هدایت شده از حرف های خصوصی
📱 میگویند این پدر ۱۴۲ تماس ناموفق با فرزندش داشته... و بعد چنین پیامکی برایش فرستاده...
💢 حسی به من میگوید این پیامِ آن امام غائب، به ما فرزندان فراموشکار نیز هست که بارها سراغمان را گرفته و جوابش را ندادهایم...
#جان_پدر_کجاستی
...
هدایت شده از حرف های خصوصی
نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد. کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای مرد رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند اما شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودم را خاکمالی کردهام!
گاهی در نیمهی شعبان،
گاهی در محرم ؛
در عزای جدّ مظلومتان،
گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهام!
تباکی کرده و پیراهن سیاه به تن کرده وخود را به عزاداران با اخلاصتان شبیه کرده ام .
خودم میدانم کاری نکردهام ؛ ولی خوب یاد گرفتهام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم.
می دانم که شما کریم از اولاد کریمانید ،
و با کریمان کارها دشوار نیست .
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر،
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند!
یک نگاه!
از همان نگاهها که به کارکردههای با اخلاصتان میکنید!
#آقای_خوبےها
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
...
هدایت شده از عطر1و1
👇🏼👇جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل " قرآن سوالی ازموبایل می کنه " 👇
* چرا اینجا انداختنت ؟
🌸🌸🌸🌸
📱موبایل: 👇
این اولین بار است که منو فراموش می کنه
📖قرآن : 👇
ولی منو همیشه فراموش می کنه
📱موبایل: 👇
من همیشه با اون حرف می زنم ،اونم با من
📖قرآن: 👇
منم همیشه با اون حرف می زنم ولی آن نه گوش می ده و نه با من حرف می زنه *
📱موبایل:👇
آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
📖قرآن: 👇
منهم پیام و بشارتهایی دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم می کنند*
📱موبایل: 👇
از من امواج و مطالب زیادی خارج می شه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم منو ترک نمی کنه..
📖قرآن: 👇
ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ،از من دوری می کنه
📱موبایل: 👇
از کیفیت من پیش دوستاش تعریف می کنه
📖قرآن: 👇
من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمی شه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
دراین بین صدای پا ی جوان آمد که " موبایلم یادم رفته "
📱موبایل: 👇
با اجازه شما ،اومد منو ببره ، من که گفتم بدون من نمی تونه زندگی کنه....
📖 قرآن"👇 منهم قیامت به خدایم شکایت می کنم وعرضه می دارم (("یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا "))
((ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده... در نشر این پیام کوشا باشید..))
...
هدایت شده از حرف های خصوصی
🍃💚﷽💚🍃
هر روزی که می گذرد یک روز به ظهور #امام_زمان نزدیک می شویم
اما به خود امام زمان چطور؟؟؟💔
❣السلام علیکــ یا حجة الله و دلیل ارادته...❣
سلام بر مولایی که راه بهانه را بر بهانه جویان می بندد!
سلام بر مولایی که خواسته های خدا را باید در آینه وجود او به تماشا نشست...
صبحت بخیر همه وجودم
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
...
هدایت شده از حرف های خصوصی
💚کی شود در
✨ندبه های جمعه پیدایت کنم
💚گوشه ای تنها
✨نشینم تا تماشایت کنم
💚می نویسم روی
✨هر گل نام زیبای تو را
💚تا که شاید
✨این روز جمعه ملاقاتت کنم
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
...
(در عالم ملکوت روحم) از بیمارستان فاصله گرفت،
سر یک چهار راه، یک خانم جوان و فوق العاده بد حجاب، با آرایش غلیظ از عرض خیابان عبور کرد...
اما وقتی به باطن اعمال آن خانم بدحجاب نگاه کردم چیز عجيب تری دیدم...
من دیدم که فقط در آن روز، بیش از یکصد نامحرم او را نگاه کردند، برخی از آنها همسر داشتند، که همسرشان به این زیبایی نبود، آنها در دل حسرت می کشیدند. برخی هم شرایط ازدواج نداشتند، آنها با دیدن این شخص آلوده به فساد می شدند...
به من نشان دادند که گناه تمام این افراد، برای این خانم نوشته شد. به من نشان داده شد که به خاطر این همه فساد و آلودگی، که این خانم به وجود آورد، از زندگی شخصی خودش هم لذتی نخواهد برد و گرفتار خواهد شد.
من دیدم که در صحرای قیامت، این خانم جوان هزار سال به دنبال صدها نفر می گشت، تا از آنها حلالیت بطلبد چون باعث نابودی زندگی ها شده بود.
من دیدم که این آرایش و بدحجابی، جدای از معصیت خداوند به نوعی حق الناس هم در پی دارد.
این افراد با این پوشش ها که در بیشتر مواقع کاذب و با انواع و اقسام وسائل آرایشی همراه می باشد خود را زیباتر از واقعیت نشان می دهند، و همین عمل زندگی عادی مردم را به هم می ریزد.
البته خداوند باب توبه را برای تمام بندگان باز گذاشته، اما اثر وضعی برخی گناهان با توبه هم پاک نمیشود...
📚 شنود (تجربه نزدیک به مرگ) صفحات ۶١ و ۶٢
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
🌹نذر جالب حاج قاسم سلیمانی:
یک روز از مـاه را نـذر یک جانباز ۷۰ درصــد کـرده بـود.
میرفت نجف آباد اصفهان، تمام کـارهـای جانباز را انـجـام مـــیداد، از حمام بردن تا شستن لباس و نظافت.
سوریه که بود خبر شهادت
آن جانباز را دادنــد، یک نفر را مأمور کـرد بـرود نجف آباد تا هم در مراسم شرکت کند و هم کاری روی زمین نماند.
✍🏻 راوی حجت الاسلام اسماعیل سعادت
📕رفیق خوشبخت ما صفحه ٢١
🇮🇷 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
سید عباس پاکنژاد برادر شهید دکتر سیدرضا پاکنژاد گفت: بعد از شهادت برادرم، مرحوم اسکندر اصلانی شهردار یزد به بیان خاطره ای جالب و درس آموز از ماجرای «صیغه کردن» شهید دکتر پاکنژاد پرداخت
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از یزدرسا، سید عباس پاکنژاد برادر شهید پاکنژاد گفت: بعد از شهادت برادرم، مرحوم اسکندر اصلانی شهردار یزد به بیان خاطره ای جالب از ماجرای «صیغه کردن» شهید دکتر پاکنژاد پرداخت.
وی گفت: یک روز به همراه دکتر برای عیادت بیماری به منزل پیرزنی رفتیم که به علت کسالت زیاد زمین گیر شده بود و در شرایط بسیار بد و نامطلوبی قرار گرفته بود. وقتی دکتر این صحنه را دید از دخترش پرسید موضوع چیست چرا مادرت در این شرایط است؟ چرا به او رسیدگی نمی کنید؟
فرزند پیرزن در جواب دکتر گفت دیگر توان نگهداری و انجام دادن کارهایش را ندارم و از عهده من خارج است. دکتر کمی به فکر فرو رفت و ناگهان رو به پیرزن کرد و در همان حالی که خوابیده بود از او پرسید آیا شما حاضرید صیغه من بشوید!
بعد از مدتی پیرزن رو به دکتر کرد و گفت آقای دکتر مگر شما اوضاع و احوال من را نمی بینید! من چگونه می توانم صیغه شما شوم! دکتر به پیرزن گفت من فقط می خواهم به شما محرم شوم تا بتوانم برای تمیز کردن به شما دست بزنم. در همان حال دکتر یکدفعه خودش شروع به خواندن صیغه کرد و بعد مشغول تمیز کردن پیرزن شد.
وی افزود: شهید پاکنژاد هر چند وقت یکبار به منزل آن پیرزن می رفت و جویای حالش می شد و در صورت نیاز وی را تمیز می کرد و مایحتاج زندگی پیرزن را تامین می کرد.
وی گفت: دکتر از من درخواست کرده بود که تا وقتی زنده است این ماجرا را برای کسی تعرف نکنم
شادی روحش صلوات
اَللّٰھُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الاَنبیاءِ وَالمُرسَلینَ
🌳🌱وَعَجِّل فَرَجَهُم🌱🌳
📡 @atre1o1 🇮🇷
📡 @atre1o1 🇮🇷