به غربت مهدی خدایا العجل
🍃جواب همۀ سؤالها
هر چه قدر دلم بیشتر برایت تنگ میشود
سؤالهایم بیشتر میشود.
خاصیت دلتنگی است دیگر
خودت که میدانی.
آدم که دلش تنگ میشود
دائم به فکر روزهای وصال است
امّا مگر میشود به روزهای وصال فکر کرد
ولی با سؤالها دست و پنجه نرم نکرد؟
یک عالمه سؤال احاطه میکند آدمِ دلتنگ را.
هر کدام را که پاسخ میگیرد
سر و کلّۀ یک سؤال دیگر پیدا میشود.
مگر ته میکِشد خزانۀ سؤالهای آدمِ دلتنگ؟
پس تحمّل کن سؤالهای یک آدمِ دلتنگ را.
آقا!
تا دیروز در خیالم
مرگ را انتهای دلتنگی میدیدم
و آن را تنها داروی درد دلتنگی میدانستم
امّا امروز که با خودم خلوت کرده بودم
و داشتم به مرگ و دلتنگی فکر میکردم
این سؤال برایم پیش آمد:
مگر مردهها دلشان تنگ نمیشود برای کسی؟
آدم که میمیرد
مگر دلش هم میمیرد؟
مرگ را برای تن نوشتهاند
مرگ دل که مثل مرگ تن نیست.
دل وقتی میمیرد که برای تو تنگ نشود.
پس کسی که دلش برای تو تنگ میشود
حتّی اگر تنش بمیرد
دلش نمیمیرد.
تا دل هست و تو در کنارش نیستی، دلتنگی هست.
حالا وقتی که میمیرم و از این دنیا میروم
تو هنوز در همین دنیایی.
درست میگویم؟
آن وقت من باید چه کار کنم در آن دنیا
با این همه درد دلتنگی؟
در برزح اگر مرا به بهشت هم ببرند
باز هم دلم برای تو تنگ میشود.
اصلاً مگر میشود بهشت، بدون تو برایم بهشت شود؟
سؤالم پاسخی هم دارد؟
از چه کسی باید بپرسم؟
فرض کن دلتنگی این دنیا را دوام آوردم
دلتنگی آن دنیا هم دوامآوردنی است؟
باشد جواب نده
این سؤال را هم میگذارم
در کنار انبوه سؤالهای بیجوابم.
شبت بخیر جواب همۀ سؤالها!
#الهی_عظم_البلاء..
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃نفس زندگی
میخواهم تو را فراموش نکنم
امّا چه کار کنم که بدی را از حد گذراندهام
و هر چه میکنم، باز هم یاد تو از خاطرم میرود.
کاش سنگ محکِ بد بودن
فراموش کردن تو نبود!
یک بار اگر میشود تجدید نظر کن در این سنگ محک
بد جور دارد هر روز و هر شب میخورد به سرم.
جای سالمی دیگر نمانده روی سرم.
این، تنها یک سنگ محک نیست
یک صخرۀ بزرگ است
که هر گاه به آن فکر میکنم
از کوهی جدا میشود و میخورد بر فرق سرم
و وجودم را متلاشی میکند.
آقا!
این سنگ محک زبان دارد و با من حرف میزند.
امروز داشت به من میگفت:
تو به اندازهای که کسی را دوست داری
به یادش هستی
و به اندازهای که دوستش نداری
فراموشش میکنی.
حالا دیدی که این سنگ محک نیست
و صخرهای از کوه کنده شده است؟
الآن با ملاکی که این سنگ به دستم داده
باید چه خاکی بر سرم بریزم؟
من اگر بخواهم وزن محبّتم را به تو
با ترازوی یادی که از تو میکنم بسنجم
دیگر میشود نامم را عاشق گذاشت؟
و اگر دوست نداشتنم را
با اندازۀ غفلتی که از تو دارم بفهمم
میتوانم برای لحظهای زنده بودن را تاب بیاورم؟
حالا بگو بدانم
آیا تو هم حرف این سنگ محک را قبول داری؟
نکند دارد اشتباه میکند!
اصلاً مگر میشود به حرف یک سنگ اعتماد کرد؟
سنگها مگر میفهمند؟
کاش کلام خدایت را به یادم نیاورده بودی!
«وَ إِنَّ مِنها لَما يَهبِطُ مِن خَشيَةِ اللَّهِ
و پارهاى از سنگها از ترس خدا (از كوهها) فرو مىريزند».
حالا تکلیف مرا معلوم کن
با سنگ محکی که شیشۀ نفسم را شکسته.
صدای نفسم را میشنوی
که به زور بالا میآید؟
کاری برایم کن آقا!
حال و روزم خراب است.
شبت بخیر نفس زندگی
#الهی_عظم_البلاء...
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@ax_mazhab🍃
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃پناه من
میخواهم تو را فراموش نکنم؛ امّا نمیشود
هر شب برای فردا تصمیمی نو میگیرم و میخوابم.
حتّی وقتی بلند میشوم
حواسم هست به قولی که دیشب به خودم دادم
امّا مشکل از کجاست که وقتی آفتاب میزند
هر چه قدر از مشرق طلوعش دور میشود
من بیشتر تو را فراموش میکنم.
نکند کار آفتاب از یاد بردن توست؟
به قدری روزها تو را فراموش میکنم
که آرزویم این شده: همیشه شب باشد.
در شبها چه سرّی نهفته است
که بیشتر به یاد تو میافتم؟
چه قدر پیچیده است حال و روز من:
در روشنایی روز تو را گم میکنم
و در تاریکی شب پیدایت میکنم.
من شبها را بیشتر دوست دارم
و آرام آرام دارم از روزها بیزار میشوم.
کسانی که مثل من حال و روزشان خراب است
دائم در پی مقصّرند.
میخواهند سنگینی بار تقصیرها را
از دوش خویش بردارند و بگذارند روی دوش این و آن.
و من امشب به آفتاب رسیدم و گریبانش را گرفتم.
ولی نمیدانم چگونه اتّهام از یاد بردن تو را
برای خورشید اثبات کنم.
فقط همین را میدانم:
روزها تو را فراموش میکنم و شبها به یادت میافتم.
همین کافی است برای اثبات جرم آفتاب؟
کاش کسی به من میگفت
چرا با این که دوستت دارم، باز هم فراموشت میکنم.
و کاش جواب تکراری در میان جوابها نبود
و ای کاش کسی این تیغ تیز را به رویم نمیکشید
که چون دوستش نداری، فراموشش میکنی.
آقا!
کسی جز خودت کمک حال من نمیشود.
به دادم برس!
روزهای سختی را دارم طی میکنم.
هر روزی که تو را فراموش میکنم
شبش که به یادت میافتم
یک خیال ترسناک به همۀ کابوسهای زندگیام اضافه میشود.
امشب این کابوس به سراغم آمده:
نکند جزای غفلت من از تو
فراموش شدنم از سوی تو باشد؟
بگو و قسم بخور که این کابوس، هیچ گاه تعبیر نخواهد شد.
تو اگر فراموشم کنی، من نیستِ نیست میشوم.
هر وقت بنا گذاشتی که فراموشم کنی
مرا طعمۀ وحشیترین درندگان بکن.
هیچ زجری بالاتر از این نیست که تو فراموشم کنی.
قسم به هر کسی که دوستش داری، فراموشم نکن
شبت بخیر پناه من
#الهی_عظم_البلاء..
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@ax_mazhab🍃
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃یاد خدا
تو نیازی به یاد کردن من از خودت نداری
من تو را یاد کنم یا نه
کمی به یادت باشم یا زیاد
نه چیزی کم میشود از تو
و نه چیزی به تو اضافه میشود.
من که عددی نیستم.
دنیایی اگر از تو یاد نکنند
چیزی از تو کم نمیشود.
تو خدا را داری برای خودت
و خوش به حالت که خدا همیشه به یاد توست!
از لحظۀ اوّلی که وجود یافتی تا همین حالا
حتّی چشم بر هم زدنی خدا فراموشت نکرده.
و برای لحظهای دستش را از روی شانهات بر نداشته.
اگر در قرآن صادق نخوانده بودم
که خدا بندگان خویش را
برای عقوبت، فراموش میکند
باورم نمیشد لحظهای فراموش شدن از سوی خدا را.
ولی باید باور کرد:
خدا هم آدم را فراموش میکند.
وقتی به این فکر میکنم
که تو همیشه در یاد خدایی
وجودم میشود غبطه و حسرت
و وقتی به این فکر میکنم
که نکند خدا مرا فراموش کند
وجودم میشود دلهره و اضطراب.
تو بهتر از هر کسی میدانی
چه میآید بر سر کسی که خدا او را فراموش کرده باشد.
خیالش هم برای زهر شدن هر نفس به کام آدم کافی است.
آقا!
یاد تو یاد خداست.
فراموش کردن تو فراموش کردن خدا.
خدا کسی که او را فراموش کند، فراموش میکند
پس کسی که از یاد تو غافل میشود
چوب فراموشی خدا را خواهد خورد.
زودتر فکری به حالم کن
و بگو چه کار کنم که تو را فراموش نکنم.
گاهی میخواهم خودم بگویم
که چه کار کن تا فراموشت نکنم
امّا به تو که نگاه میکنم و بزرگیات
و فکر میکنم به خودم و حقارتم
میبینم جسارت است گفتن این حرفها
ولی نمیدانم تا کی میشود این حرفها را
در صندوق سینه نگه داشت.
زودتر فکری به حالم کن آقا!
حال و روزم خراب است.
شبت بخیر یاد خدا
#الهی_عظم_البلاء...
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@ax_mazhab🍃
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃حضرت دریا
باز هم انتظار
باز هم منتظر
و باز هم اثبات این که من منتظرت نیستم.
سالهاست که تنها زندگی میکند
پیرمردی که از دار دنیا
جز همین خانه
نه چیزی دارد و نه کسی.
کسی نیست در خانهاش را بکوبد
و سلامی نثارش کند و حالی از او بپرسد.
ولی عجیب منتظر کوبیده شدن این درِ کهنه است.
از دلیل انتظار شیرینش میپرسم، میگوید:
چند سال پیش جوانمردی در خانهام را به صدا درآورد.
اوّلش گمان کردم باد است
زیرا در این چند سال غربت
بارها باد مرا فریب داده بود.
امّا صدا صدای در بود این بار: کوبیدن دستی به لطافت، روی در.
رفتم و در را باز کردم.
جوانمردی بود لبخند به لب که نمیشناختمش.
اوّلش فکر کردم که اشتباه آمده
امّا بعد که اجازۀ ورد خواست
فهمیدم که اشتباه میکنم
او به سراغ من آمده.
بردمش داخل.
خانهام بوی مرگ می داد.
دو سه روزی در کنارم بود.
خانهام را رنگ زندگی داد و رفت.
آمدنش امیدی را زنده کرد در دلم
که هیچ گاه از میان نمیرود.
منتظر خودش هستم
ولی گمانم این است که اگر او آمد
حتماً باز هم خودش یا اگر نه
کسی دیگر خواهد آمد.
من و آن پیرمرد فرقمان با هم چیست؟
و چرا من به اندازۀ دل آن پیرمرد
طعم انتظار را نچشیدهام
تو که بیشتر از آن جوانمرد
حق به گردنم داری
و او اگر دو سه روزی محبّت کرد و رفت
تو هر دم به من محبّت میکنی.
یک روز پیدا میکنم پاسخ این معمّا را:
چرا با این که غرق محبّت توام
باز هم فراموشت میکنم.
من از خودم خستهام
قربان دلدریاییات
تو چه طور مرا تحمّل میکنی آقا!
شبت بخیر حضرت دریا
#الهی_عظم_البلاء...
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃آهِ خدا
امشب میخواهم پیش تو
از همۀ آه کشیدنهایم توبه کنم.
چه قدر آه کشیدم؛ امّا نه در فراق تو!
آههایی بلند و پر سوز؛ امّا نه برای تو!
من از همۀ آههایی که کشیدم و رنگ تو را نداشت، خجالت میکشم.
آه، ظاهر لطیفی دارد
امّا چه تیغ تیزی است
وقتی رنگ محبوب را نداشته باشد.
این آهها از هزار صدای نخراشیدۀ فریاد، سنگینتر است.
با هر یک از این آهها میشود بند دلی را پاره کرد، حتّی بند دل تو.
خدایا! توبهام را قبول کن!
امشب میخواستم آهی بکشم
آهی برای چیزی غیر از غم تو.
آهم بر نیامده بود که فرو خوردمَش.
شروع خوبی است آقا! نه؟
میخواهم همۀ آههایم را خرج تو کنم. خوب است؟
آه از دوری تو!
آه از ندیدن تو!
آه از رنجاندن دل تو!
آه از بدی من!
آه از اشکهایی که برای من ریختی!
آه از آههایی که برای غیر تو کشیدم!
التماس میکنم پیش خدا آبرو گرو بگذار
تا توبهام را قبول کند.
شبت بخیر آهِ خدا!
#الهی_عظم_البلاء...
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@ax_mazhab🍃
🍃مولای من
دوست دارم شعری بگویم
که قافیهاش «خرج شدن برای تو» باشد
بگذار ببینم میتوانم بگویم.
به گمانم صدای پای شعری میآید.
تو هم میشنوی؟
تمام آرزوی من خرج شدن برای تو
جملۀ گفتگوی من خرج شدن برای تو
مرا بکِش به سوی خود مرا بکُش به راه خود
دلیل آبروی من خرج شدن برای تو
بیا رها کنیم شعر را.
«خرج شدن برای تو» خودش به تنهایی یک شعر کامل است.
نه وزن میخواهد، نه قافیه.
خوش آهنگ است و احساسی.
پر از معرفت است و بوی بهشت میدهد.
اصلاً خرج شدن برای تو را که نباید سرود
بود و نبود زندگی، باید خرج شدن برای تو باشد.
آقا!
بود و نبودم را خرج خودت کن
من جز خرج شدن برای تو چیزی نمیخواهم.
شبت بخیر مولای من
#الهی_عظم_البلاء..
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃خوشترین عاقبتم
مرا از میان زمین و آسمان نجات بده.
تکلیفم هنوز هم معلوم نیست.
پا در هوا بودن سخت است.
تا کی باید معلّق باشم؟!
از دنیا بریدهام و هنوز به تو نرسیدهام.
دنیا در این میانه مرا به سمت خود میکشد
و من همۀ توانم را خرج رها شدن از دست او میکنم.
دنیا گاهی از کشیدنم خسته میشود و بر سرم میکوبد
ضربههای دنیا سنگین است.
و گاهی حتّی مرا زیر پا له میکند.
پای دنیا سنگین است.
گاهی هم به اهل خویش فرمان میدهد، سنگبارانم کنند
سنگ تهمت، سنگ طعنه، سنگ دشنام
سنگهایی که یکی از دیگری سنگینتر است.
قبول داری تاب آوردن این دنیا سخت و سنگین است؟
پس قبول کن بی آن که تاب آوردن دنیا رو یاد بگیرم
نمیتوانم دوام بیاورم این همه سنگینی را.
آقا!
تحمّل دنیا سخت است.
یاد بده به من تحمّل کردن دنیا را.
سرکوفتهای دنیا، زیر پا له شدنها و سنگهای اهل دنیا را
نمیدانم تا کی میتوانم تاب بیاورم.
میترسم اگر روزی کم بیاورم و تسلیم شوم
دنیا خیال وصال تو را از دلم پاک کند
و آغوشش را برای آرمیدنم باز کند.
میدانم که دوست نداری عاقبت کارم به دنیا ختم شود.
التماس میکنم عاقبت بخیرم کن
شبت بخیر خوشترین عاقبتم
#الهی_عظم_البلاء...
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
#اللهم_الجعل_عواقب_امورناخیرابحق_حضرت_مهدی_ارواحنافداه
🍃دادرس همه
هر تردیدی در راه عشق
تهدیدی برای نرسیدن است.
شیطان، چاه تردیدها را سر راه عاشقها میکَند
تا عاشقها را یکی یکی صیدِ خودش کند.
عاشقی اگر در چاه تردیدی افتاد
معلوم نیست تا وقتی خودش را از آن نجات دهد
چه قدر از رسیدن به تو عقب بیفتد.
چاهِ برخی از این تردیدها عمیق است
بیرون آمدن از آن، کار هر کسی نیست.
چه قدر باید حواسمان را جمع کنیم!
وقت اندک است و راه طولانی.
فرصتی برای در چاله افتادن نیست
تا چه رسد به چاه و زبانم لال چاه عمیق.
دیدهام گاهی وقتی عاشقی میافتد در یکی از این چاهها
شیطان، صخرههای غفلت را
از آن بالا رها میکند روی سر عاشق.
وای از حال عاشقی که در درون چاه تردید
زیر صخرۀ غفلت گرفتار شود!
آقا!
مگر نه این است که آن راه مستقیمی که
شیطان سوگند خورده بر آن بنشیند
راه عشق توست؟
پس چرا وقتی در راه عشق تو میافتیم
خیال میکنیم شیطان، دیگر کاری به کارمان ندارد؟!
عشق، تازه اوّل کار مبارزۀ ما با شیطان است.
گمان نمیکنم شیطان کاری داشته باشد با کسی که عاشق تو نیست.
میترسم از چاه تردیدها
وحشت دارم از صخرۀ غفلتها
به دادم برس آقا!
شبت بخیر دادرس همه!
#الهی_عظم_البلاء...
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃دلآرام من
کاش میشد دلی را که شور میزند
از خویش جدا کرد و جایی پنهان کرد!
وقتی که شور زدنهایش تمام شد، رفت و آن را برداشت.
چرا هر کاری میکنم، دلم از من جدا نمیشود ؟
میشود آن را برایم جدا کنی؟
کاش میشد دلی را که شور میزند
با لالایی شبانه، طوری در خواب نمود
که تا شور زدنهایش تمام نشده، بیدار نشود.
چرا هر کاری میکنم، دلم خوابش نمیبرد؟
میشود تو زمزمۀ لالایی شبانه را در گوش دلم بخوانی؟
کاش میشد دلی را که شور میزند
با هیجانِ خبری مسرّتبخش، غافل کرد
تا در لحظههای این غفلت، بشود نفس راحتی کشید.
با کدام خبر، میشود این دل را غافل کرد؟
میشود از طرف تو به دلم بگویم که میخواهی سری به کلبهام بزنی؟
کاش میشد دلی را که شور میزند
با جرعۀ شرابی مردافکن مست کرد
تا در دقایق مستیاش بشود آرامِش را چشید.
کدام شراب است که این دل را مست کند؟
میشود خودت ساقی دلم باشی؟ جز خودت کسی را سراغ داری؟
کاش میشد دلی را که شور میزند
با دلی که آرام است عوض کرد
یا این دل را داد و برای چند لحظهای دلِ آرام را قرض گرفت.
آقا!
دل تو قرض گرفتنی است؟
برای چشم بر هم زدنی هم که شده
دلت را به من قرض بده.
شبت بخیر دل آرام من
#الهی_عظم_البلاء...
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
به غربت مهدی خدایا العجل
🍃مایۀ آرامش دلها
چگونه میتوان به تو فکر کرد و آتش نگرفت؟
کافی است تو و تنهاییات را تصوّر کرد
و ذرّه ذرّه سوخت و آتش گرفت.
کاش میتوانستم از همین امروز
از بردن نام تو در میان مردم دست بردارم!
وقتی نام تو میشود ورد زبان من
کارهای من میشود عار نام تو.
پس چه بهتر که نامت را از روی زبانم پاک کنم
تا عار من از روی نام تو پاک شود.
اصلاً حکم شریعت مگر در دست تو نیست؟
تو ولیّ همۀ عالمی.
حکم خدا همان است که تو امر میفرمایی.
معروف، دستور توست و منکر، همان است که تو از آن نهی میکنی.
پس از همین امروز فرمان بده
هر کسی مایۀ زینت تو نیست، حق ندارد نام تو را بر زبانش جاری کند!
به دوستانت هم بگو امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنند.
سخت است، ولی ما برای آبروی تو باید هر سختی را به جان بخریم.
آقای مهربان
فقط لطفی کن و وقتی خواستی این حکم را صادر کنی
ما را از بردن نامت در خلوت خویش منع نکن.
بردن نامت در خلوتمان هم اگر حرام باشد
به گمانم باید خودکشی را حلال کنی.
نام تو اعجاز آرامش زندگی است.
این اعجاز را اگر از ما بگیری
در هر لحظۀ زندگی، هزار زلزله بر پا میشود.
ما از زلزله میترسیم، به دادمان برس آقا!
شبت بخیر مایۀ آرامش دلها
#الهی_عظم_البلاء...
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی