eitaa logo
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
683 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃حجابی که درهمه ادیان،تکلیف الهی ومرزی برای انسانیت وحیوانیت بود شدحجاب اجباری! غیرتی که عشق مرد به ناموسش بود شد دخالت! وحیایی که احترام زن به خودش بود! درصندوق کردن نامیدند! اماحجاب، امنیتی ست با پوششی سالم نه پوششی که از نپوشیدن بهترست! وچادر شهادتی ست خانمانه 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💟سلام و عرض ادب خدمت همسنگران بزرگوار 🌼دوستان بزرگوار امروز اول ذی القعده روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها میباشد تا ۱۰ ذی الحجه روز عید قربان یه چله میشه. میخوایم ۴۰ روز، هر روز کنار هم دعا یا سوره دسته جمعی بخوانیم. به نیات⤵️ ❣تعجیل در فرج مولا ❣سلامتی رهبر عزیزمان ❣دفع بلایا و رفع گرفتاری های مردم ❣نابودی دشمنان اسلام و دشمنان داخلی و خارجی ❣شفای تمام بیماران ❣ عاقبت بخیری هممون ❣سلامتی و پیروزی تمام مدافعان وطن و سلامت ☘اگر میخواهید در این چله سهیم بشید بسم الله. @shahid_ahmadali_nayeri 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💟 اولین روز ذی القعده 🌺قرائت سوره الرحمن ☘ثواب قرائت امروزمون رو به مناسبت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها رو به تمامی دختران شهدا هدیه میدهیم. ان شاءالله بحق آیه آیه این سوره مبارکه عاقبت بخیر بشن😍
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده ام قسمت چهل و هفتم خبرهای ضد و نقیضی درباره جنگ به گوش می رسید و حملات وحشیانه رژیم بعث به غیرت و همت مردم بی دفاع شهر چنگ می انداخت. هر روز خبر ویرانی یک تکه از شهر به گوش می رسید. قلبم شکسته بود. یاد کوچه و خیابان‌ها، یاد گل های کاغذی، یاد روزهای آباد آبادان دلم را می سوزاند. از فامیل بی خبر بودیم. جنگ را باور نکرده بودیم. همه منتظر بودیم مثل یک بازی به زودی سوت پایان به صدا در آید. همه چیز به طرز غیرقابل باوری تغییر پیدا کرده بود. در میان تمام دغدغه ها و دردهایم، نگرانیم برای بچه های پرورشگاه از همه چیز بیشتر بود. باید به آبادان برمی‌گشتم. این شهر چه ویران و چه آباد، شهر من بود. مرتب به رحیم می گفتم باید به آبادان برگردم. او عصبانی می‌شد و می‌گفت: دختر، آبادان دیگه جای تو نیست، جنگه، معصومه می فهمی؟ جنگ دیگه مانور نیست، کار فرهنگی نیست، جنگه. با وجود این حرفها مصمم تر از قبل به آبادان فکر می کردم. عذاب وجدان لحظه‌ای در من خاموش نمی شد. هر روز به دنبال راهی می گشتم که خودم را به آبادان برسانم. زیر باران گلوله تردد در جاده ی آبادان _ اهواز به سختی انجام می‌گرفت. ماشین ها سرباز می بردند و جنازه ی آنها را پس می آوردند. راهی برای بازگشت من نبود. یک روز صبح سلمان با یک اتوبوس و تعداد زیادی مسافر به اهواز آمد و با ایما و اشاره مشغول صحبت با رحیم شد. رحیم داخل اتوبوس رفت و نیم نگاهی به مسافر ها انداخت و بیرون آمد. من از بیرون نگاه می کردم. همه مسافران زیر پوش سفید آستین کوتاه به تن داشتند. بعضی‌ها که با تکه ای پارچه چشم هایشان بسته شده بود، سرها را به عقب می کشیدند تا بتوانند از زیر چشم‌بند چیزی ببینند. از سلمان پرسیدم: این مسافرا چقدر غیرعادی ان. اینا کی ان؟ گفت: اسیرن. اسیری یعنی چه؟ یعنی عراقی ان. تو جبهه ی خرمشهر به اسارت گرفته شدند. چرا چشماشون رو بستین؟ چرا فقط زیرپوش تنشونه؟ چرا انقدر ترسیدن؟ اینا تا آخرین نفس با ما می جنگن و وقتی به ما میرسن،خودشون لباسشون رو می کنن و با التماس "دخیل الخمینی" میگن و تسلیم می شن. حالا هم نه گرسنه نه هستن و نه تشنه، فقط به خاطر مسائل امنیتی چشماشون رو بستیم. هر کدومشون هم که روی یک صندلی نشستن. با تعجب گفتم: مگه روی هر صندلی چند تا آدم می شینه؟ خلاصه با اصرار و التماس به سلمان، توانستم بعد از ظهر، با همان اتوبوس اسرای عراقی که کار تخلیه اطلاعات آنها توسط بچه های خودی به پایان رسیده بود، با کمی جابه جایی، با آقای سید مسعود حسینی نژاد که با یک ژ۳ روبه‌روی اسرای عراقی ایستاده بود، کنار سلمان که راننده بود بنشینم و راهی آبادان شوم. سلمان در مسیر اهواز _ آبادان مرا آماده ی برخورد با صحنه های دلخراش بسیاری می کرد. برایم از کوچه های پر خاطره می گفت که حالا بمباران شده بودند. از شهر که پر از زخمی و غبار آلود بود. گوش هایم انگار سنگین شده بودند. هر چه می گفت، می گفتم راست می گی؟ نمی‌توانستم حرفه‌ای سلمان را باور کنم. سلمان می‌گفت: مادر و مریم آبادان نیستند. به ماهشهر رفته اند تا شدت بمباران ها کمتر شود. کسی خانه نیست. بعضی وقتها آقا سری به خانه می زند، اما من، محمد، رحمان، احمد، علی و حمید همه اینجا هستیم. فقط هرجا می روی ما را بی خبر نگذار. سلمان از اخبار جبهه ی خرمشهر و پشت جبهه و ستادهای مردمی و پشتیبانی و دوستانم گفت ولی از بچه های پرورشگاه بی خبر بود... پایان قسمت چهل و هفتم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
هروقت میخواست واسه بچه ها یادگاری بنویسه، مینوشت: 《من کان لله کان الله له》 《هرکه باخدا باشد خدا با اوست》 "شهیدحاج ابراهیم همت" نشر با ذکر 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃شناخت ویژگی های امام راه اینکه ما معرفتمان به امام را بالاتر ببریم این است که هر چه بیشتر صفات امام را بشناسیم. ما هر چه بیشتر صفات امام را بشناسیم نتیجه اش بالاتر رفتن معرفت ما به امام می شود، که امام چه کسی است؟ چه جایگاه و صفاتی دارد؟ بهتـرین منبع برای این کـار زیارت جامعه کبیره است که در آن صفات و ویژگی های امام آمده. خواندن زیارت جامعه کبیره توصیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به سید رشتی است. علامه مجلسی هم از قول💭 پدرشان می‌گویند که امام زمان به پدرشان گفتند زیارت جامعه «نعم الزیارة» زیارت خوبی است. پس خواندن این زیارت مهم در باب امام شناسی توصیه علما و بزرگان و ائمه معصومین ماست. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاکتور خرید ‼️رفته خواستگاری، یه لیست از شرایطی که باید قبول کنه تا جواب مثبت بشنوه، بهش دادن! 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۳۷ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید محمود ملک محمودی❣ قرائت ☘ دعای صباح ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💟 دومین روز ذی القعده 🌺قرائت سوره حشر ☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به شهدای گمنام، به مادران چشم انتظارشون... خیلی از مادر و پدرها چشمشون به در خونه خشک شد تا خبری از پسرشون بشه اما..... البته بی بی دوعالم براشون مادری کرده و میکنه... 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
✨حدیث قدسے✨ 💠بندھ ے من سوگند بہ خودم کہ دوستت دارم پس بہ حق من بر تو مرا دوست بدار...❤️ 💕 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
داشتم فکر میکردم تفاوت فیلم های نمایش خانگی ایرانی با فیلم های ترکیه‌ای چی میتونه باشه؟! آرایش غلیظ و استایل‌های نامتعارف؟! که تو هر دو شون هست! زندگی‌های لاکچری و فرهنگ‌های دور از فرهنگ رایج جامعه؟! که تو هر دوشون هست! موضوع فیلم با محوریت عشق و خیانت؟! که تو هر دوشون هست! سرتونو درد نیارم کم کم داشتم ناامید میشدم که بالاخره یه تفاوتی پیدا کردم؟!🤓☝️ اونم اینکه تو فیلم های ایرانی زن‌ها یه نوار پارچه‌ای تحت عنوان حجاب روی سرشون میذارن😐 تا کشفیات بعدی خدا نگهدار🚶
تلاش برای بازیابی کرامت از دست رفته زنان امروزه یک قانون کلی وجود دارد: هر چه خواهان احترام بیشتری هستید، باید لباس عفیف تری بپوشید. وندی شلیت، جواهرانه،ص ۶۹ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت چهل و هشتم از بچه های پرورشگاه بی خبر بودم. پرسیدم: این اسرا چه می گفتن? چه خوابی برای آبادان و خرمشهر دیدن؟ فکر می کنی تا کی این وضعیت ادامه داشته باشه؟ _هدفشون فقط خرمشهر و آبادان نبوده، دنبال تهران بودن. اونم سه روزه! چه خوش خیال! چه خوابایی واسه ما دیدن! ولی چقدر مجهز اومدن که در عرض این چند روز این طوری شهر رو شخم زدن! _مجهز آمدن اما خوب فکر نکردن. آخه فکر نمی‌کردن با مقاومت و دفاع مردم روبرو بشن. رژیم بعث با یه لشکر تا دندان مسلح آمده تا با بمب‌های دست‌ساز مردم بجنگه. ممکنه جنگی یک ماه طول بکشه و تا آخر مهر این وضعیت ادامه داشته باشه. اینا خودشون که جرأت و جسارت ندارن، به تجهیزاتشون مغرورن. ما گرفتار یه همسایه ی شرور و بی حیا شدیم. همین که دیده توی خونه و خانواده کمی آشوب و چند دستگی به پا شده، از بالای دیوار سر کشیده و داره سنگ می ندازه. مگه یادت نیست اون وقتا که ما کوچیک بودیم، هر چند وقت یک بار عراق عده ای رو با پا برهنه و دست خالی و گرسنه لب مرزه شلمچه می فرستاد و می گفت: اینا اجدادشون ایرانیه و ما به اونا می گفتیم رانده شده های عراقی. داشتیم به آبادان نزدیک می شدیم؛ شهری که زیر بمباران های پی در پی تمام بدنش زخمی بود اما هنوز نفس می کشید و می خواست زنده بماند. نیروهای عراقی هر چند وقت یک بار دیوار صوتی را می شکستند. رادیو نفت پی‌در‌پی صدای غلامرضا رهبر و محمدصدر را پخش می‌کرد که با شور و حرارت به مردم روحیه می‌دادند و سعی داشتند مردم را آرام کنند. گاهی ابوالفضل آذرپیکان در تلویزیون مقاومت مردم را تحسین می‌کرد و بی‌برنامه و خودجوش شعرهای حماسی می‌خواند. رادیو نفت مدام در حال پخش اعلام وضعیت قرمز و سفید بود. سلمان هر بار که وضعیت قرمز اعلام می شد اتوبوس را متوقف و جمله ها و تحلیل هایش را رها می‌کرد. ما به جنگ عادت نداشتیم. جنگ میهمان ناخوانده بود. هیچ کس نمی دانست چه واکنشی نجات نشان بدهد. همه منتظر تمام شدن جنگ بودند. هر روز به فکر می‌کردیم روز بعد جنگ تمام می شود. هرچه به شهر نزدیک تر می شدیم، بیشتر دچار بهت می شدم. مرتب از سلمان سوال می‌کردم مسیر را درست آمده‌ای؟ ما به آبادان می‌رویم؟... پایان قسمت چهل و هشتم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در توقیعی که از طرف حضرت صاحب علیه السلام صادر شد؛ در آنها ( و برای پیدا کردن هدایت ) به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ چون انها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر شما هستم. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏ علی برکت الله در مورد زنان یه کاری کردم که هر کدومشون عندالمطالبه یک سلطان سکه باشند. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
‏درسته خیلی چیزا دست نماینده ها و مجلسه ولی گاهی خودمونم میتونیم هوای همو داشته باشیم...این روزا خوبه یکم با مستاجرین مهربون تر باشیم... 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB