eitaa logo
آوای معرفت
381 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
987 ویدیو
272 فایل
مباحثی معرفتی درباره خودشناسی و خودسازی، زمینه ساز تحقق بندگی برای فرج و ظهور و قیامت شخصی و ورود به بهشت لقای الهی ارتباط با ادمین @Elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸به طبقه پنجم آمدم. به شکل وحشتناکی درون حوضچه ی مذابی پرتاب شدم و سخت درگیر شدم. حق شخصی را خورده بودم، وقتی وارد دهانم میشد ذوب میکرد تا از جسمم بیرون بیاید و زمانیکه از جسم من بیرون می‌آمد دوباره آن تعفن را می‌خوردم و این تکرار میشد ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/xoy6m89 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸حالت مار بسیار وحشتناکی آمد من را به طبقه چهارم پرتاب کرد که این طبقه مربوط به مخلوقات الهی بود. من با کفشم لانه ی مورچه ها را خراب کرده بودم و تعدادی از آنها را کشته بودم به اندازه ی تک تک آنها من را صد بار کشتند و زنده کردند. مورچه من را می‌گرفت و با سر به زمین میکوبید ، با هر موجودی که اینجا برخورد کرده بودم پله پله تسویه کردم و شکنجه شدم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gpf2dz7 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸دستی بسیار خشن من را به طبقه ی منفی سه پرتاب کرد. تک تک اعضای بدنم بخاطر گناهانی که با آنها مرتکب شده بودم از من شاکی بودند جایی بودم که پر از تعفن بود و می‌دانستم که تمام اینها از خودم هست. آنجا را خودم با اعمالم آماده کرده بودم. از بالا پرت شدم و درون سیاهی مطلق آمدم. جلوی پای پدرم بودم، دیدن ایشان باعث میشد مثل مرگ بترسم! سالیان سال عذابم دادند. خدا کند پدرم من را ببخشد چون خیلی ایشان را اذیت کردم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/gclv076 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی ام فصل پنجم) 🔸وارد فضایی شدم که نور آنجا روشنتر بود، آقا ابالفضل (علیه السلام) آمده بودند و می‌فرمودند: چرا همیشه قسم دروغ من را میخوردی؟ چه نیازی بود ؟ چرا از اسم من سوء استفاده میکردی؟ دو تا دست نورانی من را بالا کشید آقا امام حسین(علیه السلام) آنجا نبود اما صدای ایشان را شنیدم فرمودند: یکی را انتخاب کن یا همسرت یا پسرت را ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/alk2720 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸وقتی دیدم اینها به هم چسبیدند گفتم ای وای همه چیز راست بود! حسرت می‌خوردم که به چیزهایی که می‌دانستم عمل نکرده بودم. خداپرستی، عبادت خالق، دیگر به فکر موتور نبودم، دیدم از جسم من یک غبار سیاه رنگ بالا آمد و به هادی سیاه رنگ تبدیل شد، من در یک آن در هر دو هادی سیاه و سفید می‌توانستم حضور داشته باشم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/atleh70 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸دو موجود شبیه به غول آمدند خود را به این سمت و آن سو می‌زدند. شادی میکردند که نفسْ من را ببرند! انگار دستهای من را گرفتند دیگر اختیار هادی سیاه رنگ دست خودش نبود. وقتی میخواستند من را به سمت آسمان ببرند مرا می‌چرخاندند به اندازه ی یک عمر برایم سخت گذشت ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fxm37pj 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸سه تا سیلی خوردم نه برای یک گناه و اشتباه، برای کل گناهانم این سیلی ها را خوردم. یکی برای ظلم در حق خانواده و پدرو مادرم، یکی برای ظلم در حق خودم و سومی برای حق الناس، ظلم در حق خودم برای عمرم بود که روی بدنم خالکوبی کرده بودم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nckt9f8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سی و یکم فصل پنجم) 🔸مکان عوض شد همه جا نورانی و سرسبز بود. شخصی سفیدپوش و زیبا رو دیدم احوالم را پرسید گفتم: آن دختر بچه کجاست؟ گفت: آن دختر بچه حضرت رقیه (سلام الله علیها) بودند، به من گفت: اذان بگو من اذان بلد نبودم تا «اَشهد اَن علیاً وَلی الله» گفتم همه جا نورانی تر شد یک کتاب نورانی جلوی من ورق خورد و باز شد. آینده ام را  به من نشان می‌داد و گفت: صبر داشته باش صبر داشته باش و من دیگر به هوش آمدم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/otx834l 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوم فصل اول) 🔸شناسنامه داشتن درختان و برگ‌ها و... 🔸در عالم هستی همه چیز مشخص شده و منظم است. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://www.aparat.com/v/pUFZa 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت ۲۳ فصل ششم) 🔸 گناهان زبانی مثل تهمت غیبت تمسخر اسم ناروا برای دیگران گذاشتن هر گناه زبانی را من اینطور دیدم که وقتی گوینده می خواست چنین حرفی بزند تمام سلولهای بدنش حتی غذایی که خورده بود همه به او می گفتند این حرف را نزن و این گناه زبانی را مرتکب نشو اما اگر گوینده گوش نمی کرد و میگفت همه سلولهای بدنش آسیب می دیدند مثلا سلولهای مغز که فرمان داده بودند این را نگو و مورد بی اعتنایی قرار گرفته بودند افسرده می شدند یعنی پیش از آنکه آن گناه زبانی به طرف مقابل آسیب بزند بر روی خود گوینده اثر بیمار کننده دارد ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
18.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و سوم فصل ششم) 🔸یک بیابان سوخته بود با خاک های عجیب، در آنجا مدتی حالت عصبی و سرگردان بودم! حس می کردم آن دو نفری که همراهی و می کردند دیگر نیستند، چون با وجود آنها حس بهتری داشتم. انگار دستور این بود به تنهایی باید می رفتم. زمان بسیار زیادی از تنهایی و تشنگی م گذشت. یکدفعه موجودی عجیب چهره و عجیب جثه روبروی من پرت شد. گفتم: تو چی هستی؟‌ کی هستی؟ با من چه کار داری؟! گفت: من همان حرفی هستم که تو به آن خانم زدی. اطرافم را نگاه کردم هیچ کس نبود ... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links