ای جانِ جانِ جانِ من
ای حضرت ایمان من
ماهِ شبِ تابان من
من دوست میدارم تو را :)
گل روی خوش سیمای من
مهتاب رو زیبای من
سیمای تو طوبای من
فکرت کند شیدا مرا
پر میشود رگ های من
از خون عشق آسای من
عشق تو شد رؤیای من
جانم ز تو دارد بقا
تو میروی ای جان من
چشمم شود باران من
کاری نَآید زان من
فالله خیر حافظا
اینجا شده زندان من
جسمم شده بی جان من
از فرط این هجران من
در بر گرفته غم مرا
مبینا میرزاخانی
١ دی ١۴٠١
#شاید_شاعری
به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر🙂
#فاضل_نظری
به قول فاضل
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند:
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد.. :')
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند،
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو..
خیلی به مجتبای تو برخورد فاطمه..
فامیل کم گذاشت برای عزای تو...