eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
681 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت پنجاه و نهم بدون اینکه به اسم روی روپوش توجه کنم تی را برداشتم و به سرعت جاهایی که خون ریخته بود را نظافت کردم و بعد با همان جارویی که دستم بود با روپوش سفید از جلوی چشم او دور شدم، تا در حاشیه ی امن داخل بیمارستان باقی بمانم. آموزشی که در دوره ی امداد دیده بودم، تنها شامل کمک های اولیه و تزریقات و پانسمان بود که کفایت این حجم از فاجعه را نمی داد. به بهانه ی جارو زدن، کنار پرستارانی که زخم‌های مجروحین را برای انتقال به اتاق عمل، شست و شو می‌دادند می ایستادم و با التماس به آنها می‌گفتم: تورو خدا، من میتونم این کار را انجام بدم. شما کارهای مهم تری دارید. در عین حال حاضر نبودم جاروی دسته دارم را از خودم جدا کنم. چون همین جارو مجوز ورود و ماندنم در بیمارستان بود. با جارویی که در دست داشتم همراه یک مجروح تا اتاق عمل رفتم که یکباره پرستار اتاق عمل جیغ کشید و گفت: این جارو رو چرا آوردی اتاق عمل؟ برو بیرون. روپوش آقای دکتر تن تو چیکار می کنه؟ تازه فهمیدم چه کار کرده ام؛ با روپوش یک پزشک، تمام اورژانس را تی کشیده بودم. تا صبح بیست و یکم هنوز فرصت مناسبی برای دیدن بچه های پرورشگاه پیش نیامده بود. می ترسیدم از جلو چشمم کادر پرستاری دور شوم و قیافه ی مرا فراموش کنند و نتوانم دوباره وارد بخش شوم. جنگ فرصت مغتنمی برای کارکنان بیمارستان فراهم کرده بو؛د هم می توانستند چشم شان را بر همه ی آنچه می‌گذشت ببندند و انگشت شان را تا نیمه در گوش هایشان فرو کنند تا ناله ها را نشوند و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند و توجیهی برای وجدان خود بتراشند اما بعضی از آنها همچون فرشته با همان بلوز و دامن و کلاه بر بالین زخمی‌ها مانده و مرهم زخم های آنان شده بودند! فاطمه نجاتی آمد و چند ضربه به شیشه ی بخش زد و گفت: نمی خوای بچه ها رو ببینی، نسیبه خیلی سراغت رو می گیره. در یک فرصت کوتاه از بخش بیرون آمدم و خودم را به جمع بچه ها رساندم. آنجا تنها جایی بود که بچه ها حال و هوای دیگری داشتند و توی عالم خودشان بودند. همه ی مردم با شنیدن آژیر قرمز حمله هوایی توی سنگر ها و پستوها می رفتند ولی این بچه ها برعکس می ریختند توی حیاط و با تیر کمان های دستی شان آسمان را نشانه می رفتند و هورا می کشیدند. مرگ و زندگی برایشان یک رنگ داشت. چند نفرشان کمی گرفته و دمغ بودند. فکر کردم لابد نگران خانواده شان هستند، با این حال علت دمغ بودنشان را پرسیدم. یکی از آنها گفت: از شانس بدمون امسال که روپوش و کفش و کتاب و دفترمون رو به راه بود و می‌خواستیم مثل بچه‌های پدر و مادردار بریم مدرسه و کفشای نو و لباسای اتوکشیده مون رو تن کنیم و تو گوش بچه پولدارا بزنیم و براشون قیافه بگیریم، از آسمون و زمین سنگ و آتیش می باره. با این شرایط تمام مدت روپوش ها تنشان بود و کفش ها پایشان و کیف روی دوششان و توی حیاط بدو بدو می کردند... پایان قسمت پنجاه و نهم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام در شمارش وظایف منتظران فرموده اند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛ کسی که خوشحال می‌شود از یاران قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد باید منتظر بوده و در حال انتظار، عمل خود را بر اساس تقوا و اخلاق نیک انجام دهد». الغيبةنعمانی، ص: ۲۰۰ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرونا شوخی نیست! زدن ماسک الزامی است. سلامت خود و هم میهنانمان را جدی بگیریم. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه دقیقه در قیامت 22.mp3
46.34M
قسمت 2⃣2⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" * شباهت بین پرونده اعمال و کارنامه تحصیلی * قبولی اعمال ما با چه چیزی سنجیده می‌شود؟ * اگر مرگ ترس ندارد، پس چرا اولیا خدا از مرگ می‌ترسیدند؟ * چه طور متوجه بشویم که نمازمان قبول شده است؟ * معصیت را ترک کنیم، هم به صورت اعتقادی و هم عملی * قربانی کردن اثری در دفع بلا دارد؟ * رابطه بین نماز و دیگر اعمال ما * چرا خدا فقط اعمال متقین را قبول می‌کند؟ * گاهی حاجت برآورده می‌شود اما دعا پذیرفته نمی‌شود. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
💟 شانزدهمین روز ذی القعده 🌺قرائت سوره نباء ☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به امام هادی علیه السلام. ان شاءالله بحق امام بزرگوار رفع سختی و گرفتارهای مردم😍
🦋 ۲۳ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهدای مدافع حرم ❣ قرائت ☘ ۳ مرتبه آیه الکرسی☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
نتیجه ی سه دهه نفوذ فرهنگی یک سوم مردان مجرد دهه ی شصت مجردند! 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام جماعت مسجدی در ونک (یکی از محله‌های تهران) از قبل انقلاب تعریف میکرد: روزی خانمی نیمه برهنه و بی حجاب و آرایش کرده با دست و سینه باز نزد من آمد و مسأله ای درمورد ارث پرسید! گفتم خانم من هم می‌خواهم از شما مساله‌ای بپرسم؛ اگر جواب دادید من هم جوابتان را می‌دهم! با تعجب پرسید: شما از من؟ گفتم: بله... گفت: بفرمایید! گفتم: شخصی در محلی مشغول خوردن غذاست؛ غذا هم بسیار خوشبو و مطبوع است! از قضا گرسنه‌ای از کنار او می‌گذرد. از دیدن غذا و شنیدن بوی خوش آن پایش از حرکت می‌ایستد! جلوی او می‌نشیند تا شاید تعارفش کند ولی مرد هیچ اعتنایی نمی‌کند! شخص گرسنه تقاضای یک لقمه می‌کند اما او می‌گوید: غذا مال خودم است و نمی‌دهم! هر چه او التماس می‌کند، این به خوردن ادامه می‌دهد! خانم؛ این چگونه آدمی است؟؟ گفت: این شخص خیلی بی‌رحم است! از شمر بدتر است! گفتم: گرسنه دو جور است: یکی گرسنه شکم، یکی گرسنه شهوت! یک جوان گرسنه، وقتی یک خانم نیمه برهنه و زیبا را می بیند که همه نوع عطرها و آرایش های مطبوع و دلکِش را دارد! هرچه با او راه می‌رود تا شاید خانم یک توجهی به او کند و مقداری روی خوش نشان بدهد، آن خانم اعتنا نمی‌کند! جوان اظهار علاقه می‌کند ولی زن محل نمی‌گذارد! بعد از هزاربار خواهش و تمنا، زن می‌گوید: من هرزه نیستم و حاضر نخواهم بود با تو صحبت کنم!😔 جوان با تمام وجود التماس می‌کند ولی زن ذره‌ای توجه نمی کند! به نظر شما این زن چگونه آدمی است؟؟ آن خانم کمی که فکر کرد، بلند شد و رفت! فردا درب منزل صدا کرد! رفتم در را باز کردم؛ دیدم سرهنگی ایستاده و اجازه ورود می‌خواهد؛ وقتی وارد اتاق شد گفت: من شوهر همان خانم دیروزی هستم! وقتی که با او ازدواج کردم خواهش کردم باحجاب باشد اما هرچه خواهش و تهدید کردم زیر بار نرفت! دیروز ناگهان آمد و از من چادر خواست! نمی‌دانم شما دیروز به او چه گفتید!! ماجرا را برایش تعریف کردم؛ او هم بسیار تشکر کرد و رفت... منبع: کتاب حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روان زن 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB