eitaa logo
عطــــرشهــــدا ❤
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
در تاریکترین روزهای زندگی‌ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت،درهایی را برایت می گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست. 🌱
🌱خانه را بهشت کنیم! اگر در خانواده‌‌اى عامل محبت، عامل درجه‌ی اول نباشد، آن خانواده جهنم است. ♨️ خانه‌اى كه در آن محبت حكومت نكند، رستورانى است كه زن غذا تهيه مى‌كند، مرد مى‌آيد غذا مى‌خورد، بچه‌ها هم هر وقت كيفشان بكشد سر ميز رستوران حاضر مى‌شوند. ❤️ 【 @atre_shohada
ڪاش میشد تا تهِ تقویم، هر روزِ خـــدا عیدِ قربان باشد و با عشق،قربانټ شوم
عطــــرشهــــدا ❤
#او_را #رمان📚 #پارت_پنجاه_و_نهم حرف‌های مرجان دوباره پتک شده بود و به سرم میکوبید!😣 راست میگفت! آرا
📚 از بیمارستان فرار کنه و دوشب غیبش بزنه و من علت هیچکدوم از این کاراش رو نفهمم!! گلوم از شدت بغضی که فشارش میداد،درد گرفته بود.😣 با رفتن بابا یه قطره اشک از لابه لای مژه هام به زمین ریخت...! سرم رو بلند کردم و لبام رو به هم فشار دادم. لبه ی استخر نشستم و پاهام رو انداختم توش تا شاید یکم از حرارت درونم کم بشه! تمام حال خوبم به همین سرعت،خراب شده بود... پشیمون از سحرخیزیم، به تماشای مسابقه ی دوی اشک‌هام نشسته بودم! و زیرلب با خودم زمزمه میکردم: "اما من بالاخره همه چیزو درست میکنم! بالاخره میفهمم چجوری میتونم یه زندگی خوب برای خودم بسازم! اینجوری نمیمونه بابا! اینجوری نمیمونه...!" مامان هم چنددقیقه بعد از خونه خارج شد. به طرف درخت ها نگاه کردم، باد ملایمی شاخه هاشون رو تکون میداد و برگ ها رو به رقص درمیاورد. نگاهم از کنار درخت ها به اتاقم افتاد. با خودم گفتم "الان دو راه داری! یا زانوی غم بغل بگیری و دوباره گریه کنی و دپرس بمونی! یا قبول کنی که اخلاق بابای تو اینه و بلندشی میوه ها رو از زمین جمع کنی و بری تو، بقیه دفترچه رو بخونی،میوه های خوشمزه رو بخوری،یه دوش بگیری و شب بری اون جلسه!!" با لبخند،اشکام رو پاک کردم و بدون مکث دویدم طرف میوه ها! یک ساعت بود که روی یک جمله قفل کرده بودم و هیچ‌جوره منظورش رو نمیفهمیدم! "هرکس تو این دنیا،از خدا بیشتر لذت ببره و از دنیا سود بیشتری ببره، خدا بیشتر بهش پاداش میده!" هرچیزی که تو این دفتر نوشته شده بود،در نهایت به خدا ختم میشد. اما خدایی که اینجا نوشته بود، با خدایی که راجع بهش شنیده بودم خیلی فرق داشت! تا جایی که فکر کردم داره راجع به یه خدای جدید صحبت میکنه!!😕 حالا هم واقعا متوجه این جمله نمیشدم! خدایی که همه چیز رو حروم کرده و هر جا که حرف از خوشی میشه،آتیش جهنمش رو به رخ آدم میکشه، اصلا با این جمله،جور در نمیومد!! بعد از یک ساعت تلاش،با ناامیدی رفتم صفحه ی بعد دفترچه.📖 "واسه همین خدا بدش میاد تو کم لذت ببری! واسه همین لذت های سطحی رو برات ممنوع کرده و گفته اگر بری طرفشون، میندازمت تو آتیش! خب خدا تو رو برای لذت های خیلی بزرگ آفریده. اما اگر خودت رو محدود به تمایلات سطحی و بی ارزش کردی، یعنی لیاقت نداری لذت های بزرگ و در انتها بهشت رو بچشی! پس همون بهتر که بندازدت تو جهنم!!" حرف‌هاش دلم رو یه‌جوری میکرد ولی نمیفهمیدم یعنی چی!! منظورش از لذت عمیق و بزرگ چی بود؟؟ نماز و روزه و اینجور چیزا حتما!!؟😏 غرق تو فکر و نوشتن بودم که با صدای زنگ از جا پریدم! مرجان بود! با کلی هله هوله ، اومده بود ببینه حالم خوب شده یا نه! -دیشب واقعا حالت بد بودا! داشتی چرت و پرت میگفتی!!😂 -چرا؟! -همون حرفایی که میزدی دیگه! آرامش و رنج و...😂 -چرت و پرت نبود مرجان. ببین من تازگیا دارم یه چیزایی میفهمم، خودمم نمیدونم دقیق چی به چیه، اما هرچی که هست حرفای خوبیه! آرومم میکنه! -چه خوب! از کجا اومدن این حرفا؟ از کی شنیدی؟ -خب اونش مهم نیست! مهم اینه احساس میکنم همون چیزیه که دنبالش بودم! -اوهوم... بهرحال باید با یچیز سرگرم بشی دیگه! راستی آخر این هفته فرهاد یه مهمونی داره،عااااااالی!😍 حیفه از دست بره،بیا باهم بریم. -فرهاد !!فرهاد کیه؟ -ترنم!😒 دارم ازت ناامید میشما! اون روز داشتم برای دیوار تعریف میکردم پس؟! -اهان!ببخشید اینقدر زیادن آدم یادش میره خب!😅 -خب حالا!میای؟؟ -نه بابا!کجا بیام؟ -خوش میگذره دیوونه!یه نگاه به قیافت بنداز! بیا بریم یکم سرحال بشی خوش میگذره ها!😌 -قیافم چشه مگه؟ اتفاقا تازگیا خیلی بهترم! -کلا مشکوک میزنی تو تازگی!😒 آسه میری،آسه میای، ما رو هم که غریبه میدونی! بلند شدم و رفتم طرفش. -عهههه!این چه حرفیه دیوونه؟! مگه من عزیزتر از توهم دارم!؟ کم کم داشت دیرم میشد، دستای مرجان رو کشیدم و رفتیم اتاق. چشماش از تعجب گرد شده بود! -اینا چیه چسبوندی در و دیوار!!؟؟ -چیزای خوب! بیخیال! منم میخوام برم جایی. صبرکن حاضر شم،تورو هم برسونم. -کجا میخوای بری!؟ -جای خاصی نمیرم. حالا شاید یه روز همه چی رو برات تعریف کردم! با دیدن لباسایی که پوشیدم میخواست شاخ دربیاره! -اییییینا چیهههه؟ دیوونه مگه لباس نداری تو!؟ -چرا.ولی برای جایی که میخوام برم،همینا خوبه -وای ترنم داری منو دیوونه میکنی! میشه کلا بگی قضیه چیه!؟ رفتم سمت میز آرایشم اما با دیدن برگه ی روی آینه «لذت سطحی»، نفس عمیق کشیدم و با لبخند مرجان رو نگاه کردم،دارم یه زندگی جدید میسازم! همین!پاشو بریم! بازم دست مرجان رو که با چشم و دهن گرد منو نگاه میکرد،کشیدم و رفتیم بیرون! به قلم:محدثه افشاری ... 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
نمیدونم‌چجوری؛ ‌فقط‌میدونم‌اگر‌ خد‌ابخوا‌دمیشه.‌غصه‌نخور‌رفیق !'
•🌱• بـــــــــانــــوجــــان🧕🏻 نمیدانم‌در‌دلت‌چه‌میگذرد ولےاحسنت‌که‌باحجابت نه‌‌دل‌شـهیدی‌راشـکاندی👌🏻 ‌نه‌دل‌جـــــوانی‌رالـــــــــرزاندی... ♥ 【 @atre_shohada
برای‌ رضای‌ خدا‌ کار کنید‌ و‌ بگویید: خداوندا! نه‌ برای‌ بهشت‌ نه‌ برای‌ شهادت! اگر تو ما را جهنم‌ هم‌ بیندازی‌ ولی‌ از ما‌ راضی‌ باشی، برای‌ ما‌ کافیست.. 🍃 🕊 【 @atre_shohada
شهیـدی که مانند مادرش زهرا بین در و دیوار سوخت و پرکشیـد... 🍃می‌گفت: شناختن دشمن کافی نیست باید روش های دشمن را شناخت. ♥ 【 @atre_shohada
با هزاران جلوه،پا برخاطرم بگذاشتی با هزاران دل، امیرا! محو آثار تواَم
🔸بیست و نهمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹خطاب به سیاسیون کشور… اگر می‌خواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست. اصول عبارت از چند اصل مهم است: اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او به‌عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی می‌خواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن [این است که] اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه می‌گویم ولایت تنوری و نه می‌گویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمی‌کند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که می‌خواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید! @atre_shohada
ما باید گریه کنیم که چه غصه های حقیری برای دنیا خوردیم! @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شهادت دوتن از شیرمردان امنیت دراستان چهارمحال بختیاری توسط باند شرور.... ♥ 【 @atre_shohada
بعضی وقتا یه سریا حالت رو اینقدری خوب میکنن که میخوای حسابشون رو از بقیه جدا کنی و تا عمر داری بهشون محبت بکنی،❤️🌱 【 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا ❤
#او_را #رمان📚 #پارت_شصتم از بیمارستان فرار کنه و دوشب غیبش بزنه و من علت هیچکدوم از این کاراش رو نف
📚 دوساعت بعد کنار زهرا ،محو حرف‌های سخنران شده بودم! "جلسات گذشته کمی راجع به اهمیت هدف و رسیدن به اون،صحبت کردیم. اما امشب میخوایم به یه موضوع خیلی مهم بپردازیم که قبلا هم یه گریز هایی بهش زدیم. و اون مسئله،لذته.انسان ها اسیر لذت هستن! اصلا هرکاری که ما میکنیم برای لذت بردنه،و این خیلی هم خوبه!چه ایرادی داره؟ مدل ما اینه.هممون دنبال لذتیم. از اون دزد و داغونش بگیر،تا عابد و سالکش! ولی باید دید هر کدوم دنبال چه لذتی رفتن که به اینجا رسیدن!؟ دزده دنبال کدوم لذت رفته،عابده دنبال کدوم لذت!؟این که دنبال چه لذتی میری،نشونه ی شخصیت توعه!" ناخودآگاه فکرم رفت سمت مشروب و سیگار و آهنگ...مهمونی و رقص و عشوه و پسر و...! با این فکر سریع سرمو بلند کردم و اطرافم رو نگاه کردم!!از اینکه کسی نمیتونست فکرم رو بخونه،نفس عمیقی کشیدم و سرم رو انداختم پایین، و به ارزش و شخصیت خودم فکر کردم...!😞 "ببینید! من نمیخوام بشینم اینجا بگم چی بده چی خوبه!چون کار من این نیست.اینو خودتونم میتونید تشخیص بدید! مثلا من نمیگم بی حجابی بده،چون یه خانم بدحجاب ،وقتی خودش میبینه که به چشم یک ابزار ارضای شهوت بهش نگاه میکنن،خودش میفهمه بی حجابی چیز بدیه! یا کسی که رابطه نامشروع داره،خودش میفهمه که دیگه نمیتونه از همسرش لذت ببره، تازه بعدش اینقدر احساس پشیمونی بهش دست میده که همون لذت هم کوفتش میشه!! پس من کاری با این حرفا ندارم! خودتون عقل دارید،بد و خوب رو تشخیص میدید.من حرفم یچیز دیگست! من میگم خودت رو محدود به لذت های کم نکن.خدا دوست داره که تو خیلی لذت ببری! و این،نقطه ی ارتباطی بحث امشب ما ،با بحث شب های قبله!هدفی که برای تو درنظر گرفته شده،باید توش پر از لذت باشه! باید کیف کنی،صورتت گل بندازه! باید بخاطرش رها بشی از همه چیز! چیه دوتا عبادت کردی از زمین و زمان طلبکاری؟؟اخمات رفته توهم؟! تو گیر کارت همینجاست! لذت نبردی!میدونی چرا؟ چون عشقی دینداری کردی! هرجای دین که برات قشنگ بوده رفتی دنبالش.هرجاش سخت بوده، باید پا روی نفست میذاشتی،قیدشو زدی! هرجا خوشت میومده پایه بودی،ولی کار که یکم سخت میشده،جاهایی که باید منیتت رو میزدی،در رفتی! بعد با همین مدل دینداری کردنت کیف کردی،خودت رو محدود به چندتا لذت سطحی کردی،اون لذت عمیقه رو تجربه نکردی! اینه که الان عقده ای شدی،طرف قیافتو میبینه از دین بدش میاد!!دیگه فایده نداره! همینجا خودتو بکوب،از نو بساز!!" به اسپیکر گوشه ی اتاق زل زده بودم و ماتم برده بود!یعنی الان داشت مذهبیا رو دعوا میکرد!؟ اونم همونایی که ازشون بدم میومد!؟😒 احساس میکردم "این آخونده خیلی باید قیافش عجیب غریب باشه!خیلی باید باحال باشه!اصلا شاید آخوند نباشه...آخه مگه میشه!؟این چه دینیه!؟ اسلام که این مدلی نیست!شاید داره راجع به مسیحیت حرف میزنه!یا یه دین جدید دیگه! نمیدونم ولی هرچی که هست ،خیلی قشنگه!خیلی...!" سرم رو تکون دادم و از خیالات اومدم بیرون.پنج دقیقه بیشتر وقت نداشتم، ترجیح میدادم همین چنددقیقه رو هم گوش به این حرف‌های جدید و جالب بدم! "تو تا وقتی به اون لذت عمیق نرسی،نمیتونی درست بندگی کنی! اینجوری به دین،به دیگران و به خودت ضربه میزنی! نکن عزیز من!اینجوری دینداری نکن! تا الان خیلیامون راه رو اشتباه رفتیم. بعد از پذیرش واقعیت های دنیا، تازه باید بریم ببینیم چجوری دینداری کنیم!! نه فقط دینداری،بلکه چجوری زندگی کنیم!؟ از کجا بریم که نزنیم به جاده خاکی! برای رسیدن به اون اوج لذت،باید از راه درستش بریم. اگر از این راه نری،همه تلاش‌هات،همه عبادت‌هات،همه چی میره به باد هوا... نه این دنیا چیزی از زندگی میفهمی، نه اون دنیا! این مدل زندگی کردن به درد تو نمیخوره! تو انسانی..." با حسرت به ساعت نگاه کردم و کیفم رو برداشتم.میخواستم بلند بشم که زهرا دستمو گرفت،ترنم جان،فردا چیکاره ای؟میای بریم جایی؟ -من؟؟کجا!!؟؟😳 -شمارت رو اگر عیبی نداره بده بهم،بهت پیام میدم میگم.😊 شمارم رو دادم بهش و با یه نگاه دیگه به اسپیکر،اومدم بیرون.از کوچه که خارج شدم، طبق عادت، دستم رفت سمت ضبط! اما دوباره دستمو عقب کشیدم. نیاز به فکر داشتم،نمیخواستم برم تو هپروت! بحث لذت خیلی برام جالب بود... "این چه دینیه که ایقدر لذت بردن براش مهمه!؟ اصلا به دین نمیاد که تو کار لذت باشه!😒 اگه همه این عشق و حالا بخاطر کم بودن لذتشون،حروم شدن؛چه لذتیه که از اینا بیشتره...!" سروقت رسیدم خونه و رفتم تو اتاق. «یه مدت که طرف تمایلات سطحی نری، تمایلات عمیقت رو پیدا میکنی و اونوقت از هرلحظه ی زندگی لذت میبری!» این اولین کاغذی بود که به محض ورود به اتاق،دیدمش!‌📄خیلی عجیب بود! انگار همه چی دست به دست هم داده بودن تا من جواب سوال هام رو بگیرم! صدای پیامک گوشیم،رشته ی افکارم رو پاره کرد...سلام ترنم جان.خوبی گلم؟ به قلم:محدثه افشاری .. 【 @atre_shohada ]
a-mahe-najaf.mp3
8.33M
🍃به وقت مولودی... •° حقَّاً حقّا،علی مولا مولا😍 📆 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
خدا‌هرگز‌چیزی را‌،اززندگی شما‌ دورنمیکند‌بدون‌اینکه‌آن‌را‌جایگزین چیزی بهتر‌کند.
خواهرانم همیشه الگوی خود را حضرت فاطمه قرار دهید و روز به روز حجاب خود را تقویت کنید. 🧕 【 @atre_shohada
خاتم به تو ‌بالیده که پایان پیامی..؛ هم نقطه‌ی آغازی و هم ختم کلامی💚
مـیـخـوای‌شـهـیدبـشـی؟ شهیدتوزندگیـش‌وقتـش‌ روتلف‌نکردشهیدزمان‌رو دورزد ... ♥ 【 @atre_shohada
تنها‌ راه‌ رسیدن‌ به‌ سعادت فقط‌ بندگی خداست...🌱 💌 【 @atre_shohada
🔸سی امین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹خطاب به سیاسیون کشور… اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزش‌ها تا مسئولیت‌ها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام. به‌کارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملّت، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره‌ خان‌های سابق را تداعی می‌کنند. @atre_shohada