eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
خیال‌نڪنیم‌اگرراضی‌نباشیم‌ بهترمیتوانیم‌دعاڪنیم‌و‌ اگرشاکی‌باشیم‌ خدابهترمشڪلات‌مارامی‌بیند لبخندزدن‌دراوج‌مشڪلات‌و راضی‌بودن‌درهنگام‌دعا رمزگشایــی‌است..🌱 ✨ 【 @atre_shohada
🍃روایت عشق: واۍ بـر آن ڪس ڪہ در صحراۍ محشر سر از خـاک بردارد و نشانہ‌اۍ از جھـاد در بــدن نداشتہ باشہ! فلذا‌ جھـاد واجب‌است! جھـاد‌تیر‌و‌تفنگ‌نمیخواهد . . شمــا تــو ڪار خونہ بہ مادرت،همسرت ڪمڪ ڪن خودش جھـاد... ♥️ @atre_shohada
هر‌کی‌با‌خدا‌رفیق‌میشه‌اهلِ‌بلا‌میشه؛ هر‌کی‌هم‌اهلِ‌بلا‌بشه،‌اهلِ‌کربلا‌میشه:)
عطــــرشهــــدا 🌹
#من_میترا_نیستم #پارت_سی_و_دوم #رمان📚 مهرداد وقتی وصیت نامه زینب را خواند به یاد حرف های او درباره
📚 با شهلا سراغ کمدش رفتیم تا بلکه سرنخی پیدا کنیم اولین چیزی که دیدم تربت شهدا و میوه‌های درخت کاج گلزار شهدا بود من از درخت بالای سر مزار زینب یک میوه آوردم آن را کنار بقیه گذاشتم. تربت شهدا بوی خوشی داشت. شهلا گفت مامان نگاه کن زینب روی بیشتر دفتر هاش نوشته او می‌بیند. بعضی جاها هم نوشته بود: خانه خودم را ساختم این جا جای من نیست باید بروم باید بروم.برادران پاسدار احتمال می دادند که زینب قبل از شهادتش توسط منافقین تهدید شده باشد. آنها از همکلاسی‌های زینب که تحقیق کرده بودند، بعضی از آنها از درگیری زینب با دانش‌آموزان ضد انقلاب در مدرسه خبر داده بودند. زینب دو وصیت نامه داشت. من سواد کمی داشتم. خواندن و معنی کلمات برایم سخت بود. آرزو داشتم که به راحتی تمام دست‌نوشته‌های زینب مخصوص وصیت نامه اش را بخوانم. وصیت نامه ای که نوشتنش از یک دختر ۱۴ ساله بعید بود. یک شب زینب به خوابم آمد و گفت مامان ناراحت نباش یه روز وصیتنامه مرا از اول تا آخر بدون غلط می خونید. اون روز نزدیکه. صبح از خواب بیدار شدم. آماده رفتن شدم مادرم گفت: کبری صبح به این زودی میخوای کجا بری؟ خوابم را برای مادرم تعریف کردم و گفتم از امروز نهضت سواد آموزی ثبت نام می کنم و خوب درس می خونم تا بتونم وصیتنامه دخترم رو بدون غلط بخونم. سالها کلاس نهضت رفتم اکثرا نمره هایم ۱۹ بود بعد از باسواد شدن به‌راحتی وصیت نامه زینب را خواندم و حتی بعضی جملاتش را حفظ کردم. زینب در وصیت‌نامه اولش از من خواسته بود که در مرگش گریه نکنم و حتماً در آبادان دفنش کنم. اما از قرار معلوم بعد از نوشتن وصیت‌نامه، خوابی می بیند که باعث می‌شود حرفش را را تغییر دهد. در دفترش درباره خوابش این طور نوشته بود: دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم آنقدر خوشحال هستم که نمیدانم چه کار کنم مشکلات را پشت سر می‌گذاریم روزها در ماشین بودیم تا به جبهه رسیدیم اما آنجا واقعی نبود. من در خواب درک کردم که جبهه من، شهر من و کار من، ودشمنی با دشمنان خداست. بعد از این خواب اهمیت دفن شدن در آبادان برای زینب از بین رفت.جبهه او شاهین شهر و اصفهان بود و محل دفنش هم می‌توانستم آنجا باشد. زینب وصیت‌نامه دومش را خیلی عاشقانه نوشت در این وصیت نامه طوری از شهادت حرف زد مثل اینکه منتظر رفتن است. او اینطور گفت: مادرجان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حالا که وصیت من را میخوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی. هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می‌خورم و چه چیزی از این بهتر که تشنه به آب برسد و عاشقی به معشوق. مادر جان تورا به رنجهای زینب(س) قسم میدهم من را حلال کن و دعای خیر بفرما. دروصیت نامه دوم، زینب اشاره ای به محل دفنش نکرده بود. بعد از آن خواب، شاهین شهر حکم جبهه را برایش داشت. در هر وصیت نامه از امام یاد می‌کرد : «دعا برای سلامتی امام را فراموش نکنید» زینب وصیت نامه دومش را در تاریخ 1360/12/13 یعنی ۱۸ روز قبل از شهادتش نوشته بود. نامه ها و دست نوشته های زینب شبیه به نامه های یک رزمنده در جبهه بود شعرها و جملات قشنگی داشت. در بین نوشته هایش چرک نویسِ چند نامه که به دوست صمیمی اش زهرا «اهل مسجد سلیمان»نوشته بود به چشم می‌خورد.او در مدرسه زینب درس می‌خواند و بعد از مدتی زندگی در شاهین‌شهر به مسجدسلیمان برگشت.اول نامه‌هایش را اینطور می نوشت به نام او که از اویم، به نام او که به سوی اویم، به نام او که به خاطر اویم، به نام او که زندگی‌ام در جهت اوست ، رفتنم به اوست، بودنم به اوست،جانم اوست احساسش می کنم، با ذره ذره وجود، اما بیانش نتوانم کرد.چند نفر روحانی که در بنیاد شهید اصفهان بودند وقتی نوشته های زینب را خواندند برایشان باور کردنی نبود که یک دختر نوجوانِ دانش آموز به لحاظ روحی تا این حد بالا رفته باشد. دفترهای زینب بوی بهشت و آسمان می داد. خیلی سخت است وقتی جگرگوشه آدم کنارش باشد و مادرش نفهمد که در دل و فکر بچه اش چه می گذرد. با خواندن هر کاغذ معصومیت و بی‌گناهی زینب برایم روشنتر می شد او خانه‌اش را ساخته و آماده کرده بود تا به جایی برود که به آنجا تعلق داشت. دخترهای هم سن و سال زینب هم دفتر خاطرات دارند اما زینب اصلا شبیه آنها نبود یک دفتر به اسم دفتر پند و نصیحت داشت. اول دفتر اسم ۱۸ نفر از دوستانش را نوشته بود و برای هر کدام از آنها یک صفحه گذاشته بود که اگر انتقادی از زینب داشتند در آن صفحه بنویسند. ... 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
«اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ» خدا میگه:«من از هر سختی و اندوهی نجاتت میدم» انقدر غصه نخور! همه چی درست میشه، همه چی خوب میشه، همه چی قشنگ میشه. بسپار به خودش!✨
کاری کن ای شهید... بعضی وقتها نمیدانم در گرد و غبار این دنیا چه کنم! مرا جدا کن از زمین. دستم را بگیر؛ میخواهم در دنیای تو آرام بگیرم🌷 بدجورغرق شدم بدجوردارم نابودمیشم بدجورجوانیم هدر رفت کمکم کن🌱 🦋 【 @atre_shohada
حاجۍمیگفت: این‌انقلاب؛آن‌قدرتلاطم‌وسختۍ داردڪھ‌یك‌روز؎شھداآرزومیڪنند زنده‌شوند‌و‌براۍدفاع‌ازاین‌انقلاب دوبار‌ه‌شھیدشوند! ♥️ 🌱 【 @atre_shohada
🌱هرگز به احدی به چشم حقارت ننگرید شاید یکی از اولیاء خداوند باشد. 🕊 ♥️ 【 @atre_shohada
فداکاری شهیدان و گذشت خانواده‌ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود.   🌱