eitaa logo
عطرخاص
722 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
13 فایل
اَللَّھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ #سلام 🌳 #صبح_بخیر 🌸🍃 #امام_زمان (عج) 🌸🍃 #صلوات 📡 @atrekhas 🇮🇷
🍃🌸🍃
اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج 🍃🌸🍃 📡 @atrekhas 🇮🇷
#غریب تر از همه 🕊 #امام_زمان (عج) 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | رهبرانقلاب، دیروز: ان‌شاءالله عناصر مؤمن در جمهوری [اسلامی] این کار انگلیس خبیث را بی‌جواب نمیگذارند، در فرصت خود و جای خود پاسخ خواهند داد. ۹۸/۴/۲۵ 📡 @atrekhas 🇮🇷
🚨 پوستر جدید سایت رهبرانقلاب پیرامون بیانات امروز ایشان درباره دزدی دریایی انگلیس خبیث 📡 @atrekhas 🇮🇷
⭐طريقه خواندن #نماز_آیات؛ مطابق با فتوای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🌘 ماه گرفتگی در امشب ۲۶ تیرماه ساعت ۱۲:۳۱ آغاز و ساعت ۳:۲۹ دقیقه رفع می‌شود. 📡 @atrekhas 🇮🇷
مُحبان او ((مهدی)) خواهد آمد 📡 @atremajlesi 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمحمدحسین_حدادیان خاطره از نحوه شهادت 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمحمدحسین_حدادیان 🍃 #خاطره از زبان مادر 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمحمدحسین_حدادیان 🍃 #خاطره از زبان همکار 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#استادهاشمی_نژاد 🍃 #عنایت امام_رضا (ع) شفای مشهدی محمد و پیغام امام رضا(ع)به همسر علویه اش وشفای زن همسایه اش با یک لقمه نانی که امام رضا(ع) پولش را داده بودند 📡 @atrekhas 🇮🇷
👆 🌸 ☝️
#هر_دو_بدانیم ✍طبق تحقیقات انسانها بدترین ویژگی‌های اخلاقی خود را فقط نزد خانواده و همسر خود بروز می‌دهند! پس از خوشرویی و مهربانی ظاهری زنان و مردان نامحرم ذوق زده نشوید، شخصیت واقعی آنها زیر یک سقف مشترک نمایان می‌شود. 💥خوشبختی در زندگی ، داشتن همسری کامل نیست! بلکه تلاش شما برای تبدیل شدن خودتان به همسری کامل می‌تواند شما را به خوشبختی نزدیک کند. ولی متاسفانه نود و پنج درصد زوجها عکس آن عمل می‌کنند. 📡 @atrekhas 🇮🇷
☀️ #سلام 🌳 #صبح_بخیر 🌸🍃 #امام_زمان (عج) 🌸🍃 #صلوات 📡 @atremajlesi 🇮🇷
عطرخاص.mp3
1.11M
🎤 🔊 #حامدشاکرنژاد 🍃 #سوره_حمد 🍃 #سوره_فاتحه #سوره #حمد #فاتحه 📡 @atrekhas 🇮🇷
اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج ( اَینَ الطّلِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلا ) 📡 @atrekhas 🇮🇷
"عشق"یعنی انتظار مُنتَظَر 📡 @atremajlesi 🇮🇷
💞ماجرای عجیب دختر ارمنی💞 ❇️یکی از شاگردان مرحوم آیت الله بهبهانی چنین نقل می کند: روزی در صحن شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) پای درس استادمان نشسته بودیم، ناگاه مرد زائر غریبی که لباس اهل آذربایجان را به تن داشت، سراغ آیت الله بهبهانی آمد و سلام کرد و سپس کیسه ای که در آن مقدار زیادی از زیور آلات زنانه بود به ایشان داد و گفت: به هر صورت که می دانید، مصرف نمایید. استاد از ایشان سؤال کرد: اینها چیست و کجا بوده؟ آن مرد حکایت عجیبی را دراین باره نقل کرد وگفت: 🔻من اهل شیروان هستم. چندین سال پیش برای تجارت به یکی از شهرهای روسیه سفر کردم ؛ و مال زیادی هم داشتم. یکروز چشمم افتاد به دختری زیبا که دلم را برد و به خاطر او آرامشم را از دست دادم، کم کم اختیار از دستم خارج شد به سراغ خانواده آن دختر رفتم. خانواده او از سرشناسان و اشراف نصاری بودند اما، به هر حال از دختر آنها خواستگاری کردم، جواب آنها این بود که از نظر ما، تو هیچ عیبی نداری جز آنکه به مذهب ما نیستی، اگر حاضر باشی مسیحی شوی دخترمان را به عقد تو در خواهیم آورد. ناراحت و غمزده از منزل آنها بیرون آمدم، چون برای من شرطی گذاشته بودند که نمی توانستم به آن عمل کنم. هر چه می گذشت، عشق و محبت من به آن دختر بیشتر می شد به گونه ای که از کار و زندگی باز مانده بودم، چون دیدم کارم به آشفتگی کشیده شده و راهی جز بهم ریختگی زندگی و هلاکت ندارم، لذا با خود گفتم: ظاهرا نصرانی می شوم . روی این فکر تظاهر به مسیحیت کرده و به سراغ آنها رفتم و به ظاهر از اسلام اظهار برائت کردم. آنها هم دختر خود را به عقد من در آوردند. مدتی گذشت آتش محبت و عشق من فروکش کرد و بر کار مذموم خود که می دانستم سرانجامی جز آتش جهنم ندارد، سخت پشیمان شدم دائماً خود را بر این کار ملامت می کردم. نه راهی برای بازگشت به وطن خود داشتم و نه اقامت در آنجا و عمل به آئین مسیحیت برایم ممکن بود. سينه ام تنگ شد. از شریعت اسلام چیزی در من یافت نمی شد؛ بغیر از گریستن بر امام حسین علیه السلام. محبت زیادی به آن حضرت داشتم و دائماً مصائب آن مظلوم را بیاد می آوردم و گریه می کردم. همسرم از ديدن اين حالت تعجب می كرد، چون علت گریه های مرا نمی دانست،از سبب گریه من می پرسید اما، نمی توانستم به او جوابی بدهم. 🔺سرانجام روزی با توکل به خدا، تصمیم گرفتم حقیقت را برای او بیان کنم به او گفتم: من به مذهبم اسلام، همچنان پای بندم و تنها برای وصال تو، تظاهر به نصرانیت کردم و علت گریه هایم را به او گفتم! همینکه همسرم اسم دلربای ❤️امام حسین علیه السلام را شنید، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و گویا نام شریف امام حسین (علیه السلام) شیاطین وجودش را سوزاند او بلافاصله، اسلام را پذیرفت و مسلمان شد و در گریه بر امام حسین (علیه السلام) با من همراهی می کرد و سیرت او هم مانند صورتش، دل آرا و باطنش مثل ظاهرش پاک گردید. ▫️روزی به او گفتم: بیا وسائلمان را جمع کنیم و مخفیانه به کربلا برویم تا به آسانی بتوانیم به وظایف دینی خود عمل کنیم و در آنجا ساکن شویم. او پیشنهاد مرا پسندید، قرار شد به کربلا بیائیم، و شروع کردیم به تهیه لوازم سفر. اما چیزی نگذشت که همسرم به بیماری شدیدی مبتلا شد و از دنیا رفت، پس خانواده اوجمع شدند؛ و او را به شیوه مسیحیت تجهیز کرده و او را طبق آئین خود با همه زیور آلاتش در قبرستان نصاری دفن کردند. ▪️حزن و اندوه من زياد شد و با خود گفتم: شب مي روم و جسد او را بيرون مي آورم و به كربلا برده و در آنجا دفن مي كنم. نیمه های شب به قبرستان نصاری رفتم قبر همسرم را شکافتم اما در قبر او مردی ریش تراشیده و با شاربهای بلند دیدم خیلی برایم عجیب بود، این کیست که در قبر همسرم دفن شده؟! در فکر بودم که بدن همسرم چه شده است؟ در همان حال خواب بر چشمانم غلبه کرد در عالم رویا به من گفتند: دل خوش دار و ناراحت مباش که ملائکه جسد همسرت را به کربلا حمل کردند و در میان صحن شریف اباعبدالله، پائین پا نزدیک مناره کاشی، دفن کردند و اين جسد یکی از مأموران مالیات حکومت است؛ که امروز او را در آنجا دفن کرده بودند آوردند در قبر همسر تو و جای آنها را جابجا کردند. ▫️خوشحال و شادمان از خواب بیدار شدم. وفورا عازم كربلا شدم و خداوند مرا موفق به زيارت آن حضرت نمود. از خدام صحن مقدس سؤال كردم در فلان روز پاي مناره چه كسی دفن كرديد؟ گفتند: فلان عشار. قصه خود را براي آنها نقل كردم، پس قبر را شكافتند، چون داخل قبر شدم، ديدم همسرم بهمان طوريكه در شهر خودش او را به خاك سپرده بودند ميان قبر خوابيده، زيورآلات او را از او جدا کردم و برداشتم و به شما تقديم مي كنم. 🔻آیت الله بهبهانی زیور آلات را قبول کردند و آنها را صرف فقرای آن بلاد نمودند. 📗 منتخب التواریخ ص847 صلی الله علیک یا اباعبدالله # 📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوالی که در باره (عج) از مردم پرسیده شد و جواب آنها آخرین بار که به یاد امام زمان(عج) افتادید کی بود؟ 📡 @atrekhas 🇮🇷
🌹🌹🌺حکایت طلبه ای که به لوستر های حرم امیر المومنین اعتراض داشت. مصلحت خدا هرچی که باشد همان انجام می شود فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) عرضه مىدارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :به آسمان رود و کار آفتاب کندپس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :به آسمان رود و کار آفتاب کندفوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت:من گفته بودم به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند حیدر مدد 📡 @atrekhas 🇮🇷