هدایت شده از 🌼 عکسنوشته مهدوی 🌼
تو خلوت یاد امام زمان علیه السلام کنید❗️
🍃در محضر آیت الله بهجت : راه خلاصی از گرفتاری ها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ولیعصر (عج)، نه دعای همیشگی و لقلقه زبان بلکه دعا با خلوص و صدق نیت!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🏴 @AXNEVESHTEMAHDAVI
در خواب خرگوشی متولیان حوزه زنان،سفارت
هلنداقدام به برگزاری دوره برای زنان کار آفرین
ایرانی کرده!
حتی اگر سابقه فمنیستی و
تفاوت فرهنگی ، بومی عقیدتی دو کشور
را در نظر نگیریم سئوالی که پیش می آید این است که چرا وظیفه معاونت زنان ریاست جمهوری
ومتولیان امر زنان را یک کشور بیگانه انجام می دهد؟!
#نفوذی_فرهنگی
#سرطان_اصطلاحات
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت نود
با حکم الهی عدو سبب خیر شده بود. در این چند ساعت عراقیها به خواب رفته بودند و ما را به حال خودمان رها کرده بودند تا توشه معنوی برای باقیمانده راه برداریم و بقیه ی مسیر را با خلوص یقین و توکل بیشتری طی کنیم.
از یکی از طلبهها که نزدیک تر بود پرسیدم: برادران مجروح در اینجا نیستند؟
گفت: نه خواهر، اینجا سالم ها را مجروح میکنند.
بچه ها را نوبتی و از روی ملاک و معیار خودشان و البته به کمک چند تا از عناصر خودفروخته ی خودمان انتخاب میکردند. ناجوانمردانه تر از عراقیها خودی هایی بودند که به بهای چند نخ سیگار چوب حراج به انسانیت و مردانگی و غیرت میزدند.
آنها انگشت روی بچه ها می گذاشتند و آنها را به اتاق شکنجه روانه می کردند.
این افراد ایرانی هایی بودند که برای ادامه زندگی، خون دیگران را می ریختند و برای اینکه رنج کمتری را تحمل کنند دیگران را به رنج بیشتر می انداختند.
این جاسوسها روی هر کس انگشت حرس الخمینی (پاسدار ) میگذاشتند، او را با پای خودش می بردند اما روی چهار دست و پا و چهره خونین و مالین برمی گرداندند که اصلاً قابل شناسایی نبود.
معیار حرس الخمینی ( پاسدار ) بودن ریش و نماز بود. توی این چند روز هم که ریش همه بلند شده بود.
سربازهای عراقی وقتی می آمدند داخل که حرس الخمینی (پاسدار) انتخاب کنند، جلوی بینی شان را به علامت تعفن میگرفتند. طبیعی بود! دویست نفر آدم بالغ را در یک اتاق بیست و چهار متری گذاشته بودند و روزی یکبار در را به رویشان باز میکردند.
بچه ها برای اینکه این فضای ظالمانه و دلخراش را قابل تحمل کنند همه چیز را به خنده و شوخی گرفته بودند. مینشستند توی صف کتک خوردی اما اسمش را گذاشته بودند، هوا خوری.
لباس های ضخیم و آستین بلند را چند تایی تن همدیگر می کردند که شدت ضربات کابل ها را کمتر احساس کنند.
بعضیها از سر غیظ و غضب خارج از نوبت بی اندازه شکنجه میدادند.
یکی از بچه ها می گفت: آخه استاد کریم! این هم شد انصاف. تا بچه بودیم زیر شلاق آقامون بودیم. مدرسه رو که شدیم زیر شلاق معلم رفتیم. مدرسه هم که تمام شد افتادیم زیر شلاق این نامسلمان ها!
یکی دیگه گفت: شانس را ببین من فردا، آخرین روز خدمت وظیفه ام بود.
یکی دیگه گفت: قسمت ما را ببین که با ویزا و بلیط آمریکا، اسیر عراقی ها شدیم. اگه دو روز جنگ دیرتر شروع شده بود من حالا تگزاس بودم.
هر کس سرگرم تحلیل شانس و تقدیر خودش بود. هنوز جمله اش تمام نشده بود که دوباره احضار شد...
پایان قسمت نود
#نهضت_کتاب_خوانی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃 «أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَش یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلًا ما تَذَکَّرُونَ»*
سوره نمل آیه 62
امام باقر فرمود:
«و او (مهدی) همان مضطری است که خداوند میفرماید: "امن یجیب المضطر..." (این آیه) درباره او و برای او نازل شده است.
الغیبه،ص182،باب 10،ح 30
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسمه تعالی
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن
وعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْن
و عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🏴امسال محرم رنگ و بوی غربت مولایمان را میدهد..
#نماز_اول_وقت_را_ترک_نکنیم
❤پویش چله عاشورا همراه با کاروان عمه سادات
#هفتمین_روزختم_مصادف_باشانزدهم_محرم
(۱۳۹۹/۰۶/۱۵)
نیات👇
🌾🕊تعجیل در فرج مولا
🌾🕊سلامتی حضرت آقا
🕊🌾به نیابت از شهدا میخوانیم
🌾🕊دفع بلایا از تمامی مسلمین جهان
🌾🕊شادی روح همه اموات، معلوم نیست سال بعد ماه محرم باشیم یانه؟!
🌾🕊عاقبت بخیریمون
🌾🕊حاجت روایی همه حاجتمندان
🌾🕊مختص حاجت روایی بزرگواران ذیل
⬇⬇⬇⬇
۱)بزرگوار ما میتوانیم
۲)بزرگوار زهرا سبحان
۳)بزرگوار سکینه غفاری
۴)بزرگوار عصمت جبای
۵)بزرگوار فاطمه برزگر
۶)بزرگوار پرهام برفیان نژاد
۷)بزرگوار فاطمه
۸)بزرگوار الهی
۹)بزرگوار یاشاهزاده علی اصغر
۱۰)بزرگوار هاجر رضایی
۱۱)بزرگوار زهرا ایمانی
۱۲)بزرگوار علی مقصودی
۱۳)بزرگوار زارعی
۱۴)بزرگوار لیلا صفری
۱۵)بزرگوار سهراب عزیزی
۱۶)بزرگوار لیلا
۱۷)بزرگوار بتول
۱۸)بزرگوار مینا چلمبری
۱۹)بزرگوار حاج خانوم ندیری
۲۰)بزرگوار زهرا کاویانی
۲۱)بزرگوار النا
#اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلالفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
#چله_قرائت_زیارت_عاشورا
#زمان_شروع_روزعاشورا
#زمان_ختم_روزاربعین
شمسی: شنبه - 15 شهریور 1399
قمری: 16 محرم 1442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با تشکر از دولت تدبیر و امید که چنین وضعیت ایمنی را برای بازگشایی مدارس، در صبح فردا، فراهم نمودند؛ آقای روحانی دوستت داریم!!
#کرونا
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
ویلیام گاردنر
افسوس که ارابه های کودک آزاری و همجنس بازی به اسم وحشی و چموش لیبرالیسم مدرن، بسته شده است.
در این منطق همه ی بیانات جنسی خوب است. زیرا آزادی انسان بی بندوبار، خوب است.
#تمدن_نکبت_غرب
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت نود و یکم
بعد از یک وقفه دو ساعته، به خودشان و به بچهها استراحت دادند اما دوباره شروع کردند.
این بار انگشت شومشان را روی عزیز چوپون و چند نفر دیگر گذاشتند.بچه هایی که با عزیز به اتاق شکنجه رفتند تعریف کردند:
عزیز را از پا آویزان کرده و با شلاق به سر و صورتش می کوبیدند. وقتی پایش را باز کردند، کلت روی شقیقه اش گذاشتند و به او گفتند: عزیز این تیر خلاص است، هر وصیتی داری سریع بگو تا دوستانت به خانواده ات برسانند.
آنقدر به سر عزیز ضربه زدند که به لکنت افتاد و دیگه نمی توانست حرف بزنه.
خون از دهان و دل و روده اش بیرون می ریخت، آب به سر و صورتش زدند و گفتند: نطیک فرصه اتوصی. اللیله الرصاصه القاتلک سهمک. (بهت فرصت میدهیم که وصیت کنی. امشب تیر خلاص سهم توست.)
عزیز التماس میکرد و فرصت به وصیت می خواست. بعد از نیم ساعت که آرام شد عراقی ها کنجکاو شده بودند که بفهمند عزیز چه وصیتی دارد!
در حالی که از دهان و حلقش خون می ریخت با لکنت زبان گفت: از گوسفند هایی که آوردهام یکی را برای سلامتی امام خمینی قربانی کنید.
وقتی مترجم این جمله را برایشان ترجمه کرد دوباره تنش را با شلاق تکه پاره کردند.
وقتی او را به اتاق انداختند دیگر قدرت تکلم نداشت و قابل شناسایی نبود.
دیدن این صحنه ها بسیار دردآور بود، فقط باید تحمل می کردیم. بر اثر ضربات زیادی که بر سرش وارد شده بود، پی در پی دچار تشنج می شد و صبح همان روز، بعد از چند بار تشنج به شهادت رسید.
در حالی که برادر ها هنوز آنجا بودند بعد از ظهر همان روز ما را سوار خودروی امنیتی کردند و از آنجا بردند. سرگشته و بی قرار؛ با کوله باری از درد و شکنجه ی برادرانمان راهی مقصدی نامعلوم شدیم.
این اولین بار بود که سوار ماشین امنیتی میشدم. شیشه هایش استتار بود.
بعد از اولین وعده غذایی که با پنجههای خون آلود خورده بودم، وضعیت مزاجی ام سخت به هم ریخته و نابسامان شده بود.
یک سرباز عراقی کناره راننده نشست و دیگری آمد تا در کنار ما بنشیند. چون فاطمه و حلیمه ظریف تر بودند کنار هم نشستند تا سرباز با آن هیکل نتراشیده اش جا شود.
بیست و هفتم مهر بود و به حساب همه سه روز تا پایان جنگ باقی بود اما بین ما و ایران کیلومترها فاصله افتاده بود.
سربازی که کنار حلیمه و فاطمه نشسته بود از همان ابتدای مسیر چشمانش را بست. بیشتر از آنکه ادای آدم های خواب آلود را درآورد آدم ادای آدمهای مرده را در می آورد.
خودش را روی حلیمه ول میکرد، هرچه فاطمه و حلیمه بیشتر به هم می چسبیدند او پهن تر می نشست.
چشمهایش را بسته بود که از چشم غره های ما در امان باشد. هرچه سروصدا می کردیم کمتر نتیجه میگرفتیم. سرنشین جلویی هر پنج دقیقه پرده ی پشت راننده را کنار می زد و تمام دندانهایش را که چند تا از آنها را طلا گرفته بود به نمایش میگذاشت.
مریم گفت: انگار هنرپیشه ی تبلیغ خمیر دندان کلگیت است!
با هر نمایش به او اشاره می کردیم که این سرباز مرده است اما اعتنایی نمیکرد.
برای اینکه تکلیف خودمان را روشن کنیم سر و صدا راه انداختیم. فاطمه به شیشه ی پشت پنجره کوبید و هر کدام با عصبانیت فریاد زدیم.
خودش را جمع و جور کرد و او هم شروع به فریاد زدن کرد. نه ما میفهمیدیم او چه میگوید و نه او می فهمید ما چه می گوییم.
در بین راه سرباز مرده را با هنرپیشه ی تبلیغ خمیر دندان کلگیت جابجا کردند...
پایان قسمت نود و یکم
#نهضت_کتابخوانی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃بشارت امام باقر به منتظران مهدی
امام باقر علیه السلام: «بر مردم زمانى مىآید که امامشان از منظر آنان غایب مىشود. خوشا به حال آنان که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل بیت علیهمالسلام ثابت قدم و استوار بمانند!
کمترین پاداشى که به آنان مىرسد، این است که خداى متعال خطابشان مىکند و مىفرماید: «بندگان من! شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب منرا تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است».
کمال الدین، ج ۱، ص ۳۳۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB