نماز نور چشـ﷽ـم پیامبــر(ص)💎
.
امروز چهارشنبه ست ۲۹ ذی الحجه
پنج شنبه ۳۰ ذی الحجه و آخرین روز و پایان سال قمری هست .
نماز آخرین روز رو امروز تا قبل غروب آفتاب آخرین روز ذی الحجه بخوانید یعنی قبل غروب آفتاب پنج شنبه
.
💎 نمازى پرفضیلت 💎
نمازی که باعث میشود سال را با خیر به پایان ببریم
.
✨اعمال روز اول و آخر سال قمري
.
✨هر کس که نماز روز اول
و آخر سال قمري را اقامه کند شيطان مى گويد:
واى بر من! هرچه در مدت اين سال زحمت كشيدم (و او را وسوسه كردم) با اين عمل، همه را از بين برد
و 💎 سالش را به خير پايان داد.💎
.
روز آخر ذي الحجه، روز آخر سال اسلامى قمرى است،
محدث بزرگوار «شیخ عباس قمی»
در کتاب شریف «مفاتیحالجنان» به نقل از مرحوم «سید بن طاووس» نقل کردهاند که در این روز،👇
.
دو رکعت نماز میخوانی
و در هر رکعت، یک مرتبه سوره «حمد»
و ده مرتبه سوره «قل هو اللّه» و ده مرتبه «آیةالکرسی» را میخوانی
و پس از نماز این دعا را قرائت میکنی: «اَللّهُمَّ ما عَمِلْتُ فى هذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَل نَهَیْتَنى عَنْهُ وَلَمْ تَرْضَهُ،
وَنَسیتُهُ وَلَمْ تَنْسَهُ،
وَدَعَوْتَنى اِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرائى عَلَیْکَ.
.
خدایا آنچه در این سال انجام دادم از اعمالى که مرا از آن نهى فرمودى
و بدان راضى نبودى و من آن را فراموش کردم ولى تو فراموشش نکردى
و پس از سرکشی کردنم بر تو مرا به بازگشت به سویت خواندى.
.
اَللّهُمَّ فَاِنّى اَسْتَغْفِرُکَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لى، وَما عَمِلْتُ مِنْ عَمَل یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ
فَاقْبَلْهُ مِنّى، وَلا تَقْطَعْ رَجآئى مِنْکَ یاکَریمُ.»
.
خدایا من از آن اعمال آمرزش میطلبم
📆تقویم و مناسبتهای فردا📅
🔺فردا پنجشنبه:
🔹۳۰ مرداد ۱۳۹۹ 🔹
🔹۳۰ ذی الحجه ۱۴۴۱ 🔹
🔹۲۰ اوت ۲۰۲۰ 🔹
🔰مناسبت های فردا:
💢 آغاز هفته جهانی مساجد
💢 روز بزرگداشت علامه مجلسی
💢 اجباری شدن نام خانوادگی در ایران [۱۳۱۳ ش]
#تقویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌خیانت مجازی
🔥کلاه گشادی که بر سر دختر پسرای مذهبی گذاشتند!!!
🚫برنده واقعی در اینستاگرام،تلگرام،فیسبوک،توئیتر و... چه کسی است؟!؟!
📽صحبت های صریح استاد پورآقایی در مورد وضعیت امروز شبکه های اجتماعی و دست های پشت پرده
💠
🆔 @fateme1367sh
#مجازات
📛 پزشکانی که به " #سقط_جنین " توصیه نکنند، دادگاهی میشوند!
🙊عدهای نفوذی در مدیریت میانی وزارت بهداشت وجود دارند که مانع از به سرانجام رسیدن بخشنامههای جمعیتی میشوند.
👤 عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی:
در دهه اخیر غربالگری مادران باردار در کشور به طرز عجیبی فراگیر شده است! این در حالی است که در آمار معلولین کشور تغییری به وجود نیامده است؛ در این رابطه پزشکانی که به سقط توصیه نکنند تحت فشار قرار گرفته و در ادامه کارشان به دادگاه کشیده میشود!
⭕️ به پزشکان میگویند یا باید اقدام به سقط کنند و یا مادران را برای پیگیری مراحل سقط به بخشهای دیگری معرفی کنند تا به مرحله سقط درمانی منجر شود وگرنه پزشک به پرداخت همه هزینههای فرزند مجازات خواهد شد.
🔻تاکنون بیش از 70 شکایت از مادرانی که برای سقط تحت فشار قرار گرفته بودند، به دست ما رسیده است؛ این مادران اعلام کردهاند که از ترس خدا به این کار اقدام نکردهاند و در زمان حاضر فرزندانشان نرمال و تیزهوش هستند!
♨️روش غربالگری که در ایران بهکار برده میشود از تشخیص دقیق برخوردار نیست و نباید از آن استفاده شود.
در بسیاری از کشورهای دنیا این کار
کاملاً ممنوع شده است!
💊برای بیماریهای ساده با معضل فقدان دارو مواجهایم اما داروهای کنترل جمعیت و ضدبارداری بهوفور و با کمترین قیمت در دسترس خانوادهها قرار دارند.
⚠️بنا بر اعلام معاون و قائممقام وزارت بهداشت در کشور سالانه 600 هزار سقط غیرمجاز در کشور انجام میشود که بهمعنی روزانه 2هزار سقط است!
🌐
🔗 @fateme1367sh
▫️ تمام کمدهایم را زیر و رو میکنم. لباسهای بهاری، بارانیها... خسته میشوم از این همه رنگ و مدل. نگاهم به تو که گره میخورد آرام میشوم.
◾️ ساده بودنت به عالمی میارزد «پیراهنِ مشکیِ نوکریام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر دهه این لباس مشکی را تنم میکنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم.
🏴 نمیدانم خبری از آن هیئتها و روضههای پرشور هست؟ نمیدانم باز هم میشود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هقهقهایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟
▫️ امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه" خیمهات کجا برپا میشود؟ کجا چشمانت خیس است؟امسال در کدام روضه ی عمویت عباس حضور داری؟ نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمندهات شویم که نتوانستهایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم... که همچنان باری هستیم بر دوشت...
🏴نو+جوان
@fateme1367sh
☀️ وظایف منتظران
✅ برخی از تکالیف منتظران در زمان غیبت امام زمان عج
1️⃣ اطاعت از دستور های دینی و پرهیز از گناهان و همچنین تقوا را سرلوحة زندگی قرار دادن و عملی را بر خلاف رضای امام زمان(ع) انجام ندادن.
2️⃣ انتظار فرج؛ پیامبر اكرم(ص) فرمود: "با فضیلت ترین اعمال امتم انتظار فرج است" و نزدیک در نظر گرفتن زمان ظهور
3️⃣ دعا برای سلامتی و فرج حضرت ولی عصر(ع) مانند خواندن دعای فرج و دعای عهد و ندبه.
4️⃣ صدقه برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت
5️⃣ غمگین شدن به خاطر غیبت آن حضرت
6️⃣ ایجاد آمادگی کامل در خود و دیگران برای پذیرش از روی شوق آن حضرت و آمادگی برای اطاعت کامل از حضرت و تسلیم بودن در برابر دستورات ایشان
✨پروردگارا
همه ما را از یاران حضرت مهدی(ع) قرار ده و با تعجیل در ظهور حضرتش چشم مستضعفان جهان را روشن گردان و ما را مطیع امر او قرار ده به حق محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله)
📚منابع:
⇦بحارالانوار، ج 53ص 176.
⇦ لطف الله صافی، منتخب الأثر، ص 629
⇦شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص 483.
⇦ابراهیم امینی، دادگستر جهان، ص 264
.
👹- ﺑﯿﻮﮔﺮﺍﻓﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ حتما بخونید
👺ﺍﺳﻢ : ﺍﺑﻠﯿﺲ ﻟﻌﻨﺘﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ
💜ﺳﮑﻮﻧﺖ ﻓﻌﻠﯽ ﺍﺵ : ﻗﻠﻮﺏ ﻏﺎﻓﻠﯿﻦ
🔥ﺳﮑﻮﻧﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﺵ : ﺟﻬﻨﻢ ( ﺩﻭﺯﺥ )
🎖ﺩﺭﺟﻪ ﺍﺵ : ﺭﺟﯿﻢ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ
📛ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ : ﻣﻨﺎﻓﻘﯿﻦ
❌ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ : ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ💎
🍜ﻃﻌﺎﻣﺶ : ﻃﻌﺎﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ
🚷ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ : ﮐﻔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ
📜ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻋﻤﻠﺶ : ﻧﻔﺎﻕ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ
⚡️ﺍﺫﯾﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺵ : ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ( ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ )
🌸ﻭﻋﺪﻩ ﺍﺵ : ﻓﻘﺮ
🗣ﺍﻭﺍﻣﺮﺵ : ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻓﺤﺸﺎ
🎭ﺧﺪﻣﺎﺗﺶ : ﺯﯾﻨﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺪ
🍷ﻣﺼﺪﺭ ﺭﺯﻗﺶ : ﻣﺎﻝ ﺣﺮﺍﻡ
⏰ﻣﺪﺕ ﺧﺪﻣﺖ : ﺍﻟﯽ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ
👥ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺶ : ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﯽ ﻭ ﺟﻨﯽ
😭ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ : ﺳﺠﺪﻩ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺘﻌﺎﻝ
📿ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ : ﺫﮐﺮ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ
😱ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﺪ : ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭ
🎵ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺯﯾﮑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ : اذان
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل
كار ميرفتم.
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي
بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا
مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
بيمقدمه سلام كرد و گفت: ميخواهم بروم بيمارستان ... من
پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان
كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را
ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي
عقب بود.اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد
گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم.
خيلي تشكر كرد و پياده شد.
من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين
وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من
ببينند و...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه
يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار
ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم.
همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري
از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟
خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف
كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم
غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود.
ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه
سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه
هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟
ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد.گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از
مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از
همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده
و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در
موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني
من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب
خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده
معتقد بزرگ شده ام.
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر
كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم.
من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام
كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم،
تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
ً من كاملا مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما،
ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم!
دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان
نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه
كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول
ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي
زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟
گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در
زندگي ام وارد نكنم.
حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از
من راضي هستند و...
آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان
هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي!
وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و
چهرهاي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟!
با لباسهاي تنگ و نامناسب و آرايش و موهاي رنگ شده و بدون
حجاب صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن
شما دچار مشكلات مختلف شدند.
بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف
بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما
بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و...
ُ گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند.
به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت
ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما
نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه
چشمانتان را حفظ ك
نيد.
اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در
گناه آنها شريك هستي.
تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم
در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و
اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در
گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني
از آنها رضايت بگيري.
اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم.
هرچه گفتند قبول كردم.
بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب
جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم.
درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب
شما و توسل به حضرت زهرا س افتادم.
همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهراس به
من فرصت جبران بده. خدا...
تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت
علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه
بهبودي كامل پيدا كردم.
اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده.
دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم،
مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
دستان من با حلقهاي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن
روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن
لحظات را فراموش نكنم.
من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشتهام را ترك كردم. نمازها
را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم.
ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا
ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها
حلالیت بطلبم؟
اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد.
من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكي از علماي رباني
را به ايشان معرفي كنم.