آوین|𝐚𝐤𝐚𝐬
[👀🤎] ؛
"فَلَا تَعلَمُ نَفس مَا اخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعیُن جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعمَلُونَ"
هیچکس نمیداند که برایش چه قرةالعین هایی پنهان کردهایم :) 🪐🌝؛
(قرةالعین، همان اشکی است که از شدتِ شادی در چشم حلقه میزند و میچکد") . .
پن:راحیلقانومِ.
لحظهایعکسِطُرادیدمولیازآنزمان
عاشقِدوربینِعکسُعالمِعکاسیام...!:')
🤍🩺✩。:•
آوین|𝐚𝐤𝐚𝐬
⋆.ೃ࿔*:・ 🐚💞>>> . . . 1403/8/23
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدت مبارك رفیقترینم:) 🫀 . .
آوین|𝐚𝐤𝐚𝐬
تولدت مبارك رفیقترینم:) 🫀 . .
.نامهای برای او 🤍؛
تمام آبانها خزان میشوند تا تو آذر را بیاوری
دختری که نور ماه در برابر عظمت زیباییش کم میآورد و قلبش به نرمی و شفافی شبنمهای بهاری بر روی گلبرگهای گلهای باغچه است. .
امروز ۳۶۵ روز از روزهای انتظارات،روز های عاشقی ات، روزهایی که شاهد رشد کردنت بودم و روزهایی که برای رسیدن بهشان جزو آرزوهایت بود با تمام سختیها و لطافتهایش با تمام خندهها و اشکهایش به پایان رسید!. اما زخمها و تجربههای قشنگ و دلگیرش که تا آخر عمر حواله شدن به گوشه ذهنت !
تو امروز یک سال با تمام دردها و زخمها بزرگ شدی>>✨
مینویسم برای دختری که وجودش همانند آب برای باغ است در کنار عزیزانش ،
دختری که همیشه وجود سبزش همانند زیبایی سبزههای پای درختان است.
و دختری که گاه سبزه جوانه های امید قلب کوثر میشود💚>>
روزهای تمام سالی که برایت گذشت پناه قلبهایی شدهای که با وجودت الهام بخش زخمهایشان بودی، دختری که با حرفهایش و صدای نوازش بارش که همانند باد در میان برگهای پاییزی است گاهی میشود دلیلی برای ادامه دادن نفسهای انسانی که مدتی است زندگی ، آنگونه که تو در دلش نشستی ننشسته است (My). .
عزیزِ کوثر؛
فراموش نکن که گاهی مرحم دردهای این تن میشوی .
امروز دقیقاً یک سال از گرفتن دستهایت و طعم شیرین بغل کردنت و ریشه زدن محبتت در قلبم و شروع رفاقتمان میگذرد :)))
میبینی که چگونه در ۳۶۵ روز جانِ آدمیزادی شده؟
جانانِ من!
تو آنگونه که باید همراه من شدی و شدی دل آرام این چشمهای خسته. تو بودی در کنار این قلب در روزهای تیرهای که خبری از درخشش حال خوب نبود،
گاهی نوری میشدی در میان تنگی و تاریکی.
تو بودی در کنار این چشمها در روزهایی که رمق در جانشان نبود،
تو بودی کنار خندههای از ته دل و ذوقهایی که فراموش شدنی نیستند،
و تو شدی جان این دل در تمام لحظات خوش و غم و حتی لحظاتی که با لبخندت غرق در خنده و با غمت ویران شده جهان بودم.
به سیاهی شب قسم تو در کنار این جسم بودی در شب هایی که خبری از نور ماه نبود.
جملهها در وصف خوبیهایت و بینظیر بودن قلبت کم میآورند >>>!
ما در کنار هم بودیم در دل ویرانیها در کنار هم بودیم در اوج خندهها در کنار هم بودیم در صبر کردنی که گویا فشردن جان بود و حتی در کنار هم بودیم زمانی که به نوای قلبمان رسیدیم.
ما از خزان به بهار رسیدیم،ما از عطش به آب رسیدهایم،و قطعاً از سیاهییترین شب به آفتاب میرسیم، درکنار هم!
نفسهای این دل شدهای در روزگاری که رفیق به رفیق خود رحم نمیکند تو ماندی در کنار تمام تیرگی و روشنیهای این قلب .
مبادا فراموش کنی که فکر نبودنت این دستها و دل را به لرزه در میآورد.
بمان کنار این جسم که گاهی برای جلای روحش به تو نیاز دارد.
جانم در آخر فراموش نکن یک نفر در دنیا همیشه چشم به راحت است و فراموش نکن که هرگاه از هر جای جهان خسته شدهای میتوانی به آغوش این دستها بیایی دستهایی که مدتی است خانه تو شدهاند.
من تو را از سفری دارم که ستارهای شد در قلب دوتایمان، ستارهای که هرگاه مرورش را در ذهن میکنیم خندهای زیبا از اعماق وجود بر لبانمان مینشیند، مبادا فراموش کنی که من تو را از کسانی دارم که در اوج غمت به آنها پناه میبری*.
خلاصه که؛
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
برد این کو کو مرا در کوی تو :) .
تولدتمبارك باشه پریسا خانوم🤍 !
1403/9/8 .