از همان کودکی، سند خندههایم را به نام کسی نزدهام
و زندگی ام را بر مراد کسی نچیدهام که مثلا خاله قِزی خوشش بیاید
و برایم دست بزند و من تشویق بشوم
از همان دوران می دانستم که آمدهام یک بار زندگی کنم
حتی اگر همه رویشان تُرش میشد و می گفتند چه سوالِ بی اساسی
هرگز کم نیاوردهام و سوال دوم را با جسارت وصدای رساتر پرسیدهام!
آن زمان، که تنها هنر کودکیمان را در نقاشی میدیدند
هیچگاه، یک دانه انگور هم برای خوش آمدِ
دیگران نکشیدهام
من آدمِ خودم بودهام و برای خود زندگی کردهام،
آدمِ حصار شکستن بودهام، و در گلستانِ ذهن خود
بیپروا چرخیدهام
سعی نکن که مرا به قفس عادت دهی که من پرندهی دشتم!
#فاطمه_اندربای
❖
•═•❥
یک چیزهایی را نمیشد گفت.
نمیشد گفت: دلم تنگ شده، با من حرف میزنی؟ نمیشد گفت: غمگینم از زمین و زمانه، آرامم میکنی؟ نمیشد گفت: سراغم را میگیری؟ دلت تنگ میشود؟ بغلم میکنی؟
اما میشد سکوت کرد، فاصله گرفت، حرف نزد، ناامید شد و آرام آرام و برای همیشه از آدمها دل کند.
میشد از نهایت دلتنگی، به بیحسیِ مطلق رسید و دیگر نخواست.
یک چیزهایی توضیح دادنی و بهخاطر سپردنی نیستند؛ ذاتیاند و بعضیها آدمِ دوست داشتن و رابطههای عمیقِ احساسی نیستند و همان بهتر که هیچکس به هزار امید و ترفند، قلعهی ارزشمندِ احساساتش را روی آب نسازد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
❖
•═•❥
❖
نامه واقعی به خدا
( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود
و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
1 - همسری زیبا و متدین
2 - خانه ای وسیع
3 - یک خادم
4 - یک کالسکه و سورچی
5 - یک باغ
6 - مقداری پول برای تجارت
7 - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی 16- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گوید،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،
از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه
نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند
دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.
یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری
فقط باید صفای دل داشته باشی
❖
•═•❥
↬
Tahdir joze24.mp3
3.94M
📣 تندخوانی ( تحدیر ) « جز 24 »
🎤 قاری : استاد معتز آقایی
#ترتیل# قرآن
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
#کانال_رسمی_عجایب_جهان👇
💟🇯🇴🇮🇳👇
cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#دعای_روز_بیست_چهارم_ماه_رمضان 🌸🍃
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم🌷
اللهمّ إنّي أسْألُكَ فيه ما يُرْضيكَ وأعوذُ بِكَ ممّا يؤذيك وأسألُكَ التّوفيقَ فيهِ لأنْ أطيعَكَ ولا أعْصيكَ يا جَوادَ السّائلين.
خدايا من از تو ميخواهم در آن آنچه تو را خوشنود كند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بيازارد واز تو خواهم توفيق در آن براى اينكه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمايم اى بخشنده سائلان...
#کانال_رسمی_عجایب_جهان👇
💟🇯🇴🇮🇳👇
cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan