التماست میکنم رو میزنم
میشوی راضی،زانو میزنم
نه بگویی چنگ در مو میزنم
باز حرف از زخم پهلو میزنم
آوینیسم🌱
التماست میکنم رو میزنم میشوی راضی،زانو میزنم نه بگویی چنگ در مو میزنم باز حرف از زخم پهلو میزنم
آب تا باشد تیمم باطل است
اما پیش مرگ اصغرت هستند که
نه ... سیاهی لشکرت هستن که
ذوالفقار خواهرت هستند که
لایق دو رو برت هستند که
گشته از داغ پسر مویت سفید
حق زینب نیست سهمی از شهید
آه ... میخوای نمیرم نه نگو
درحضورت سر به زیرم نه نگو
حضرت نعم الامیرم نه نگو
منتت را می پذیرم نه نگو
امتحان کن تا ببینی کاری اند
شیرهای بیشۀ کراری اند
غیرت زهرا به وقت یاری اند
آشنا با رزم و میدان داری اند
حسین من ... عزیز دلم ...
میکنی در حقم آقایی حسین
باز در صبر و شکیبایی حسین
بین خون گفتند تا دایی حسین
باز گرداندست تنهایی حسین
زینبت اسباب زحمت شد ببخش
باز زخمی روی زخمت شد ببخش
+هی میگه باید بمونن اینا،من خجالت داداشمو کشیدم بسم ... خجالت امام حسن و کشیدم بسم ... زینبم اینا باید کنار تو باشن ... گفت داداش :
بمونن رو نیزها سر ببینن
یا کتک خوردن مادر ببینن
من پیش اینا خجالت میکشم
بمونن منو بی معجر ببینند
کبودی های تنم دیدن داره
یا طناب گردنم دیدن داره
وسط یه عده نامحرم حسین
تازیانه خوردنم دیدن داره
+این دیگه مال اون موقعی که ابی عبدالله اجازه داد رفتن ... محمد رفت ، نوشتن ده نفر رو به تنهایی رو زمین انداخت ... عون رفت سه سواره رو روزمین انداخت،هجده نفر پیاده رو نوه های جعفر طیارن ...رجز میخونند امیری حسینٌ و نعم الامیر ... حالا وقتی رو خاک افتادن هی حسین داره نگاه میکنه،آخه برا علی اکبر زودتر از حسین تو میدون بود ... برا قاسم زودتر از حسین تو میدون بود،این بچه ها رو رو دست گرفته؛ نگاه میکنه ببینه زینب میاد یا نه ... هر چی نگاه کرد دید از خواهر خبری نشد،عوضش زینب توی خیمه آروم میخوند: