زِ بس خندیدم ُپنهان نمودم رازِ خود را ،
کسی باور ندارد در دلم دریای ِدرد است .
چه کـسی گـفته ك ِمستی فقط از جام ِشراب است ؟
من از میـخانـهٔ چشمـان ِتو هر لحـظه خرابم .
جـهنم چـیست جز بودن میان ِدیگـرانی ك ِ،
نمیدانـند دردت را و نمیفـهمند حرفت را .
دل دادیم ُدل بستیم ُدلدار نمیـفهمد .
رسوای ِجـهان گشـتیم و آن یار نمیفهـمد .
مـپرس از من چـرا در پیـلهٔ مهر تو محبوسـم .
ك ِعشق از پـیلههای ِمُـردههم پروانه میسازد .
و عشـق قافیـهاش گرچـه مشـکل است اما ،
خدا اگـر ك ِبخواهد ، ردیـف خواهـد شد ..
من اگر دل بدهـم ، دل نـشکستن بلدی ؟
تا ابد مال تو باشـم ، تو نرفـتن بلدی ؟
جـمعههر آدم فارغ زِ غمی دلگـیر است .
دل دیوانـهٔ عاشق ك ِدگـر جای ِخودش ..
از سر ِتعمیر ِدل بگذر که معماران ِعشق ،
روز ِاول رنگ ِاین ویرانه ، ویران ریختـند .