🎥 ویدیو رو دانلود کنید👆 سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزم🙏🌹 دوست داشتم، لطف کنید چند دقیقه وقت بذارید و زندگینامه ام رو بخونید: 1⃣ حسین اروج زاده هستم از کودکی دست و پاهای من کمی مشکل داشتتند، اما مثل مردم عادی همه کارهایم را خودم انجام میدادم و در مدرسه عادی درس می خوندم. در نه سالگی مادرم را از دست دادم و این شوک بزرگی برام بود. از آن به بعد بدنم شروع کرد به افت کردن، هر دکتری رفتم چاره ای برای درمانم نیافتند، تا کلاس دوم راهنمایی با پای خودم به مدرسه رفتم، اما بدنم خیلی افت کرده بود راه رفتن برام خیلی سخت شده بود، علاقه خیلی زیادی به درس خوندن داشتم، سوم راهنمایی را با ویلچر به مدرسه رفتم. کم کم لرزش به سراغم آمد و مجبور به ترک تحصیل شدم. انگار با ترک تحصیلم تمام دنیا رو سرم خراب شد. روی ویلچر می نشستم با حسرت به دانش آموزان نگاه میکردم. لرزشم زیاد شد بطوری که حتی با نی هم آب خوردن برایم سخت بود و غذا را هم دراز کش بهم میدادند. زندگی برام خیلی سخت شده بود. دوازده سال با اون وضع زندگی کردم. اما با ایمانی که در خودم پروش دادم آرامش را در وجودم احساس کردم و سرانجام با هزار امید به تهران نزد جراح مغز و اعصاب رفتم. دکتر بهم خیلی امید داد و گفت با یک عمل بهبود پیدا خواهی یافت. خیلی خوشحال شدم انگار دنیا را بهم دادند از لرزش شدید خسته شده بودم. بالاخره در شهریور سال ۱۳۹۰ داخل جمجمه ام دستگاهی کار گذاشتند، عمل سختی بود درد زیادی داشتم اما چون ایمان داشتم بهبود پیدا میکنم درد عمل برایم شیرین بود ... ادامه دارد ... @avinashoppp

2⃣ ... دو روز بعد، عمل دومم انجام شد و در آن عمل به بالای قلبم باتری گذاشتن و باتری را بوسیله سیم به دستگاه سرم وصل کردند. لرزشم کم شده بود، اما باید هر ماه برای تنظیم دستگاه به تهران میرفتم. پدر خدا بیامرزم هر ماه منو به تهران میبرد و دستگاهم تنظیم میشد. ۱۰ ماه بعد از عمل، لرزشم کاملا قطع شد و من راه رفتم. خدایا شکرت🙏 انگار تمام دنیا را بهم داده بودند راه رفتن برایم خیلی جذاب بود. اما چون هر دو سال یکبار باید تعویض باتری کنم، کمی نگران بودم، ولی باید در زمان حال زندگی میکردم. با توکل بر خدا و روحیه ای بالا در چاپخانه عموم مشغول بکار شدم. شور و شوق زیادی داشتم، مسئولیت انبار یه شرکت بزرگ با من بود. سال ۱۳۹۲ پدرم را از دست دادم، خیلی ناراحت کننده بود، اما ناچار زندگی را باید زندگی کرد. بعد از فوت پدرم خیلی احساس تنهایی کردم. تصمیم گرفتم ازدواج کنم، با توکل بخدا و با ایمان قلبی یکسال بعد خداوند مهربان خانمی مثل فرشته را در سر راهم قرار داد و با شور و شوق فراوان زندگی مشترک را شروع کردیم. یکسال بعد ازدواج، خداوند پسری بهمون عطا کرد. اما پسرم بدنیا که آمد، نخاعش از کمرش بیرون زده بود برام درد بزرگی بود، اما دیگه قسمتم این بود و کاری از دستم برنمیامد. دکترا گفتن این پسر فلج خواهد شد و همچنین بی اختیاری ادرار خواهد داشت. در شش ماهگی پسرم جراحی شد و نخاعی که مثل غده از کمرش بیرون زده بود را برداشتند. توکلم به خدا بی جواب نماند پسرم راه رفت، اما متاسفانه الان که 6 سالشه بی اختیاری ادرار داره ... ادامه دارد ... @avinashoppp

گل پسرم😍 👆 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 3⃣ ... و همیشه پوشاکش میکنیم، ولی شکر خدا زندگی خوب و همسری مهربان دارم. با اینکه داشتن دوسال یکبار عمل جراحی، از هر لحاظ برام مشکل هست، اما چون حضور خدا را در زندگیم بوضوح احساس میکنم آرومم. هشت سال تمام با عزت، سربلندی و افتخار کار کردم و سابقه بیمه هم دارم. اما متاسفانه الان بیکارم و بیمه هم برام از کارافتادگی نمیده. با این هزینه سنگین بیماری پسرم و سایر هزینه های زندگی، فقط خداوند مهربان که چرخ زندگیم رو میچرخونه. لذا تا عمر دارم توکل و امیدم فقط به خداست. خدایا شکرت راضی ام به رضای تو🙏🌹 @avinashoppp

یادش بخیر کار در شرکت... @avinashoppp

در حال مرتب کردن خریدهام @avinashoppp

در حال آماده سازی جهت عکس گرفتن از محصولات، برای نگاه زیبای شما دوستان عزیزم @avinashoppp

در حال بسته بندی سفارش دوست عزیزمون @avinashoppp

ارسال سفارشات دوستان عزیزم🌹 @avinashoppp

خرید سفارشات شما عزیزان از بازار @avinashoppp

بدون شرح ... @avinashoppp

این پیج اینستاگرامم هست که فعلا رونقی نداره @avinashoppp

🛍 رکابی آستین دار مردانه سایز l . Xl 🔖 کد: M016 💵 قیمت ۷۵ هزار تومان 🖍 رنگ بندی: سفید و رنگی 🛍 جنس :نخی اعلا ❤لایک یادت نره