eitaa logo
آوای ماندگار
1.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
23 فایل
اومدیم با قدرت بخاطر پیامهای شما آوای ماندگار درخدمت لحظات تلخ و شیرین شما ارتباط با ما @Ya_alii1100
مشاهده در ایتا
دانلود
Amir Kermanshahi - Refigh Ye Rooz Miad (1).mp3
4.22M
تقدیم به همراهان اسمع افهم التماس دعای مخصوص 📌 ♨️@noghtehsare_khat
📌حمله گسترده پهپادی حزب الله به مقر تیپ‌های زرهی ارتش اسرائیل حزب‌الله: با انبوهی از پهپادها به مقر تیپ‌های زرهی تیپ 188 در پادگان «راویه» ارتش اسرائیل حمله کردیم و تلفات مستقیم و قطعی در میان رده‌های سربازان و افسران صهیونیست گرفتیم. 📌 ♨️@noghtehsare_khat
🚨🚨🚨حماس خواسته های اسرائیل در توافق آتش بس را رد کرد 📌 ♨️@noghtehsare_khat
📌 بایدن: آتش بس در غزه "نزدیک تر از همیشه" است اما هنوز توافقی حاصل نشده است. وزیر خارجه آمریکا فردا به سرزمین‌های اشغالی سفر می‌کند. حزب‌الله: به مقر تیپ‌های زرهی تیپ ۱۸۸ در پادگان «راویه» ارتش اسرائیل حمله کردیم. خبرگزاری فرانسه: حماس شروط جدید اسرائیل در توافق آتش‌بس را نمی‌پذیرد 📌 ♨️@noghtehsare_khat
مداحی آنلاین - نماهنگ فراق حرم - حاج محمد علی قاسمی.mp3
2.79M
می‌تپد دل به اشتیاق حرم چه کنم با غم فراق حرم ای غمین ز اشتیاق حضرت او روز و شب مایل زیارت او ❤️‍🩹 🔊 🎙 📌 ♨️@noghtehsare_khat
مداحی آنلاین - نماهنگ سرّ حیات - کریمی.mp3
6.12M
دین منی علت عاشق شدنی برای طفل بی زبون شوق زبون باز کردنی 🔊 🔄 🎙 📌 ♨️@noghtehsare_khat
✅قسمت اول از آخرین باری که قسمت شد بیام خدمتت دو سالی میگذره خدا رو شکر که چند بار توفیق زیارت داشتم ولی فکر کنم شما هم با من معتقدین که اولین دیدار لذت و حلاوت ویژه ای داره😍 که الان که الانه تصویر اولین ورودم به حرم همیشه جلوی چشمام هست سفر من از یک شوخی شروع شد که انشالله سعی میکنم به مرور براتون بنویسم یکی از روزها که محل کار مشغول بودم یکی از دوستام به نام صمد که از بچه های باحال اداره بود و وقتی باهاش حرف میزدم گر چه همه چی رو با شوخی و مزاح جواب میداد ولی جوری این کار رو میکرد که به آدم برنمیخورد خلاصه بقول دوستان تو کارش وارد بود و جوری سر کارت میذاشت که خودت هم متوجه نمی شدی و مدتی باید به حرفاش فکر میکردی🤔 که منظورش رو بفهمی خلاصه وارد اتاق شد و گفت اربعین داره میرسه نمیخوای کاری بکنی ؟ من چون مسئول روابط عمومی بودم فکر کردم منظورش اینه که فضا سازی و از این حرفا شروع کردم براش توضیح اینکه فلان کار میکنم فلان مراسم ..که حرفم رو قطع کرد و گفت برای خودت منظورمه؟؟ هنگ کردم و مات بهش نگاه کردم 😳 : برای خودم؟ : اره قارداش(برادر) وقتی متوجه شد هنگ کردم و کمی گیج شدم گفت نمیخوای بری پیاده روی اربعین بلند شدم و پرونده ای که دستم بود رو سر جاش گذاشتم و گفتم: قسمت نمیشه و گر نه من که از خدامه بعد حرفی زد که تو دلم انفجاری رخ داد 💓 (البته شبیه این بود ولی مواد منفجره بود) گفت: دوست داری با ما بیایی؟ ادامه دارد... ✍
شما هم خاطراتتان را ارسال کنید تا بقیه دوستان استفاده کنند @Ya_alii1100
✅قسمت دوم وقتی گفت میخوای با ما بیایی خیلی خوشحال شدم و با دستپاچگی گفتم چیکار باید بکنم ؟ دوستم وقتی دستپاچگی منو دید گفت مدارکی که لازمه رو برات میگم رو آماده کن بعد میگم چیکار کنی خوشحال هر چیزی که لازم بود رو آماده کردم و هر روز به امید رسیدن به آرزوی ۳۵ ساله خودم لحظه شماری میکردم آرزویی که از وقتی فهمیده بودم و درک کرده بودم و با نامش زندگی کرده بودم و حال داشتم لحظه به لحظه بهش نزدیک میشدم 😭 چیزی که باعث نگرانی میشد نرسیدن پاسپورت بود که انتظار آن آتش به جانم میزد و هی تو دلم می گفتم نکنه قسمت نشه خلاصه یه روز مونده به حرکت بالاخره پاسپورت رسید و صبح روز دوشنبه حرکت به سوی دیار عشق آغاز شد صبح خیلی زود بیدار شدم و بعد از خداحافظی به سوی محل اعزام حرکت کردم راننده تو راه وقتی متوجه شد من برای زیارت ارباب میرم گفت مملکت ما این همه فقیر داره شما هم میرین جیب عربها رو پر میکنین ؟ از اینکه اول صبحی راننده از بحث بیخودی میکرد اعصابم داشت داغون میشد ولی گفتم جوابش ندم شاید بعدا عذاب وجدان بگیرم بهش گفتم : آدم برای رسیدن به عشقش هزینه میکنه در ثانی کمک به فقرا که وظیفه همه است و هر چی در توان باشه باید کمک کرد مثلا تیم ملی رفته بود جام جهانی روسیه حدود ۷۰هزار نفر رفته بودن دیدن بازیها چرا اون موقع کسی یاد فقرا نمی افتاد و.. گرچه این کجا اون کجا از مقایسه اش هم اشتباهه راننده کمی از حرفش عقب نشینی کرد ولی از موضع دیگر وارد شد و گفت مگه همین عراق نبود که باهاش جنگ میکردیم حالا شده دوست و..😳 حرفش رو قطع کردم و گفتم : اصلا این خیلی غیر منطقی هست اولا از آن زمانها چند دهه میگذره دوما ما با رژیم بعث جنگ میکردیم و قرار نیست که با مردمی که اکثرا شیعه هستن دشمن بود این خواسته دشمنان ماست که میخوان وحدت نداشته باشیم و این از معجزات امام حسین هست که همه رو با هر نژاد و مذهب و سلیقه ای دور هم جمع میکنه بحثهای ما ادامه داشت که رسیدیم مقصد جالبش اینجا بود که وقتی خواستم پیاده بشم آقای راننده باهام دست داد و گفت رسیدی سلام ما رو هم با اقا برسون و بگو ما رو هم دعوت کنه🙏 ادامه دارد... ✍
قسمت سوم از ماشین پیاده شدم و به سمت دوستم که منتظرم بودم رفتم بعد احوال پرسی 🤝 رفتیم به حسینیه کار خوبی که مدیر کاروان انجام داده بود قبل حرکت یه سخنران دعوت کرده بود تا کمی از اهمیت و ارزش پیاده روی اربعین برامون بگه نکات خیلی جالبی گفت از ثواب زیادی که برای زائر امام حسین علیه السلام داده میشه که این روایت خیلی به دلم نشست که انشالله روزی هممون بشه قال الصادق (علیه السلام) : إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ أَیْنَ زُوَّارُ الْحُسَیْنِ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیَقُولُ لَهُمْ مَا أَرَدْتُمْ فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْن (علیه السلام) فَیَقُولُونَ أَتَیْنَاهُ حُبّاً لِرَسُولِ اللَّه (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) وَحُبّاً لِعَلِیٍّ وَفَاطِمَة (علیها السلام) وَرَحْمَةً لَهُ مِمَّا ارْتُكِبَ مِنْهُ فَیَقُولُ لَهُمْ: هَذَا مُحَمَّدٌ وَعَلِیٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ فَالْحَقُوا بِهِمْ فَأَنْتُمْ مَعَهُمْ فِی دَرَجَتِهِمْ اِلْحَقُوا بِلِوَاءِ رَسُولِ اللَّه (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فَیَكُونُونَ فِی ظِلِّهِ وَهُوَ فِی یَدِ عَلِی (علیه السلام) حَتَّی یَدْخُلَ الْجَنَّةَ جَمِیعاً امام صادق (علیه السلام) فرمود:‌ وقتی روز قیامت شود منادی ندا می‌دهد : زوّار حسین کجایند؟ گروهی از مردم بر می خیزند . منادی می گوید : از زیارت حسین (علیه السلام) چه قصدی داشتید؟ گویند: به‌خاطر محبت به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و علاقه و محبت به علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و بر مصائب او دلی سوزان داشتیم.😭 منادی گوید : این محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) است، پس ملحق شوید به ایشان . شما در بهشت هم درجة ایشان هستید.😍 آنان به پرچم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) که در دست علی (علیه السلام) است ملحق می‌شوند و در تحت سایة او قرار می‌گیرند تا این‌که همه وارد بهشت می‌شوند. ببخشید دیگه طولانی بود🙈 ولی ارزشش رو داشت البته چند تا حدیث دیگه هم گفت که بعدا میگم همینطور که نشسته بودیم و منتظر کم کم زمزمه حل نشدن اتوبوس اعزام بین افراد پیچید تو دلم نگرانی موج میزد ولی دوستم بهم دلداری میداد این سفر از این چیزها زیاد داره نگران نباش با یکم تاخیر خلاصه اتوبوس از راه رسید و با شور و شوق وصف ناپذیری سوار شدیم من زودتر از بقیه سوار شدم چون اکثرا همسفران من بدرقه کننده داشتند ولی من تهنای تهنا بودم😢 نشستم و در این فرصت حرفهای سخنران رو مرور میکردم همه که سوار شدند همه چی آماده بود و با پخش مداحی قدم قدم آماده تر شد آقای راننده که مرد خوش اخلاقی و اهل دلی بود با پخش این مداحی کاملا فضا رو آماده تر کرد ادامه دارد... ✍
✅قسمت چهارم ما که ساعت ۱۱قبل از ظهر حرکت کرده بودیم روز بعد نماز صبح رسیدیم به مرز مهران البته ترافیک سنگین راه که اکثرا در مسیر کرمانشاه بود علت تاخیر شد و گرنه زودتر باید می رسیدیم نماز صبح را تو یکی از چادرهای صلواتی نزدیک مرز مهران خواندیم و برای عبور از مرز حرکت کردیم گر چه اول صبح بود ولی تا چشم کار میکرد زائری بود که به سوی دیار عشق در حرکت بود در سمت راست مسیر پارکینگ وسایل نقلیه شخصی بود که تا چشم کار میکرد انواع مختلف ماشین🚗🚙🛻🚖🚘(البته ایتا گر چه یه پیام رسان ایرانی هست ولی هیچکدوم از استیکرها ماشین ایرانی نیست بابا حداقل پراید رو بزارید ) می شد دید که با نظمی از بی نظمی کنار هم پارک شده بودن بعد نزدیک یک ساعت پیاده روی به مرز رسیدیم بر خلاف پیشبینی برخی دوستان خیلی شلوغ بود 😭 مراحل عبور یکی پس از دیگری طی میشد تا رسیدیم به درب وردی کشور عراق که به علت نا هماهنگی مسئولین عراقی بسته شد ازدهام جمعیت زیاد بود با این کار زیادتر هم شد انگار یک طرف قیف را ببندی و از طرف دیگر آب بریزی چشمتون روز بد نبینه کم کم داشت جریان منا رقم میخورد موج و فشار جمعیت چنان شدت داشت که رفته رفته شرایط دشوارتر میشد 🌷جا داره برای شادی روح شهدای منا یه صلوات بفرستیم🌷 ادامه دارد... ✍
✅قسمت پنجم طرف عراقی با وجود اینکه میدید ازدحام داره زیاد میشه انگار نه انگار در رد باز نمی کرد خلاصه کم کم وضع خرابتر میشد خدا گرمتر و نفس کشیدن سختتر هر ما که با هم بودیم شرایط به جوری شد که مدیر کاروان گفت سعی کنید خودتون رو برسونید به پنکه هایی که کنارها هست تا حداقل نفس بتونید بکشید البته این کار خیلی سخت بود یا تکون میخوردی موجی ایجاد میشد و باعث اذیت دیگران دیگه شروع کردم شهادتین گفتن البته ناامید نبودم و سعی میکردم از هر روزنه ای برای نجات استفاده کنم وضعیت بدتر و بدتر میشد با هزار مکافات خودم رو رسوندم به یه پنکه دیواری یه نسیم خنکی وزید و نفسم جاآمد ولی هنوز فشار ادامه داشت دور بر افراد مسنی که بودند حال خوبی نداشتن حتی برخی از حال رفتن فقط یک معجزه نیاز بود هر کسی با هر مدلی بود به نگهبانان درب وردی میخواست بفهماند که در را باز کنن که خدا رحم کرد و طرف عراقی درب ورودی را باز کرد و بالاخره با سختی وارد شدیم بعد بررسی گذرنامه گوشه ای نشستم منتظر بقیه کاروان تا همه جمع بشیم و حرکت کنیم علی مداح کاروان اولین کسی بود که رسید اومد نشست اونم شرایط خوبی نداشت از اذهامی که اتفاق افتاده بود هر کسی که می رسید انگار طرف مقابل از جایی دیگه اومده بود شروع میکرد جریان ازدهام رو شرح میداد و از ناهماهنگی مسئولین حرف میزد و طرح ارائه میداد😂 طرحهای مختلف مطرح شد و هر کسی نظری میداد مدیر کاروان که رسید و آمار گیری کرد حرکت کردیم یه نفر که علمدار کاروان بود پرچم مزین به نام مبارک حضرت ابولفصل را را به دست گرفت و همه پشت سر او حرکت کردیم مداحی هم که پخش میشد حال و هوای دلمان را عوض کرد و خستگی رو از تنمان بیرون برد😊 تا محل توقف اتوبوس ها ۱۰ الی ۱۵ دقیقه ای راه بود که باید این مسیر رو پیاده طی میکردیم🚶‍♂🚶‍♂(البته مشکی پوشیده بودیم و عکس رهبر رو پیرهن زده شده بود )هنوز که هنوزه این پیرهن رو یادگاری نگه داشتم وقتی رسیدیم چون تعدادمون ۴۰ نفر بود تو ون رو کرایه کردیم و راه افتادیم سمت نجف یکی از اعضای کاروان وظیفه بررسی نقشه رو داشت هوای نسبتا گرم عراق باعث شد اغلب دوستان بخوابن بعد چند ساعت کسی که مسئولیت نقشه در دست او بود متوجه چیزی شد و مدیر کاروان رو در جریان گذاشت ادامه دارد... ✍
✅قسمت هفتم من که بیدار بودم متوجه صحبتهای مدیر کاروان و راننده شدم که به عربی چیزهایی بهم می گفتن خلاصه راننده متوجه شد که راه را اشتباه رفته و عوض نجف داشته ما رو میبرده به استان الانبار راننده دور زد و برگشت کم کم همه بیدار شدن و وقتی جریان رو متوجه شدن بحثها شروع شد یکی میگفت ما رو میبرده بفروشه به داعشها یکی دیگه میگفت آروم حرف بزنید شاید فارسی بلد باشه و از حرفهای ما متوجه شده که بینمون چند نفر نظامی داریم یکی میگفت به نظرتون ما رو چند میخرن خلاصه هر کسی حرفی میزد این کار راننده باعث شد کلی از برنامه عقب بیفتیم گر چه داعش کم هست ولی وهابی هایی هستند که به خون ایرانیها تشنه هستند ناهار را در موکبی بین راه مهمان شدیم و بعد اقامه نماز چند دقیقه ای فرصت داشتیم گوشه ای نشستم هر کسی مشغول کاری بود من هم کنار حوضی نشستم یه مرد و دخترش کنارم نشستند داشتند فارسی صحبت میکردند چند دقیقه بعد یه نفر اومد پیششان و انگلیسی صحبت کردند برام جالب آمد که بدانم از کجا آمده اند وقتی صحبتهایشان تمام شد پرسیدم شما از کجا آمده اید گفت از انگلیس شهر لندن گفتم چه جالب گفت اگه جریان آمدنمان را بدانی برایت جالبتر هم میشود از او درخواست کردم برایم تعریف کند گفت ما حدود ۳۵ سال هست که رفتیم لندن و زیاد تو قید اعتقادات نبودیم تا اینکه زد و سال پیش دخترم چند شب پشت سر هم خوابی را دید اول زیاد اهمیت نمیدادیم ولی این خواب تکراری اولین صحبتی بود که دخترم بعد از خواب می کرد و به زبان می اورد من خودم کم کم نگران شدم و چند جا زنگ زدم و خواب رو تعریف کردم و گفتم دختر من تو خواب میبیند که روی ران دو پایش کلمه لا اله الا الله نوشته شده جواب درست حسابی بهمان نمیدادن تا اینکه یکی از دوستانم شماره یک نفر را تو قم بهمان داد و ایشان در جواب گفت دخترتان را باید ببرید پیاده روی اربعین مدت زیادی به پیاده روی نمانده بود اقدامات لازم را کردیم و آمدیم کربلا الان دو بار هست میاییم ولی سال اول برای دخترم اتفاقات جالبی می افتاد که حیرت ما بیشتر میشد از او خواستم چند نمونه از آنها را بگوید که یکی رو بیان میکنم مثلا گفت وقتی خواست برود زیارت امام حسین چون اربعین ویژه شلوع میشود من نگران بودم ولی وقتی برگشت گفت بابا وقتی وارد حرم شدم یک کوچه از بین جمعیت برایم باز شد رفتم جلوی ضریح زیارت کردم امدم به این میگویند زیارت وی آی پی ادامه دارد ...
✅قسمت هشتم صحبتهایمان از بس گل انداخته بود که متوجه نشدم همه دارند سوار اتوبوس میشوند در حین صحبت دوستم سراسیمه آمد و انگار که گم شده ای را پیدا کرده باشد گفت داداش کجایی کلی دنبالت گشتم همه سوار شده اند و منتظر تو هستند از آن خانواده خداحافظی کردم و با عجله به طرف اتوبوس حرکت کردیم سوار شدیم از همه عذر خواهی کردم و دلیل تاخیر خود را تعریف کردم برای دوستان متاثر شدن بالاخره راه افتادیم همچنان که از شیشه ون به موکب های در حال خدمت در گرمای سوزان چشم‌دوخته بودم که مانند اسلایدهای فیلم از جلوی چشمانم رژه می رفتند به عظمت کار امام حسین فکر میکردم و یاد جمله استاد پناهیان که اربعین یک حرکت سیاسی عبادی است و شیعه با پیاده روی اربعین امام زمان را به مردم معرفی خواهد کرد چون امام زمان خود را با امام حسین به عالم معرفی خواهد نمود نزدیک غروب بود که رسیدیم نجف رسیدین به شهر پدری برای اولین بار لذت فوق العاده ای برایم دارد حس آرامش سراسر وجودم را فرا گرفت راننده در مسیری ما را پیاده کرد و گفت بقیه راه رو اجازه نمیدن جلوتر برویم پیاده روی شروع شد ولی سختی راه با لذت رسیدن و دیدن حرم امام علی علیه السلام به چشم نمی آمد. بعد ۲۰ دقیقه پیاده روی رسیدیم به شاهراهی که به حرم منتهی میشد گلدستها رو دیدیم دلم پرکشید سلام دادم باورم نمیشد که بعد عمری حسرت به محضرش شرفیاب شدم همه دوستان گفتند اول جایی پیدا کنیم تا بعد استراحت برویم زیارت اولین گیت بازرسی رسیدیم مامور تا تصویر امام خامنه ای را روی پیراهن هایمان ن دید صلوات فرستاد و بازرسی کرد ادامه دارد... ✍
وقتی از هر آنچه داری در خدمت به زوار مضایقه نمیکنی و در جلوی آفتاب ساعتها می ایستی نشان از عشق عمیق این ملت از کوچک و بزرگ است ابراهیم فاطمی راد 📌 ♨️@noghtehsare_khat
Unknown Artist - Sana Man Aghlamasam (320).mp3
20.18M
سنه من آغلاماسام اولم حسین... 🏴مداحی ویژه ماه محرم با نوای مهدی لیثی 📌 ♨️@noghtehsare_khat
وزیر خارجه رژیم صهیونیستی: جامعه بین‌المللی باید سپاه پاسداران ایران را به عنوان بزرگترین سازمان تروریستی دنیا طبقه‌بندی کند 📌 ♨️@noghtehsare_khat
آوای ماندگار
وزیر خارجه رژیم صهیونیستی: جامعه بین‌المللی باید سپاه پاسداران ایران را به عنوان بزرگترین سازمان ترو
میدونم کجات میسوزه حالا حالا باید بسوزی بیچاره این اول کاره انشالله از کسانی که آیه واعدوا لهم مستدعهم من قوه روی پیرهنهای نظامی آنهاست و قراره چه بلایی سرتون بیارن بیشتر عصبانی خواهید بود
مادر می‌گوید با دانستن ابعاد دقیق هرچیز می‌توان آن را فتح کرد. می‌گوید باید خانه را فتح کرد. منظورش از فتح کردن قابلِ سکونت کردن است. اصولاً دربارۀ هرچیزی که باید مالک شود یا به کنترل خودش دربیاورد همین را می‌گوید. مثلاً وقتی بی‌دلیل غمگین می‌شود و چند روزی توی خودش فرو می‌رود عاقبت که با خودش می‌جنگند و از لاکش بیرون می‌آید، می‌گوید خودش را فتح کرده. بعد از چند هفته کار، داروی جدیدی را که غالباً پماد است به عمل می‌آورد می‌گوید آن را فتح کرده. در اصل این را از گوته یاد گرفته که جایی می‌گوید اگر می‌خواهید انسانی آزاده باشید باید هر روز آزادی خود را فتح کنید. باید اول فاتح خود بود، بعد خانه و بعد بقیۀ جهان. این یعنی باید دقیق به کوچک‌ترین علائم بدن خود، تغییرات در وضع باغچه یا حیاط یا دیوار کوچه توجه کرد… باید همیشه به جزئیات دقت کرد. جزئیات اهمیتی ابدی دارند، چرا که تنها در صورت فهم آن‌ها است که می‌توان با کلیات و سرآخر با جهان هماهنگ شد. 📌 ♨️@noghtehsare_khat
ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم بیهوده گرد کوچه و بازار عالمیم دیوانه طینتیم زر و سنگ ما یکیست اینیم اگر عزیز و گر خوار عالمیم با مرکز و محیط نداریم هیچ کار هست اینقدر که در خم پرگار عالمیم ما مردمان خانه بدوشیم و خش نشین نی زان گروه خانه نگهدار عالمیم حک کردنی چو نقطهٔ سهویم بر ورق ما خال عیب صفحه رخسار عالمیم با سینه برهنه به شیران نهیم رو انصاف نیست ورنه جگردار عالمیم وحشی رسوم راحت و آزار با هم است زین عادت بد است که آزار عالمیم   📌 ♨️@noghtehsare_khat
ارباب به امید دیدار دوباره خداحافظ قدمهای خسته خداحافظ نفس های گرم خداحافظ شبهای بی خوابی خداحافظ پاهای تاول زده خداحافظ موکب های عراقی خداحافظ نوای مای بارد حلبیکم خداحافظ عمودهای بی قراری خداحافظ و البته به امید تکرار 😭😭😭 📌 ♨️@noghtehsare_khat