هدایت شده از صاحب نفس
🍃💚﷽💚🍃
👌تلنگر..........
🍀اگر برای بدست آوردن پول مجبوری دروغ بگوئی و فریبکاری کنی، تهیدست بمان!
🌼 اگر برای بدست آوردن جاه و مقامی باید چاپلوسی کنی و تملّق بگویی، از آن چشم بپوش!
🌺 اگر برای آنکه مشهور شوی، مجبور می شوی مانند دیگران خیانت کنی، در گمنامی زندگی کن!
🎈بگذار دیگران پیش چشم تو با دروغ و فریب ثروتمند شوند،
با تملّق و چاپلوسی شغل های بزرگی را به دست آورند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند، تو گمنام و تهیـدست و قانع باش!
🌸 زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که آنها از دست داده اند، به دست آورده ای...
*💐و آن "شرافت" است...*
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
🍃💚﷽💚🍃
#دیدارباامام_زمان (عج) و سفارش حضرت
مرحوم كلینى و شیخ طوسى و طبرسى از «زهرى» نقل كرده اند كه گفت:
🔷 مدّتهاى مدید در طلب حضرت مهدى علیه السّلام بودم و در این راه اموال فراوانى (در راه خدا) خرج كردم اما به هدف نرسیدم تا اینكه به خدمت محمّد بن عثمان رسیدم و مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او به التماس خواستم كه مرا به خدمت امام زمان علیه السّلام ببرد. محمّد بن عثمان (از نواب اربعه ) پاسخ منفى داد، ولى در مقابل تضرع بسیار من، سرانجام لطف كرد و فرمود: «فردا اول وقت بیا.»
فرداى آن روز، اول وقت به خدمت محمّد بن عثمان رفتم، دیدم جوانى خوش سیما و خوشبو همراه اوست و به من اشاره كرد كه این است آن كس كه در طلبش هستى. به خدمت امام زمان علیه السّلام رفتم و آنچه سؤال داشتم، مطرح كردم. ایشان جواب مرا فرمود تا به خانه اى رسیدیم و داخل خانه شد و دیگر حضرتش را ندیدم. در این ملاقات، ایشان دو_مرتبه به من فرمود:
🌹از رحمت خدا بدور است كسى كه نماز صبح را چندان به تأخیر بیندازد تا ستاره ها در آسمان محو شوند و نماز مغرب را بقدرى به تأخیر بیندازد تا ستاره ها نمایان شوند.
📚 بحارالانوار جلد 55 ص16
🔴🔵 قضا شدن نماز صبح مردم از نشانه های آخرالزمان و از دلایل اصلی تنگ شدن رزق و روزی هاست :
🔴از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.
🔴 مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام.
امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشه.آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است. امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد ، من ترسیدم که تو نماز صبحت را قضا کرده باشی!!!
الله اکبر.
#نکات_اخلاقی
@atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
✅ تلنگر
🔰نقل است مرغکی مقداری آب در منقار، برای نجات ابراهیم از آتش نمرودیان شتابان می رفت، ملکی او را دید و پرسید : « با اندکی آب که به منقار گرفته ای، چگونه می خواهی آتش انبوه و شعلهور را خاموش کنی؟»
مرغک آهی کشید و گفت : «مرا همین مقدار در توان است و ابراهیم خودش می داند بیش از این از من ساخته نیست.»
⭕️ منتظر! برای ابراهیم زمانت چه کرده ای؟
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽سخنان تامل برانگیز #سردار_سعید_قاسمی:
شهادت قاسم، محصول عقبنشینیهای پیدرپی در کشتار حج بود...
🔻بعد از کشتار حج، ظریف دست دوستی به سمت وزیر امور خارجه عربستان دراز کرد...
♨️وقتی ازش پرسیدن این چهکاری بود؟
گفت: because he's my friend (چون او دوست من است)
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
#امام_زمان_عج🌦
🌙🌕شب_قدر🌙🌕
🤲«ای مقصد تمام دعاهای ما بیا
تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا🤲
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا📖
📖قرآن به سر گرفته ای و گریه میکنی🌦
هرشب برای محشر و دنیای ما بیا
امروزهایمان همگی بی تو رفته اند
ای غایب همیشه! به فردای ما بیا
ما هجر دیده ایم به فریادمان برس
ما زخم خورده ایم مداوای ما! بیا
این چشم ها که لایق دیدار نیستند
یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا
امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی
روضه بخوان به صحن نجف؛ جای ما بیا»🤲
شاعر:«محمد علی بیابانی»
هدایت شده از عطر1و1
▪️ روزنامه ابتکار طرحی از ظریف را کشیده و روی مدالش چهارتا گلوله شلیک شده.
😂کسانی که رفتن میدان تیر،
آیا تیر با پوکه می خوره به سیبل؟!
▪️ این تصویر دقیقا فهم دیپلماسی از میدان است که نمیدانند تیر از سر تفنگ خارج میشود یا ته تفنگ. مرمی فقط بیرون میآید یا پوکه هم همراهش عزیمت میکند.
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
🦋مکاشفه عجیب علامه جعفری 👌
🦋علامه جعفری تعریف میکردند:
ما در مدرسه علمیهای درس میخواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبهها زندگی سختی داشتند. با این حال، شبهای ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که میرسید، پولهای ناچیزمان را روی هم میگذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما میخریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع میشدیم و یک حالت شبنشینی داشتیم. در شبهای ولادت، در گفتوشنودهایمان شوخی هم میکردیم.
🦋آن شب هم یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: میخواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همهتان را قسم میدهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور میکند، از جیب عبایش یک عکس چاپشده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشتهباشید که یا یک عمر بهصورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا بهطور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (ع) دیدار داشتهباشید، کدام را انتخاب میکنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت میکنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.»
🦋استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشهای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح میدهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجرهام رفتم. همانطور که نشسته و به درِ حجره تکیه دادهبودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه میکند. در آن حال عجیب، یکدفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که میخواستی ببینی. من، علیبنابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتابها از مولا (ع) نقل شدهبود را داشتند؛ قد میانه، درشتهیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب میگوید: «استاد میگفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبهها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیدهبود. یعنی مدت زمانی که گذشتهبود، تا این حد کوتاه بود
🦋دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبهای که عکس را آوردهبود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند...
🦋استاد میگفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز میکردم، فکر میکردم اینها را من قبلاً خواندهام.
💕🖤💕
🏴🏴🏴🏴🏴
دل را ز علی
اگر بگیرم چه کنم ؟
بی مهر علی
اگر بمیرم چه کنم ؟
فردا که کسی
را به کسی کاری نیست
دامان علی
اگر نگیرم چه کنم ؟
شهادت مولای متقیان
حضرت علی
علیه السلام تسلیت باد🏴
🖤🖤🖤