شهید یعنی انسانی که دنیا، رفاه و حیات خود را کف دست گرفته تا از کشور، ناموس و ارزش ها که در واقع از یکایک آحاد مردم است دفاع کند... 🌾
#امامخامنهای
#شهیدان🦋
【 @atre_shohada】
🌱و سلام بر او که می گفت:
«انسان با سوختن ساخته می شود
و هر کس از سوختن فرار کند، خام می ماند»
#شهیدمرتضیمطهری♥️
【 @atre_shohada】
به خواسته های قلبیتان محکم بچسبید ؛
اما به شیوه اتفاق افتادنش نه !
چگونگی تحقق خواسته هایت را
به خدا بسپار
با اعتمادی بیقید و شرط ...🖇➕
#خداےجان♥
📌بین خودمون باشه
رنج و غم ها دو جور نتیجه دارند:
اگر تسلیمشون باشی تو رو میکشند
و اگر مقاکمت کنی تو رو می سازند.
#بین_خودمون_باشه🌱
#خودسازی
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🌹
#من_میترا_نیستم #پارت_دوم #رمان📚 خیلی کوچک بودم. در خانه همسایه ها را میزدم و با آنها میگفتم روضه
#من_میترا_نیستم
#پارت_سوم
#رمان📚
پدر و مادرم هر دو دوست داشتند که من قران یاد بگیرم مکتب خانه در کپرآباد بود معلم ما آقایی اصفهانی بود، که از بد روزگار، شیره ای بود به ما قرآن یاد میداد. پسرها خیلی مسخره اش می کردند خودش هم آدم سبُکی بود
سر کلاس میگفت: ( الم تره....مرغ و کره...) منظورش این بود که باید علاوه بر پولی که خانواده هایتان برای یاد دادن قرآن می دهند از خانه هایتان نان و مرغ و هرچه که دستتان می رسد برای من بیاورید!
بعد از مدتی که به مکتبخانه رفتم به سختی مریض شدم در آنجا انقدر حالم بد شد که رفتند و مادرم را خبر کردند او خودش را رساند و من را بغل کرد و برای همیشه از مکتب خانه برد و یاد گرفتن قرآن نیمه تمام ماند.
مدتی بعد ما از محله جمشید آباد به محله احمدآباد اثاث کشی کردیم تا ۱۴ سالگی که جعفر (بابای بچه ها) به خواستگاری ام آمد در همان خانه بودم.
۱۴ سال و نیم داشتم که مستاجر خانه مادرم جعفر را معرفی کرد و به خواستگاری آمد و دل پدر و مادرم را به دست آورد.آن زمان سن قانونی برای ازدواج ۱۵ سال بود جعفر ۶ ماه منتظر ماند تا من سن قانونی رسیده و توانستیم عقد کنیم خداوکیلی تا روز عقد نه جعفر را دیده بودن و نه میشناختمش او دوبار برای خواستگاری به خانه ما آمد ولی من در اتاقی دیگر بودم.نشستن دختر در مجلس خواستگاری عیب و عار بود. زمان ما عروسی ها اینطوری بود همه ندیده و نشناخته زن و شوهر میشدند.
چند ماه اول بعد از عروسی در یکی از اتاق های خانه مادرم ساکن بودیم. بعد از مدتی جعفر در ایستگاه ۶ آبادان در یک خانه کارگری اتاقی اجاره کرد. اوایل زندگی ماد شوهرم با ما زندگی میکرد. جعفر کارگر شرکت نفت بود ولی هنوز امتیاز کافی نداشت و باید چند سال کار میکرد تا به ما خانه شرکتی بدهند.
چند سال در اتاقهای اجاره ای زندگی کردیم مهران و مهرداد مهری و مینا و شهلا در خانه اجاره ای به دنیا آمدند. هر وقت حامله می شدم برای زایمان به خانه مادرم در احمدآباد میرفتیم.
آنجا زایشگاه بچههایم بود یک قابله خانگی به نام (جیران) میآمد و بچه را به دنیا می آورد. جیران میانسال بود و مثل مادرم فقط یک دختر داشت. خدا از همان یک دختر سیزده نوه به او داده بود.
بابای مهران حسابی به جیران می رسید و هوای او را داشت بعد از فارغ شدن من به جز پول مقداری خرت و پرت مثل قند و شکر و چای پارچه به جیران هدیه می داد.
فرزند ششم ✨
سر بچه ششم باردار بودم که یک خانه شرکتی دو اتاقه در ایستگاه ۴ فرح آباد، کوچه ده، پشت درمانگاه شرکت نفت به ما دادند.
خانه ما نبش خیابان بود همه می دانستیم که قدمِ تو راهی خیر بوده که بعد از سالها از مستاجری و اثاث کشی نجات پیدا کردیم.
از آن به بعد خانه ای مستقل دستمان بود و این آخر خوشبختی و راحتی برای خانواده ۸ نفره ما بود. مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید، درد زایمان سراغم آمد.
دو روز تمام درد کشیدم. جیران سواد درست و حسابی نداشت و کاری از دستش بر نمی آمد برای اولین بار، بعد از پنج زایمان طبیعی در خانه، من را به مطب خانم دکتر مهری بردند.
آن زمان آبادان بود و یک خانم دکتر مهری مطب او در احمدآباد بود. من تا آن موقع خبر از دکتر و دَوا نداشتم. حامله می شدم و نه ماه تمام شب و روز کار می کردم نه دکتری نه دوایی تا روزی که وقتش میرسید. جیران می آمد و بچه را به دنیا می آورد و می رفت.
بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد. در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند. من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم.نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند. جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
#ادامهدارد
【 @atre_shohada】
191691_166.mp3
7.45M
🍃به وقت مداحی...
{چادر نماز سایه ی روی سرمه
عمریه که یاورمه...}
#محمدحسینپویانفر
#حجاب🧕
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
🌱علاقه شهید حاج قاسم سلیمانی به قرائت زیارت عاشورا...
✍حاج مهدی صدفی:
حاج قاسم حالات معنوی خاصی داشت و اهل زیارت عاشورا بود و هر فرصتی پیدا میکرد، زیارت عاشورا را میخواند وقتی در ماشین بود و از یک مکان به مکان دیگر میرفت، زیارت عاشورا یا یک صفحه قرآن را میخواند. یک روز با تعدادی از مداحان خدمت سردار سلیمانی بودیم، ابتدا مداحان را مورد لطف خود قرار داد و از کارکرد مداحان تعریف و تمجید کرد و بعد به آنها توصیههایی کرد و گفت شما در مجالس بیشتر برای مردم و فضای داخلی آن مجلس میخوانید و دیگران را به گریه وا میدارید و متحول میکنید
اما باید یک ساعت راهم برای خودتان انتخاب کنید و در خلوتتان مناجات کنید تا آن چیزی که جلوی مردم نشان میدهید با باطن و بخش خصوصی و شخصی زندگیتان یکی باشد. گاهی میآمد بیتالزهرا (س) و در کنار قبر شهید گمنام مینشست و به تنهایی و دور از چشم انظار زیارت عاشورای امام حسین (ع) را زمزمه میکرد. حاج قاسم به مداحان توصیه کرد، اگر میخواهید عاقبت بهخیر شوید، زیارت عاشورا را فراموش نکنید، بنشیند و به تنهایی برای دل خودتان زیارت عاشورا
بخوانید.
#حاجقاسم
#شهیدانہ♥
【 @atre_shohada】
اگر هر شخص به اندازه ساختنِ یک خانه، وقت برای ساختن و اصلاح خود میگذاشت، ڪار آدم شدنش تمام بود...
✍آیت الله بهاء الدینی
◽️خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرتها بکوبید و بگوئید «ای از خدا بیخبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفتهاند، برنمیگردیم و با تمام توان راه آنها را ادامه میدهیم.»
#شهیدمهدیباغیشنی
#حجاب🧕
【 @atre_shohada】