *** 1-کتاب تداوم هوشیاری پس از مرگ نوشته پیم ون لومنت جراح قلب هلندی 2-ایشان ساکن اصفهان بوده و فیلم مصاحبه ایشان بارها از رسانه ها پخش شده. 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت سوم🌸 ****** 3😳-کسانی که کور مادرزاد بوده اند توانسته اند در حین تجربه ی خود به راحتی پیرامون خود را ببینند! 👀در کتاب «حیات پس از زندگی» دکتر مودی* به گزارش زنی که از بچگی کور بوده اشاره می کند.وی بعد از احیا جزئیات آنچه در اتاق عمل رخ داده دیده و شکل ابزاری که مورداستفاده قرار گرفته،افرادی که به اتاق وارد و یا خارج شده اند و گفت و گوهای میان آنها را بازگو کرد. 📗 دکتر کن رینگ و شارون کوپر* نتیجه تحقیقات خود برروی تجربه‌های NDE افراد نابینا را در کتاب«دید‌ ذهن» منتشر کرد. 👦🏻4-کودکان زیادی تجربه ی نزدیک به مرگ داشته‌اند و گزارش‌های آنها شباهت به تجربه‌ی بزرگسالان دارد. با اینکه این کودکان هنوز آشنایی قبلی با این پدیده یا با تعلیمات دینی و مذهبی نداشته و ذهنیتی نیز از مرگ و جهان ماوراء و معنویت ندارند و محتوای ذهنی آنها تفاوت زیادی با بزرگسالان دارد. 🙃دکتر ملوین مرس* پزشک بخش کودکان بود. او هیچ اعتقادی به زندگی بعد از مرگ نداشت.در سال 1982 در حین طبابت با اولین مورد NDE یک کودک در کار خود روبرو شد.این کودک بعد از احیا برای دکتر تعریف کرد که چگونه بدن خود و دکتر را در حالی که روی بدن او کار می کرده و سعی در احیاء آن داشته از بیرون می دیده! همین اتفاق باعث تغییر اعتقادات دکتر مرس گردید. 🤓تجربیات نزدیک به مرگ در بسیاری از افراد تاثیرات و تغییرات عمیقی داشته است.این تجربه ها اثرات عمیق روی شخصیت و جهان‌بینی افراد تجربه کننده می گذارد. شخصی پس از چاپ اول این کتاب تماس گرفت و گفت: من در شهر کوچکمان در یک درمانگاه خدمات نرم‌افزاری کار می کردم. 😱با این که به نماز و مسائل دینی توجه داشتم اما این اواخر بیشتر کارم فروش فیلم های شده بود! تا اینکه ماجرایی نزدیک به مرگ برایم پیش آمد.من مشاهده کردم که تمام افرادی که به آنها فیلم فروختم به چه مشکلات اخلاقی و... دچار شدند. 😣من دیدم که هر یک نفر که از من فیلم می‌خرید بار سنگینی را بر دوش من می نهاد! بار به سنگینی یک بلوک سیمانی! کمرم طاقت نداشت. داشتم از بار سنگینی که بر دوشم بود از پا درمی‌آمدم که یکباره اجازه بازگشت دادند.من از روز بعد به دنبال افرادی راه افتادم که به آنها فیلم فروخته بودم. به هر سختی بود آنها را راضی می کردم که دیگر سراغ این مسائل نروند. 👍 تغییرات این افراد همیشه درجهت مثبت بوده. مانند احساس هدف‌دار بودن آفرینش، احساس مسئولیت، تغییر شغل و نحوه‌ی زندگی و گاهی وقف کردن زندگی خود به امور خیریه، مهربان تر و صبورتر شدن، ترک اعتیاد و... حتی در غرب که همه چیز براساس مادیات تعریف می شود این تجربه کنندگان بسیار معنوی می شوند. ******* 1-کتاب حیات پس از مرگ اثر ریموند مودی Moody. ترجمه شهناز انوشیروانی 2-Ring Ken and Sharvon Cooper نویسندگان کتاب دید ذهن 3-دکتر ملوین مورس نویسنده ی کتاب .«بچه ها در آغوش نور» و « ادراکات نزدیک به مرگ» ترجمه رضا جمالیان 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت هشتم🌸 *********** خوب به یاد دارم که چه ذکری می گفت. اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم! او با خودش می گفت: خدا کند که برادرم برگرده. او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد، ما با بچه هایش چه کنیم؟ یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه‌های من چه کند!؟ کمی آنطرف تر، داخل یکی از اتاق های بخش، یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد! من او را هم می دیدم. داخل بخش آقایان، یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا می کرد. او را می‌شناختم. قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم. این جانباز خالصانه می گفت: خدایا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم. نیت‌ها و اعمال آن‌ها را می بینم و... بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟ از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده اما گفتم: نه! خیلی زود فهمیدم منظور ایشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. مکثی کردم و به پسر عمه‌ام اشاره کردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اینجا و با این وضع بروم؟! اما انگار اصرارهای من بی فایده بود. باید می‌رفتم. همان لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند:برویم. بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم. لحظه‌ای بعد، خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم! این را هم بگویم که زمان، اصلا مانند اینجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را می‌فهمیدم و صدها نفر را می‌دیدم! آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده. اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود. در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو ملک را می دیدم. چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم! روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم! به اطراف نگاه کردم. سمت چپ من در دور دست ها، چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود، شعله های آتش بود! حرارتش را از راه دور حس می کردم. به سمت راست خیره شدم. در دور دست ها یک باغ بزرگ و زیبا، یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود. نسیم خنکی از آن سو احساس می کردم. به شخص پشت میز سلام کردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. می‌خواستم ببینم چه کار دارد. این دو جوان که در کنار من بودند، هیچ عکس العملی نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! *********** 🍀ادامه 👇👇👇 ... 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت نهم🌸 *********** جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی،همین که خودت آن را ببینی کافیست. چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقرا کتابک، کفی بنفسک اليوم علیک حسیبا»*1 این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم. بالا سمت چپ صفحه اول، با خط درشت نوشته شده بود «۱۳۰ سال و ۶ ماه و ۴ روز» از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی۔ توی ذهنم بود که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ... پرسیدم: اینها چیست؟ گفت: این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده. قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان بشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد، نمازهای پنج گانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا میرود، نمازهای پنج گانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی میشود، نمازهای پنجگانه می باشد21 من قبل از بلوغ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم. وقتی آن مَلَک، یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین (ع) فرمودند: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول میشود. و اگر نماز رد شود . . خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند تازه فهمیدم که فمن يعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی جدی نوشته بودند در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات یعنی در مواجه با دیگران، حتی فکر افراد را . لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد.... *********** 1:آیه 14 سوره اسراء 2:كنز العمال، جلد هفتم، ص 276 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت دهم🌸 *********** غیر از کارها، حتی نیتهای ما ثبت شده بود. آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود. تمام اعمال ثبت بود. هیچ حرفی هم نمیشد بزنیم. اما خوشحال بودم که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. از این بابت به خودم افتخار می کردم و خودم را از همين حالا در بهترین درجات بهشت میدیدم. همینطور که به صفحه اول نگاه می کردم و به اعمال خوبم افتخار می کردم، یکدفعه دیدم، یکی یکی اعمال خوبم در حال محوشدن است صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بودا با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا این ها محو شد.مگه من این کارهای خوب رو نکردم؟ گفت: بله درسته، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد. با عصبانیت گفتم: چرا؟ چرا همه اعمال من؟ او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که می فرماید:سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد.*1 رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، و بسیج، هیئت و رضایت پدر و مادر و. . .فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب، مورد تأیید من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلیها مثل من بچه مثبت بودند. خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماما برای من یاد آوری می شد. اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است گفتم: این دفعه چرا؟ من که در این روز غیبت نکردم؟ جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ان را مسخره کردی، این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد بعد بدون اینکه حرفی بزند، آیه سی ام سوره یس برایم یاد آوری شد: روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الأكانوا به يستهزؤن خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد. من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه اینطور باشه که خیلی اوضاع من خرابه. رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم. اما کارهای خوب من پاک نشد. با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم، اما در این شوخی ها، با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم. غیبت نکرده بودم. هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین شوخیها و خنده های من، به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم: خدا را شکر. یاد حدیثی افتادم که امام حسین (ع) می فرماید:برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مؤمن است؛ البته از طریقی که گناه در آن نباشد.*2 خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد، با تعجب دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده به آقایی که پشت میز نشسته بود بالبخندی از تعجب گفتم: حج؟؟ من در سنین نوجوانی مکه نرفتم؟! گفت: ثواب حج ثبت شده، برخی اعمال باعث میشود که ثواب چندین حج در نامه عمل شما ثبت شود. مثل اینکه از سر مهربانی به پدر و مادرت نگاه کنی*3 یا مثلا زیارت با معرفت امام رضا(ع) و... اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن است دیگر نیاز به سؤال نبود. خودم مشاهده کردم که آخر شب با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم، یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که می فرمود: « برخی اعمال باعث حبط (نابودی)اعمال (خوب انسان) می شود. به دو نفری که در کنارم بودند گفتم: شما یک کاری بکنید!؟ همینطور اعمال خوب من نابود می شود و... *********** 1:بحارالنوار ج 75 ص 229 2:المناقب، ج ۴، ص ۷۵ 3:پیامبر فرمودند:هرفرزند که با مهربانی به يدر و مادرش نگاه کند درمقابل هر نگاه، ثواب یک حج کامل مقبول به او داده میشود، سؤال کردند حتی اگر روزی صبد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود:آری خداوند بزرگتر و پاک تر است بحارالانوار ج 74 ص 73 *********** 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت یازدهم🌸 *********** سری به نشانه ناامیدی و اینکه نمی توانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند. همینطور ورق میزدم و اعمال خوبی را میدیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم، اما یکی یکی محو میشد. فشار روحی شدیدی داشتم. کم مانده بود دق کنم. نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم می دیدم. نمی دانستم چه کنم. هر چه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود. اعمال خوب من، همه از پروندهام خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل میشد. نکته دیگری که شاهد بودم اینکه؛ هر چه به سنین بالاتر می رسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عملم میدیدم به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: در این روزها من همگی نمازهایم را به جماعت خواندم. من در این شبها هیئت رفتهام. چرا اینها در نامه عملم نیست؟ رو به من کرد و گفت: خوب نگاه کن. هر چه سن و سالت بیشتر می شد، ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد می شد. اوایل خالصانه به مسجد و هیئت میرفتی اما بعدها، مسجد میرفتی تا تو را بیند. هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیامدی! اگر واقعا برای خدا بود، چرا به فلان مسجد یا هیئت که دوستانت نبودند نمیرفتی؟ 🌸نیت «و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده می شود. پس گنهکاران را می بینی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و می گویند: وای بر ما، این چه کتاب است که هیچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اینکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر می بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند« (کهف ۴۹ ) صفحات را که ورق میزدم، وقتی عملی بسیار ارزشمند بود، آن عمل درشت در بالای صفحه نوشته شده بود. در یکی از صفحات، به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بودکمک به یک خانواده فقیر شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود، ولی راستش را بخواهید من هرچه فکر کردم به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده باشم یعنی دوست داشتم، اما توان مالی نداشتم که به آنها کمک کنم. آن خانواده را میشناختم. آنها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. خیلی دلم میخواست به آنها کمک کنم، برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند مراجعه کردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر در مشکلات هستند، اما آنها اعتنایی نکردند. حتی یکی از آنها به من گفت بچه، این کارا به تو نیومده. این کار بزرگترهاست. آن زمان من ۱۵ سال بیشتر نداشتم، وقتی این برخورد را داشتند، من هم دیگر پیگیری نکردم. اما عجیب بود که در نامه عمل من، کمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود به جوان پشت میز گفتم: من که کاری برای آنها نکردم؟ او هم گفت: تو نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی، اما به نتیجه نرسیدی. برای همین، نیت و حرکتی که کردی، در نامه عملت ثبت شده. بعدها حدیث رسول گرامی اسلام در نهج الفصاحه، ص ۳ ۵۹ را دیدم: «خدای والا می فرماید: وقتی بنده من کار نیکی اراده کند و کند(و نتواند انجام دهد) آن را یک کار نیک برای وی ثبت می کنم. ( البته فکر و نیت کار خوب، در بیشتر صفحات ثبت شده بود. هرجای ی که دوست داشتم کار خوبی انجام دهم ولی امکانش را نداشتم، اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود. ولی خدا را شکر که نیت های گناه و نادرست ثبت نمیشد. در صفحات بعد و جای جای این کتاب مشاهده می کردم که چنین اتفاقی افتاده. یعنی نیتهای خوب من ثبت شده بود. البته باز هم مشاهده کردم که اعمال خویم با اشتباهات و گناهانی که هیچ منفعتی برایم نداشت از بین رفته به قول معروف آش نخورده و دهان سوخته. هر چه جلو میرفتم، نامه عملم بیشتر خالی میشد خیلی از این بابت ناراحت بودم. از طرفی نمی دانستم چه کنم. ... *********** 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸 قسمت دوازدهم 🌸 *********** ای کاش کسی بود که می توانستم گناهانم را به گردن او بیندازم و اعمال خویش را بگیرم! اما هر چه می گذشت بدتر میشد. جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می خورد. اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود. مگر نشنیده ای: »الأعمال بالنيات. اعمال به نیت ها بستگی دارد. 🌸نجات يك انسان همین طور که با ناراحتی، کتاب اعمالم را ورق می زدم و با اعمال نابود شده مواجه میشدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده: »نجات یک انسان خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. این کار خالصانه برای خدا بود. به خودم افتخار کردم و گفتم: خدا را شکر. این کار را واقعا خالصانه برای خدا انجام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن، به اطراف سد زاینده رود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح یکباره صدای جیغ یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد! یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد، هیچکس هم جرأت نمی کرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد. من شنا و غریق نجات بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند. آنها می گفتند: اینجا نزدیک سد است و ممكن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد. خطرناک است و اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند، خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم. آماده رفتن شدیم. خانواده این بچه شماره تماس و آدرس من را گرفتند. این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود. من خوشحال بودم. لااقل یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم. دانستم که گاهی وقت ها، یک عمل خوب با نیت خالص، یک انسان را در آن اوضاع نجات میدهد. از اینکه این عمل، خیلی بزرگ نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام. اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است با ناراحتی گفتم: مگه نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشه حفظ می شه، خب من این کار رو فقط برای انجام دادم. پس چرا داره پاک میشه ؟! جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: درست می گی، اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟ یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خیلی کار مهمی کردم. اگه جای پدر مادر این بچه بودم، به همه خبر میدادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش رو به خطر انداخت. اگه من جای مسئولین استان بودم، یک هدیه حسابی تهیه می کردم و مراسم ویژه می گرفتم. اصلاباید روزنامه ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنید. من خیلی کار مهمی کردم. فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد. خبرگزاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کردند. استاندارد همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند و جوان پشت میز گفت: تو ابتدا برای رضای خدا این کار را کردی، اما بعد، خرابش کردی ... *********** 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت سیزدهم🌸 ******* آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی. درسته؟ گفتم: راست می گی. همه اینها درسته. بعد هم با حسرت گفتم چکار کنم؟! دستم خالیه. جوان پشت میز گفت: خیلی ها کارهاشون رو برای خدا انجام می دهند، اما باید تلاش کنند تا آخر ، این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه رو در همان دنیا نابود می کنند ! 🌸سفر کربلا حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخی های بیش از حد و صحبت های پشت سر مردم و غیبت ها و...نابود می شد و اعمال زشت من باقی می ماند. البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می شد. چرا که در قرآن آمده بود: «ان الحسنات يذهبن السيئات *1 زیارت های اهل بیت (ع) بسیار در نامه اعمال من تأثیر مثبت داشت. البته زیارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود. اما خیلی سخت بود، هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی می شد کوچک ترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت. همین طور که اعمال روزانه ام بررسی می شد، به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم، اواسط دهه هشتاد. جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله (ع) پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوب تان باقی می ماند. نمی دانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید.. پنج سال بدون حساب و کتاب؟! همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها، یک پیر مرد کر و لال در کاروان ما بود. مدیر کاروان به من گفت می توانی این پیر مرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم، اما با اکراه قبول کردم. کار از آنچه فکر می کردم سخت تر بود. این پیر مرد هوش و حواس درست و حسابی نداشت. او را باید کاملا مراقبت می کردم. اگر لحظه ای او را رها می کردم گم می شد. خلاصه تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیر مرد شد. این پیر مرد هر روز با من به حرم می آمد و بر می گشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب این پیر مرد می بودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چی داری می گی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزان تر برای این پیر مرد خریدم. با هم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیر مرد خوشحال بود با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلاً به ما حال نداد. یکباره دیدم پیر مرد ایستاد. رو به حرم کرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و یا همان زبان بیزبانی برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیر مرد، آقا امام حسین شفاعت کردند و گناهان پنج سال تورا بخشیدند باید در آن شرایط قرار می گرفتید تا بفهمید چقدر از این اتقاق خوشحال شدم.صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود ******* 1:کارهای خوب، گناهان را پاک می کند. )هود آیه ۱۱۴ ) ******* 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت چهاردهم🌸 *** 🌸آزار مؤمن در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقتها، دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و بر گرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یک لباس سفید بپوشی! من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من بر روی برف، از دور هم شنیده می شد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم اواخر قبرستان که رسیدم، صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم یک پیر مرد روحانی که از سادات بود، شبهای تا سحر، در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن میشد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار، با سید شوخی کنند.خواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم، رفقا من رو متهم به ترسیدن می کنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم.هر چه صدای پای من نزدیکتر میشد، صدای قرائت قرآن سید بلند تر میشد از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسير ادامه دادم تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول بود. یکباره تا مرا دید فریادی زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیر مرد سید، رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد، حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم، اما بعد، از او معذرت خواهی کردم. او هم با ناراحتی بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا، در نامه عملم حکایت آن شب را دیدم. نمیدانید چه حالی بود، وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم، خصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم، از درون عذاب می کشیدم. از طرفی در این مواقع، باد سوزان از سمت چپ وزیدن می گرفت، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد! وقتی چنین اعمالی را مشاهده می کردم، به گونه ای آتش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمانم دیگر تحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیرمرد سید، که چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمی گذرم. او مرا اذیت کرد. او مرا ترساند. من هم گفتم: به خدا من نمی دونستم که سید در داخل قبر داره عبادت می کنه. جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که ایشون داره می خونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم. ... *** 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷