فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اتفاقی فوقالعاده عجیب برای یک جانباز
جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظهاش از بین میره و بعد از 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظهاش کامل برمیگرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستان بوده
و مادر بعد از 34 سال پسر رزمندهشو که فکر میکرده مفقودالاثر شده رو میبینه
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
🍂
🔻 حکایت دریادلان
پایان بخش اول
┅┅┅┅❀🕸❀┅┅┅┅
🔻 قسمت هفدهم
پيش بهسوی رمادی ۱۰
حدود هفده - هجده نفر بودیم که همه ما را در یک اتاقک دو متر در دو متر انداختند. اکثر بچه ها مجروح بودند؛ یکی تیر به گوشش خورده و از آن طرف در آمده بود؛ یکی دستش از کتف تا آرنج پاره شده بود؛ یکی پاش تیر خورده بود و...
با این وضعیت همه ما را در آن فضای کوچک جا دادند. لباس های بچه ها خونی بود. با اینکه بیش از یک هفته از اسارت مان می گذشت ولی هنوز زخم بعضی از بچه ها خونریزی داشت. بوی خون و تعفن اتاق را برداشته بود.
معمولاً انسان وقتی در یک فضای نامطلوب قرار می گیرد بعد از گذشت یکی – دو ساعت یا حتی چند دقیقه، راحت تر از قبل می تواند آن جا را تحمل کند و شرایط برایش عادی می شود. اما، ما به این بوی تعفن عادت که نمی کردیم هیچ؛ لحظه به لحظه شدیدتر و زجرآورتر هم می شد. عراقی ها هیچ رسیدگی ای به مجروحان نمی کردند؛ حتی وسایل هم در اختیارمان می گذاشتند تا حداقل خودمان کاری بکنیم. اتاقک پر شده بود از پارچه های خونی. خون بچه ها کف اتاق ریخته بود. در آنجا حتی از نور آفتاب هم محروم بودیم.
با چشم خودم می دیدم که کرم از زخم بچه ها بیرون می آمد و روی زمین می غلتد و جز عوض کردن پانسمان آن ها، آن هم با پارچه های آلوده و کثیف کاری از دستمان برنمی آمد.
اواسط شب بود که با صدای ضجه و فریاد از خواب پریدم. فکر کردیم که عراقی ها از صدای شکنجه افراد نواری ضبط کرده اند و برای ایجاد ترس و وحشت در دل ما دارند آن را پخش میکنند و می خواهند ما را اذیت کنند. اما متوجه شدیم که واقعاً پخش زنده است! کمی که به صداعادت کردیم متوجه عربی صحبت کردن آنها شدیم. واژه هایی که فریاد می کشیدند به زبان عربی بود. روز بعد که ما را برای شکنجه بردند گویا یکی از بچه ها از سرباز عراقی شنیده بود که آن ها عراقی هایی که شیعه و ضد حکومت و رژیم بعث عراق هستند و به اصطلاح مجاهدین عراقی نامیده می شوند. شبانه به آنجا می آورند و شکنجه می کنند تا هم به حساب آن ها رسیده باشند و هم اینکه به ما نشان دهند که با آنها که از خودشان هستند این طور رفتار می کنند، وای به حال شما و خدا به داد شما برسد.
حدود بیست و شش روز در پادگان الرشید بودیم تا ما را به اردوگاه بردند. هر جا که می رفتیم سربازهای عراقی بدرقه گرمی از ما داشتند. و به مقصد هم كه می رسیدیم مجدداً استقبال!
یکی از افسران حزب بعث جلوی اسرا می ایستاد و چند متر آن طرف تر دو صف طولانی از سربازان چماق و کابل به دست عراقی رو به روی هم می ایستادند.
بچه ها اول باید از جلوی افسر عراقی می گذشتند تا او سیلی محکمی به گوش آن ها بنوازد! چنان دستش سنگین بود که تاساعت ها صدای مبهمی در گوش می پیچید و احساس گیجی عجیبی داشتیم. وقتی که سر پا می ایستادیم به سختی می توانستیم تعادل مان را حفظ کنیم. بعد از آن باید وارد راهرویی می شدیم که سربازان عراقی تشکیل داده بودند. بعدها بچه ها اسم آن را تونل وحشت گذاشتند. کم پیش می آمد که کسی سالم از این تونل بیرون بیاید. آن ها به مجروحان هم رحم نمی کردند و در این بین بچه هایی که به افراد مجروح کمک می کردند و زیر بغل آن ها را می گرفتند بیشتر هدف کابل و چوب و مشت و لگد آن ها قرار می گرفتند، چون افرادی که سالم بودند سریعتر راه می رفتند و با سرعت ازتونل خارج می شدند.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#حکایت_دریادلان
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
1642396262328_1.m4a
10.49M
#عمل_نجات_دهنده
🌾 #قسمت_بیست_وهشتم
🍃🌸سخت نگیریم
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
#امام_زمان
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حسین ستوده با حضور در بیمارستان از مجروحان لبنانی عیادت کرد و برای آنان نوحه خواند
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️وقتی سرتیپ هستی؛ ولی روی درجهات را میپوشانی تا وقتی با سرباز صحبت میکنی، او احساس راحتی کند.
کجایند مردان بی ادعا؟
امنیت و اقتدار امروزمان چنین مردان مخلصی است.
شادی روح همهی شهدا صلوات
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهم
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قدرت یاری دهندگان #امام_زمان عج
🔷 چه گروهی از مخلوقات امام زمان عج را یاری میکنند و چه قدرتی دارند ⁉️
#استاد_شفیعی_سروستانی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تقویت جبهۀ مقاومت،
الآن حیاتیترین مسئلۀ ماست!
(هر نفرِ ما یک نقش دارد.)
#لبنان
#وعده_صادق
#سید_حسن_نصرالله
🍂؛⚡️؛🍂
⚡️؛ 🍂
🍂 در کوچه های خرمشهر ۲۸)
خاطرات مدافعین خرمشهر
مریم شانکی
┄═❁๑❁═┄
🔸 سید صالح موسوی
نیروهای دشمن هنوز ساختمان را در اختیار داشتند و به راحتی از در پشتی آن رفت و آمد میکردند. ناچار تصمیم گرفتیم که خودمان ساختمان را محاصره کنیم. از ساعت هشت و نیم صبح تا چهار بعد از ظهر درگیر بودیم تا آنکه توانستیم ساختمان را محاصره کنیم و با آرپی جی و نارنجک تفنگی آنجا را به آتش بکشیم. در آن حمله تعدادی از عراقیها کشته شدند و بقیه فرار کردند. درگیری بسیار سختی بود، طوری که حتی تکاورها هم نتوانستند مقاومت کنند و با دادن چند شهید عقب کشیدند. ( فردای آن روز عراقیها سرعلی هاشیمیان را زیر زنجیرهای نفربری گذاشته و از رویش گذشتند.) بچه ها مثل همیشه ماندند و ساختمان را گرفتند اما به دلیل
کمبود نیرو باز خسته شدند و عقب کشیدند.
دیگر شکل خاص و منسجمی نداشتیم و هر روز تعدادی از بچه ها شهید میشدند تا آن که یکی از روزها خبر رسید که نیروهای دشمن، طرف سنتاب محاصره شدهاند و ارتشیها احتیاج به کمک دارند. بلافاصله با بچه ها راه افتادیم و خود را به آنجا رساندیم. من آرپی جی داشتم و به همین دلیل نورانی پیشنهاد کرد که با «پرویز عرب» مراقب سنتاب باشیم.
تانکهای دشمن در فاصله ده متری ما بودند. تعدادی از بچه ها و دشمن را زیر آتش گرفتند. عراقیها غافلگیر شده بودند و سینه خیز عقب نشینی میکردند و زخمیهایشان را نیز با خود میبردند. در همان حال نورانی را دیدم که جلو میرفت و با نارنجک تفنگی دشمن را زیر آتش گرفته بود. ناگهان متوجه یکی از تانکهای عراقی شدیم که در فاصله پنج متری ما پشت حصار کائوچویی مستقر شده بود. برای آنکه گلولهام خطا نرود، منتظر شدم تا از پشت حصار بیرون بیاید. با آمدن نورانی، وقتی رویم را برگردانم دیگر چیزی نفهمیدم. کمی بعداز ناله ای مبهم ناخودآگاه خود را چندمتر آنطرف تر روی درخت شکسته ای دیدم. گویا که ترکش به سرم اصابت کرده بود. بچه ها می گفتند: پرویز چی شده؟ پرویز چی شده؟... در همان حین متوجه تکه هایی از صورت و مغزی شدم که به پشت سرم پاشیده شده بود. آنها اجزای بدن پرویز بودند، کمی بعد وقتی بچه ها مرا عقب کشیدند بار دیگر حمله کردند و دشمن را عقب راندند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#در_کوچههای_خرمشهر
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
🔰احڪـ🔎ــام کاشـــتــــــــ ناخـــــــ💅ـــــــن
⁉️ حکم دریافت دستمزد در قبال کاشت ناخن برای آرایشگران چیست؟🤔
❇️ اگر قابل برداشت باشد، کاشتن آن و دریافت دستمزد فی نفسه اشکال ندارد اما اگر برداشتن آن ممکن نباشد و یا مشقت غیر قابل تحمل داشته باشد، کاشت ناخن بدون ضرورت غیر قابل اجتناب، جائز نبوده و در نتیجه دریافت دستمزد در قبال آن هم جائز نیست.⛔️
🔸البته اگر برای آرایشگر معلوم نباشد که فرد مراجعه کننده جزو چنین افرادی است، انجام این کار و گرفتن دستمزد فی نفسه اشکال ندارد.
📚طبق نظر آیت الله خامنه ای (دامت برکاته)
#احکام_مشاغل
#کاشت_ناخن
#آموزش_احکام
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
#لطفاڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید 🙏
📲کانال ما در ایتا: ⬇️⬇️⬇️⬇️
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
﷽🌹 #سلام_امام_زمانم 🌹﷽
🌼 ای چاره ساز، مشکل ما را تو چاره کن
💔 برحال خراب عاشقانت، نظاره کن
🌼 پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش
💚 حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن
#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج 🤲🌹
#صبحتون_مهدوی🌼 🍃
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🍃
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد دولتی
🔸او هست...
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشر دهید.
#امام_زمان
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه خانم فاطمه مهیمی، شهروند جیرفتی مقیم آمریکا در مورد حجاب؛
و داستان دختری که مادرش را باحجاب کرد!
🔹نشر این کلیپ صدقه جاریه است
لطفا بازنشرکنید
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
🌹تلاوت صفحه #۵۱۸ قرآن کریم
🌷هدیه تلاوت امروز تقدیم به روح شهید #سردارعباس_نیلفروشان🌷
🕋 دیگران را نیز به خواندن قرآنتشویق کنید🙏
📖 تلاوت قرآن همراه با یاد شهیدان🌷
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
🍂؛⚡️؛🍂
⚡️؛ 🍂
🍂 در کوچه های خرمشهر ۲۹)
خاطرات مدافعین خرمشهر
مریم شانکی
┄═❁๑❁═┄
🔸 سکینه خورسی
کار من مربی گری خواهران بود؛ در سپاه خرمشهر، بیشتر، کارهای فرهنگی میکردیم. البته برادر هان آرا توصیه می کردند که خواهرها هم تعلیم نظامی ببینند تا در صورت لزوم از آنها استفاده شود.
از چندماه قبل در گیریهایی در مرز به وجود آمده بود، اما به غیر از بچههای شهر کسی برای مرزها اهمیتی قائل نبود مدتی بعد، «موسی بختور و عباس فرهان اسدی» شهید شدند. پس از شهادت عباس و موسی، دیگر شروع جنگ را حتمی میدانستیم، ولی باز باورمان نمیشد!
بچه ها با مهمات کمی که داشتند راه را برعراقیها بسته بودند و مقاومت میکردند. هر روز، تعداد زیادی از بچه ها زخمی و شهید می شدند اما نیروی کمکی نمیرسید. خیانتهایی در کار بود؛ خیانتهای بنی صدر!
بچه ها با حداقل امکانات میجنگیدند. تمام تجهیزات سپاه، دو قبضه آرپی جی بود و یک توپ ۱۰٦ ، به اضافه تعدادی ژ-۳ و ام یک. با این حال، علاوه بر انهدام یک پاسگاه مرزی عراق توسط «رحمان اقبال پور»، پل ارتباطیشان را هم حیدر حیدری قطع کرد. جنگ، شدیدتر می شد و در این گیرودار خبر رسید که «سید جعفر موسوی» هم به شهدا پیوست.
به علت درگیریهای فشرده و نگهبانیهای شبانه، فرصتی برای تعلیم نظامی بقیه خواهرها نبود. ناچار شبها با همان تعلیمات مختصر، خط مقدم جبهه میرفتیم و دفاع می کردیم. در آنجا وضع خیلی فرق میکرد . خمپاره مثل باران میبارید و از چپ وراست گلوله میزدند. تا آن لحظه نه خمپاره دیده بودیم و نه میدانستیم خمسه خمسه چیست. بچه ها پابه پای هم و باجان میجنگیدند. ایثار و فداکاری در مزر، مزری نداشت. یکی دوروز بعد برادر جهان آرا، حفاظت از مهمات را به ما سپرد.
مدتها شاهد شهادت بهترین بچه های سپاه بودیم. بچه هایی که از لحاظ فرهنگی خیلی غنی بودند و شهر به وجود آنها احتیاج داشت. هر خبر شهادتی، تاثیر عاطفی عمیقی روی ما میگذاشت. با این حال، هیچ کس مسئولیت و وظیفه خود را فراموش نمی کرد. درد از جای دیگری بود، از زخمی دیگر از وطن فروشها. هر وقت مقر سپاه عوض میشد، با گزارش ستون پنجم عراقيها بلافاصله محل جدید را می کوبیدند. ما از دو طرف آماج کینه بودیم. هم از کسانی که سنگ ایران را به سینه میزدند، و هم از آنها که سنگ به سینه ایران میزدند!
کم کم شهر از خواهرها خالی میشد. تنها، گروه مکتب قرآن بود ؛ به سرپرستی خواهر «عابدی» . آن روز به کوی بهروز رفتیم. ساعت بعد، مدرسه ای را که در آن بودیم با خمپاره زدند. خوشبختانه هیچ کس آسیبی ندید. آن روز گذشت و شب بعد، خبر شهادت بهترین بچه های سپاه را آوردند. ظاهراً آنها در یک مدرسه جمع بودند که با توپ آنجا را میزنند. از شوهرم نحوه شهادت بچه ها را پرسیدم.
می گفت: شب از صدای گلوله خوابمان نمی برد. جهان آرا حالت بخصوصی داشت. وقتی بلند شدم در حیاط مدرسه قدم میزد. به او گفتم: بیا برویم مقر خواهرها شام بخوریم. من غذا نخورده ام. هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که خبر رسید مدرسه را با توپ زده اند. خودمان را به آنجا رساندیم. صحنه دلخراشی بود. محمد چراغ قوه را روی جنازه های متلاشی شده گرفته بود و مدام آه میکشید. آن شب همگی
صحنه کربلا را به چشم دیدیم
صبح که شد به دیدن مدرسه رفتیم. گوشتهای چسبیده به دیوار، دلها را خون میکرد. گریه مان گرفته بود. آخر اینها به چه جرمی کشته می شدند؟ «تقی محسنیفر بدنش نصف شده بود. یکی از بچه ها میگفت: هر چه دنبال تقی گشتم پیدایش نکردم، تا این که پوتینش را
دیدم. نیم تنه اش را بعداً پیدا کردیم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#در_کوچههای_خرمشهر
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
میان غنچه و گل،از تو گفتوگو شدهاست
که باد، خوشنفس و باغ، مشکبو شدهاست
تو برفکندهایاز خویش پرده، ای خورشید
که شهرخوابزده غرق هایوهو شده است
درون دیدهی من آفتابگردانیست
که در هوای تو چرخان به چارسو شده است
به تابناکی و پاکی، تو را نشان دادهست
ز هر ستارهٔ رخشان که پرسوجو شده است
تنت ز لطف و طراوت به سوسنی مانَد
که در شمیمِ گل سرخ شستوشو شده است
برابر تو چه یارای عرض اندامش؟
که پیش روی تو دست بهار رو شده است
چگونه آینه لاف برابری زَنَدَت؟
که از تو صاحب این آب و رنگوبو شده است
تو آن بهشت برینی که جان خاکی من
برای داشتنت عین آرزو شده است... ㅤㅤㅤㅤㅤ
#حسین_منزوی
دوبیت شعر
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
دست در جذبهی یک برگ بشوییم
و سرِخوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در میآید
متولد بشویم
#سهراب_سپهری
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ آیا تا حالا رهبر ایران را در حال درو کردن گندم دیده اید؟
🔹 تصاویری که خودم نیز برای اولین بار دیدم
رهبری ایران در ۵۰ کیلومتری قم حتما ببینید.
🔹 برای نعمت ولایت شکر گذار خدا باشیم و برای طول عمر ایشان تا ظهور حضرت حجت دعا کنیم!
ـــ ـ ـ ـــ ـ
۞#جهاد_تبیین
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
❣سلام_امام_زمانم❣
📖السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
▫️ سلام بر تو ای وعده خدایی که خداوند آن وعده را تضمین کرده!
سلام بر تو و سلام بر صبحی که ؛
با سپاهی از #شهیدان خواهی آمد...🌷
به یاد شهدای لبنان
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
1640584705537_1.m4a
10.77M
#عمل_نجات_دهنده
قسمت_بیست_و_نهم
🌟💢چگونه کارهایمان را تبدیل به عبادت کنیم
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خستهام لیک گُریزی زِ غمت نیست مرا
مثل یک تودهی بدخیم به جانم زدهای...
#حسین_فروتن
#بختیاری
دو بیت شعر
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
محبان امیرالمؤمنین امام علی ع👇
@ava_sazandegi
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•