فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم☆
{<برای اینکه⇦ به گناه نیفتد⇨↻
چِہ دُ؏اهاێے ڪࢪڊھ ݕۆڊ؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویش #سرود_مرد_نبرد
به مناسبت اولین سالگرد عروج سردارسپهبدشهیدحاج قاسم سلیمانی
عزیزان برای شرکت در این پویش، سرود مردنبرد را با آهنگ با کلام با گوشی موبایل به صورت افقی و با نورمناسب (به صورت تک نفره یا چند نفره )خوانده و ارسال نمایند.
این سرود ، در زمان حیات شهید سلیمانی، مورد تشویق ایشان قرار گرفت.
این پویش محدودیت سنی ندارد.
آخرین مهلت ارسال آثار:
(پنج شنبه) 99/10/11
آثار خود را به شماره واتساپ 09908248375 ارسال نمایید.
همچنین جهت دریافت متن و آهنگ سرود به شماره بالا پیام دهید.
گروه سرود پرواز ✈️ کاشان
قرارگاه حافظان سلامت شهید سلیمانی-مسجدسرپله
★•عَــــطْرِ حِجٰــآݕْ•★
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁 #ݒآࢪٺـ6ـــ خيلي وقت ميشه. - خيلي وقته _ اون موقع توي گل دختر الان مياي؟ - فكر
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁
#ݒآࢪٺـ7ـــ
_وا چيكار به شوهر آبجيم داري؟ بيچاره رو چرا فحشش ميدي؟
- نگاه كن تو رو خدا هنوز هيچي نشده داره طرفداري اون رو ميكنه.
- بدبخت حسود! راستي مبيناجونم!
- آهان هروقت كار داره ميشم مبيناجون! بفرماييد.
- ميشه يه دكتر زنانوزايمان خوب بهم معرفي كني؟
- اي كلك به همين زودي ميخواهي مامان بشي؟
- نه بابا، به همين زوديا كه نه؛ ولي تو فكرش هستيم. با مهيار تصميم گرفتيم كه فعلاً
چكاپ و كاراي اوليه رو انجام بديم تا اگه خدا بخواد به موقعش!
- واي خدا باورم نميشه قراره خاله بشم!
- خودم هم باورم نميشه. فكر كن يه دختر شبيه مهيار، چقدر خوشگل بشه!
- تو فكر كن پسر بشه اون هم شبيه تو، اونوقت ديگه واويلاست.
_غلط كردي! خيلي هم خوشگل ميشه پسرم.
- ببين يه وقت فكر نكني اگه پسرت اومد خواستگاري دخترم بهش جواب مثبت
ميدما.
- برو بابا! تو اول باباش رو پيدا كن، بعد دخترم دخترم بكن.
- حالاً حتماً بايد بيشوهريم رو به روم ميآوردي؟
- هركس ندونه فكر ميكنه داري از بيشوهري ميميري، نميدونه كه با خودت
خوش ميگذروني.
- آره والا!
- حالا نميخواي آدرس اين دكترتون رو بهم بدي؟
- اوه آره، راستي من يه سونوگرافي دارم هفته پيش بايد نشون دكتر ميدادم يادم
رفت؛ مياي باهم بريم؟
- آره، كي وقتت آزاده؟
- همين امروز، همين الان!
_خب مياي اينجا تا باهم بريم؟مهيار سر كاره، ماشين ندارم.
- باشه، بابا هم امروز ماشينش رو نبرده ميام دنبالت.
- خيلي هم عالي!
- ميبينمت.
- قربونت فعلاً خداحافظ.
***
يه دوش آب گرم گرفتم و موهام رو با سشوار خشك كردم. مانتوي كرمرنگم رو تن
كردم و شال قهوهايم رو مدلدار بستم. يه آرايش ملايم هم روي صورتم نشوندم و
چادر سادهم رو به سر كردم. ليوان شيري از داخل يخچال بيرون آوردم و سر
كشيدم. همزمان گوشيم رو از جيب كناري كيف مشكيرنگم بيرون آوردم و يه پيام
با مضمون «سلام باباجون! من ماشينت رو برداشتم، با هستي ميريم دكتر» فرستادم و
به دقيقه نكشيد كه پيام اومد «سلام بر بانو! مواظب خودت باش.» در جواب چشمي
فرستادم و كفشهاي عروسكي مشكيرنگم رو به پا كردم. بهسمت ماشين پاركشده
توي پاركينگ رفتم. دزدگير ماشين رو زدم، كيفم رو روي صندلي عقب گذاشتم و
سوار ماشين شدم. بهسمت خونه جديد هستي روانه شدم، خونه ي كوچيك و...
ادامه دارد•••💌🔮
★•عَــــطْرِ حِجٰــآݕْ•★
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁 #ݒآࢪٺـ7ـــ _وا چيكار به شوهر آبجيم داري؟ بيچاره رو چرا فحشش ميدي؟ - نگاه كن ت
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁
#ݒآࢪٺـ8ـــ
جمع وجوري بود. هستي فقط از حياط بيآبوعلفش گلايه ميكرد، به گفته خودش
مهيار تازگي چندتا نهال درخت ميوه و چندتا بوته گل رز و نرگس توي حياطشون
كاشته تا از اين حالوهواي بيابوني بيرون بياد!
سر كوچهشون كه رسيدم بهش زنگ زدم.
- بپر بيا بيرون.
- نمياي داخل؟
- نه زودتر بريم بهتره!
- باشه اومدم.
دم در خونهشون كه رسيدم دستم رو روي بوق گذاشتم. كار هر بارم بود كه در آخر
هم به فحشهاي هستي منجر ميشد.
ذكرگويان در حياط رو بست و بهسمتم اومد.
- اي ذليل نشي دختر! كل محله رو خبردار كردي.
- سلام به روي ماهت عروس كهنه.سلام و كوفت، سلام و درد!
- من هم خوبم! تو چطوري؟
- خوبم. درضمن عروس كهنه هم نيستم! هنوز دو ماه نشده عروسي كردم، كجا كهنه
شدم؟
- اوه دو ماه؟! خيلي خوب موندي پس. ببينم مهيار هنوز بلد نيست چطور زنداري
كنه؟
- خيلي هم خوب بلده!
- اگه بلد بود كه الان تو بايد كبود باشي.
- وا مگه قرن يكمه؟
- محكم بشين ميخوايم بريم فضا.
عاشق سرعت بودم؛ اما در عين حال محتاط هم بودم. اين تضادهاي شخصيتيم بود كه
بعضيوقتها خودم رو دختري شاد ميديدم و بعضيوقتا به قدري توي لاك خودم
فرو ميرفتم كه حس ميكردم يه رباتم...
ادامه دارد•••💌🔮
★•عَــــطْرِ حِجٰــآݕْ•★
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁 #ݒآࢪٺـ8ـــ جمع وجوري بود. هستي فقط از حياط بيآبوعلفش گلايه ميكرد، به گفته خودش
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁
#ݒآࢪٺـ9ـــ
_يهكم يواشتر! من هنوز كلي اميد و آرزو دارم.
- اوه اوه ببخشيد حواسم نبود شما دست من امانتي! پسفردا شوهرت مياد يقهي من
رو ميگيره ميگه زنم رو بهم برگردون.
- دور از جون!
- اي بابا همهي ما رفتني هستيم خواهر!
- حرفاي خوب خوب بزن تو رو خدا!
- چشم! راستي ماهك كجا بود؟
- با مامان رفتن خريد.
- آخي، چقدر خاله طاهره مهربونه آخه!
- اوهوم.
دوباره سرش رو سمت شيشهي ماشين چرخوند و به بيرون خيره شد. كلاً اين يه
مورد از عادتهاي تركنكردني هستي بود. روبهروي مطب پارك كردم و همراههستي وارد مطب شديم. به گفتهي منشي بايد نيم ساعت صبر ميكرديم تا نوبتمون
بشه. روي صندليهاي چرمي سفيد نشستيم و شروع به صحبت كردن كرديم.
- اوضاع متأهلي چطور ميگذره؟
- خيلي خوبه، بهخصوص مهيار كه هميشه هوام رو داره و خيلي باهام مهربونه.
- خداروشكر! با اين كه سخت به هم رسيدين؛ ولي آخرش كنار هم مونديد و اين
مهمه!
- آره واقعاً. بعضيوقتا به روزاي سخت گذشتهم كه فكر ميكنم قلبم ميگيره از
اونهمه اتفاقهايي كه نبايد ميافتاد؛ اما همهي زندگيم رو ذرهذره سياه كرد. وقتي
مهيار رو كنارم ميبينم كه هر روز قبل از اينكه كليدش رو توي قفل در بچرخونه، در
رو براش باز ميكنم و اون هم از شوق فراوان من رو غرق بـ*ـوسـه ميكنه؛ خريدا
رو از دستش ميگيرم و بهش خسته نباشيد ميگم؛ اون هم بهسمت آشپزخونه ميره و
در قابلمه غذا رو برميداره، عطر غذا رو به ريهش ميفرسته و ميگه «كدبانوي من
امروز چه غذاي خوشمزهاي برام پخته؟»؛ بعد از اينكه چايگلاب هر روزش رو براش
ميارم كنارم ميشينه، دستش رو دور تنم حل*قه ميكنه و من رو به خودش نزديك
ميكنه، سرم رو بـ*ـوسـه ميزنه و كنار هم چاي ميخوريم و از اتفاقات پيش اومدهي
روزمون تعريف ميكنيم؛ سرم رو ميگيرم بالا ميگم خداجون حكمتت رو شكر! به
قول خودت كه توي قرآن ميگي «ان مع العسر يسرا» واقعاً بعد از هر سختي راحتي رو
قرار دادي و اگه غير از اين بود خدا ميدونه كه چه بلايي به سرم ميومد.
ادامه دارد•••💌🔮
★•عَــــطْرِ حِجٰــآݕْ•★
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁 #ݒآࢪٺـ9ـــ _يهكم يواشتر! من هنوز كلي اميد و آرزو دارم. - اوه اوه ببخشيد حواسم
#ࢪݦآݩھڊیھاِجݕآࢪے💌🎁
#ݒآࢪٺـ10ـــ
اشكم دراومد. روزهاي سختي رو يادم افتاد كه پشت سر گذاشته بود و اون لحظاتي
كه من كنارش بودم. اشكهام مدام پايين مياومدن. اينكه به خودش چي گذشته رو
فقط خدا ميدونه!
دستهاش رو توي دستم گرفتم و آروم گفتم:
- هستي من براتون خيلي خوشحالم و از ته دل از خدا ميخوام كه روزبهروز لحظات
خوشتون رو بيشتر و بيشتر كنه!
- انشاءاالله روزي خودت!
- انشاءاالله به وقتش! ميدوني چيه هستي؟ من فكر ميكنم كه براي يه زندگي
مشترك ساخته نشدم. من واقعاً توي وجودم نميبينم كه يه زندگي مشترك رو اداره
كنم.
- اوه مبينا توهم زدي؟! واسه چي نميتوني يه زندگي رو اداره كني آخه؟
- كسي كه قبول ميكنه مسئوليت يه زندگي رو برعهده بگيره بايد پاي همهچيزش
بايسته! بايد اين توانايي رو توي خودش ببينه كه ميتونه شريك زندگي خوبي باشه.
اينكه بتونه يه نفر ديگه رو خوشبخت كنه، نه اينكه با اومدنش توي زندگي يه نفر
ديگه به همهي باوراش گند بزنه.
_همهي حرفات رو قبول دارم؛ اما اگه عاشق زندگيت باشي همه چي حله! عشق
فداكاري مياره؛ يعني حاضري به خاطر معشوقت هر كاري كه از دستت برمياد انجام
بدي. حاضري كه هركاري كني تا لبخند و خوشحالي رو روي لب هاش ببيني.
اونوقت حتي پختن يه غذاي ساده، جاروكردن خونهت و حتي خريدكردن هم برات
لـ*ـذتبخش ميشه؛ چون ميدوني كه همهي اينا بهخاطر يه لبخند از ته دل اونه.
- دارم كمكم به عشق قبل از ازدواج ترغيب ميشم.
هستي دستم رو گرفت و روي قلبم گذاشت.
- عشق رو هيچكس نميتونه مشخص كنه، مگر اينجا! فقط قلبت ميتونه بهت بگه كه
عشقت كجاست. اون هيچوقت بهت دروغ نميگه.
- اما خيلي آدما هستن كه قلبشون چيزي رو ميگه كه عقلشون اون رو باور نداره.
- دل و عقل هميشه در حال جنگن و كسي پيروزه كه از هردو استفاده كنه!
- خيلي سخت شد كه...
- اول ببين قلبت چي ميگه! بعد از اينكه به صداش گوش كردي از عقلت كمك بگير.
وقتي مطمئن شدي كه عقلت هم حرف دلت رو ميزنه، پس راه درست رو داري...
ادامه دارد•••💌🔮
این هم از ۴ پارت از رمان هدیه اجباری ..
چون صبح رو نتونستم براتون بزارم بجاش امشب ۲ پارت بیشتر گذاشتم🖤