eitaa logo
آموزگار عبادی
46 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
248 فایل
🌷 ما ملّت امام حسینیم 🌷 ارتباط ebadi5@ اَللّهُمَ اَنا عَبْدُکَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقیرُ الْمِسکینُ الْمُسْتَکین😔🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 راهکار جدید چینی‌ها برای مبارزه با کرونا در مدارس 🔹انتشار تصاویری از کلاه مخصوص دانش‌آموزان یک مدرسه در چین به منظور حفظ فاصله فیزیکی با استقبال کاربران مواجه شده است 🔹استفاده از این کلاه‌های یک متری در زمان حکومت سلسله "سونگ" در چین رواج داشته است./باشگاه خبرنگاران 🌺🌼🌸 https://eitaa.com/aval_e_ebtedaei
💠کودکانی که اسباب بازی کمتری دارند، یاد می‌گیرند خلاق‌تر باشند. آن‌ها با اشیاء اطرافشان، حتی یک تکه چوب، می‌توانند خیال‌پردازی کرده، بازی کنند و باهوش تر شوند. 🌺🌼🌸 https://eitaa.com/aval_e_ebtedaei
داستان کودکانه در مورد بی نظمی داستان کودکانه در مورد بی نظمی که کودک شما یادبگیره نظم داشته باشه و اسباب بازی و وسایل در خانه رها نکنه. یکی بود یکی نبود یه پسر کوچولوی شیطونی بود به اسم نیما که همیشه وقتی از مدرسه میومد لباساش و روی تخت مینداخت و میرفت جلوی تلویزیون فیلم میدید و با اسباب بازی هاش بازی میکرد. مادر نیما همیشه بهش میگفت که لباساش و مرتب کنه و اسباب بازی هاشو از وسط خونه جمع کنه تا خراب نشن. ولی نیما به حرف مامانش گوش نمیداد و همیشه همون جوری که جلو تلویزیون کارتون میدید خوابش میبرد و مامان و باباش وسایلش و جمع میکردن. تا یه روز نیما از مدرسه اومد و ناهارش تند تند خورد و رفت جلوی تلویزیون تا کارتون مورد علاقه اش رو ببینه و با ماشین هاش بازی کنه. مامانش که خیلی خسته بود سمت اتاق خواب رفت و گفت نیما من میرم یکم بخوابم یادت نره وسایلت رو جمع کنی. نیما هم مثل همیشه سرش رو تکون داد ولی اصلا حواسش به حرف مامانش نبود. چند ساعتی نگذشته بود که نیما یادش افتاد تکلیف مدرسه اش رو انجام نداد و رفت اتاقش تا از تو کیفش تکلیف هاش رو در بیاره و انجام بده. مامانش که تازه بیدار شده بود و داشت از اتاق خواب بیرون میومد. پاش روی یکی از ماشین های مسابقه ای نیما رفت و لیز خورد و پاش محکم به میز وسط خونه خورد و موقع افتادن سرش به زمین خورد نیما که از سر و صدا بیرون اومده بود با دیدن مامانش ترسید و گریش گرفت از طرفی هم میدونست که مامانش حسابی دعواش میکنه چون به حرفش گوش نکرده بود. مامانش همون جوری که سرش و گرفته بود بلند شد و نیما رو بغل کرد وگفت پسر گلم اگه اسباب بازی هاتو بعد بازی جمع کنی هم اسباب بازی هات کم تر گم میشن و سالم تر میمونن هم کسی آسیب نمیبینه. نیما هم که خوشحال شده بود مامانش حالش خوبه، صورت مامانش رو بوسید و قول داد که همیشه وسایلش رو جمع کنه و مواظب باشه که جایی ولشون نکنه و بلند شد که وسایلش رو جمع کنه و مرتب تو قفسه ها بذارتشون. مامان نیماهم خوشحال از این که نیما وسایلش رو جمع می کرد بلند شد و ماشین مسابقه ای خورد شده رو جمع کرد تا توی پای کسی نره وبه کسی صدمه نزنه. کانال قصه های کودکانه 🌺🌼🌸 https://eitaa.com/aval_e_ebtedaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
46.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- صفحه آخر تم ٢۴ ساعت ١٠:٣٠ چهارشنبه ١٠ اردیبهشت ۱۳۹۹ 🌺🌼🌸 https://eitaa.com/aval_e_ebtedaei
۲۴ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ 🌺🌼🌸 https://eitaa.com/aval_e_ebtedaei