eitaa logo
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
686 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃شهید عباس بابایی ما یه نگاه کردن داریم، یه دیدن. من شاید تو خیابون ببینم اما نگاه نمی کنم. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت پنجاه و چهارم یکی از زنان عرب برای ما توضیح داد که قبلاً شیر این گاوها با دستگاه‌های پیشرفته ی مدرن دوشیده می شده، حالا آنجا برق ندارد و گاوها پرشیر شده‌اند و ما می‌خواهیم شیرشان را بدوشیم. هر کدام از اینها روزانه پنجاه تا هشتاد لیتر شیر می‌دهند. گاوهای درشت هیکلی که هر کدام از ما زیر یک لنگشان جا می‌شدیم، منتظر بودند که آنها را بدوشیم. با راهنمایی زنان عرب که دامداران سنتی بودند تا غروب آنروز توانستیم با ده بشکه شیر و انگشتان زخم و زیلی به مسجد برگردیم و برای فردای رزمندگان شیربرنج درست کنیم. شیر ها آنقدر چرب بود که تا چند روز از آنها سر شیر می‌گرفتیم. هیچ نقطه‌ای از شهر امن نبود. بعضی از گاوها باردار و نزدیک به وضع حمل بودند. برادر جعفر مدنی زادگان آنها را از آغل درآورد و به گاراژی نزدیک ایستگاه دوازده انتقال داد. دستگاه شیردوش را هم تعمیر کردند و با برق ژنراتور به کار انداختند. جالب اینکه گاوهایی که موقع دوشیدن شیر از ما رم می کردند دستگاه صدای دستگاه مکانیزه شیردوش را که شنیدند همگی به صف شدند. بعد از اینکه ایستگاه دوازده مورد هجوم بعثی های عراقی قرار گرفت آنها را به زمین چمن ورزشگاه منتقل کردند. یک روز دیگر گذشته بود. حال آبادان روز به روز بدتر می شد. دود غلیظ ناشی از سوختن تانکرهای عظیم نفتی، این سرمایه ی ملی، تمام شهر را فرا گرفته بود. هر کس که در مسجد کار می کرد عزیزی هم در جبهه داشت که از حال و روزش بی خبر بود. آژیر حمله ی هوایی که موزیک متن روزهای زندگی ما شده بود هر روز شدیدتر می شد و ریتم یکنواخت و طولانی اش آزارم می‌داد. اضطراب و دلواپسی احساسی دائمی بود که از ما جدا نمی شد. خواهران متاهل با دیدن برادر هایی که از جبهه برای بردن غذا می‌آمدند سراسیمه و مضطرب حال همسرانشان را جویا می‌شدند و بعضی وقت‌ها به جای خبر سلامتی، خبر شهادت همسرانشان به آنها می رسید. صحنه ها بسیار غم انگیز و ناراحت کننده بود اما بردباری خواهران در برابر حوادث و اخباری که از جبهه می‌آمد ستودنی بود. باورم نمی شد ظرفیت آدمی تا به این حد باشد که خبر مرگ عزیزش را بشنود و دم نزند و ضجه نکند. جنگ، تلخ و طاقت فرسا بود. در مسجد با خواهر دشتی مشغول گفت و گو بودم. به او گفتم: از وقتی به اردوی منظریه ی تهران رفتم خیلی وزن کم کردم. فکر کنم وزنم به زیر چهل کیلو رسیده. شلوارم توی دست و پام گیر می کنه، دنبال یه سنجاق قفلی به این در و اون در می زنم. زندگی خصوصی تعطیل شده و همه چیز از روال طبیعی اش خارج شده بود. به ندرت می توانستم به خانه بروم و خبر بگیرم. منتظر فرصتی بودم که به خانه بروم و سر و گوشی آپ بدهم و احوال آقا و بچه‌ها را بگیرم و یک سنجاق قفلی هم بردارم و به قولی که به سلمان و آقا داده بودم عمل کنم. روی یک تکه کاغذ نوشتم "من زنده‌ام" و راهی خانه شدم. آقا هر چند وقت یک بار به خانه سر می‌زد. چندتا مرغ داشتیم که تخم دو زرده می‌گذاشتند. تخم مرغها را جمع می‌کرد و بیمارستان O.P.D که محل کارش بود می برد و به مجروحان شیر و تخم مرغ دوزرده می‌داد که تقویت شوند و زودتر بهبود پیدا کنند. بین راه بودم که از رادیو ی جیبی که همیشه به گوشم چسبیده بود آژیر وضعیت قرمز اعلام شد و به دنبال آن صدایی نزدیک تر و مهیب تر از همیشه زمین را شکافت. همه در حالی که فرش زمین شده بودیم گوش ها را گرفته و سر ها را توی سینه جمع کرده بودیم. بعد از قطع صدای ضدهوایی و فرار میگ ها، دودی سفید رنگ در مسیر کوچه ی ما به هوا برخاست. شتابان و سراسیمه به سمت خانه دویدم. هر چه می دویدم خانه دورتر می شد. پاهایم کرخت شده بود. چشم‌هایم را فشار می دادم تا خانه را ببینم اما دیگر خانه ای در کار نبود... پایان قسمت پنجاه و چهارم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
✨✨ «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ» 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله بهجت رحمه الله علیه: زن ارمنیه‌ای که در هواپیما در کنار همسر مرحوم علامه طباطبایی نشسته بود، جریان زیارت امام رضا علیه‌السلام و گرفتن حاجات از توسل به آن حضرت را نقل کرده بود. بعد از نقل قصه روضه‌خوانی (روضه پنج‌تن) در مدرسه مروی به پیشنهاد آن زن ارمنیه و شفای جوانش برای علامه طباطبایی رحمه‌الله، ایشان فرمود: «خاک بر سر شیعه!» که قدر شیعه‌بودن خود را نمی‌داند و یا از اهل‌بیت علیهم‌السلام قدردانی نمی‌کند. در محضر بهجت،ج ۱، ص ۵۵ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀🥀🥀 🌷مولانا یا امام رضا مدد.. حاج_مهدی_رسولی 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
جنگ با خدا آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا پدرم هدیه ازدواجم تابلویی را دادند که با خط خود از اباعبدالله علیه السلام نوشته بودند: بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری جز خدا ندارد. می خواستند همیشه یادم باشد چون زن در منزل شوهر همه داشته اش را می آورد و جز خدا پناهی ندارد حتی نباید به او گفت بالای چشمت ابروست وگرنه وارد جنگ با خدا شده ایم. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت 7⃣1⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" *ملائکه کتابت اعمال *عالم ملائکه، عالم حقائق است نه اعتباریات *نوشتن خدا که با عبارت "کُتِبَ علیکم..." یاد شده، از چه جنسی است؟ *فرشتگان مصوّر *ثبت تکوینی به چه معناست؟ *کتابت ملائک به چه صورت است؟ *مقصود از صورت فعل چیست؟ *آیا ملائکه علم به گناه دارند؟ *روایتی درباره نقش ملائک در دیدار دو برادر مومن *ملائکه حافظین، از چه چیزی محافظت می‌کنند؟ *پرونده اعمال انسان پس از مرگ بسته می‌شود به جز در سه مورد *ملائکه قبض روح تحت امر حضرت عزرائیل(ع) و ملائکه کتابت اعمال تحت امر حضرت اسرافیل(ع) هستند. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 دلش را راضی از ما کن خدایا ظهورش رو تو امضا کن خدایا 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 ۲۸ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید مدافع حرم مرتضی عطایی(شهید روز عرفه)❣ قرائت ☘ ۱۳۳ مرتبه ذکر شریف صلوات ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
💟 یازدهمین روز ذی القعده 🌺قرائت آیات ۷۱ تا ۱۰۵ سوره انعام ☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به امام سجاد علیه السلام. ان شاءالله بحق این امام بزرگوار شفای همه بیماران الخصوص بیماران کرونایی😍
نتیجه ی آموزش لک لکی در کار نیست! دختر ۱۷ ساله تو هنوز بچه ای! پسر ۱۹ ساله، هنوز دهنت بوی شیر می ده! شما را چه به ازدواج! دختر ۱۳ ساله حق توست که بدانی چطور به دنیا آمدی. پسر ده ساله تو می توانی هر رابطه ا ی داشته باشی، آزادی یعنی همین! خاک بر سر مسئولانی که کشته مرده ی فرهنگ مبتذل غرب شدند. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏پرچم همجنس بازان زیر پای مردم ایتالیا ! اینو برسونید دست ‎مولاوردی شون‎ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏هرچه هستم هرچه بودم برکسی مربوط نیست؛ بر امام مهربان خویش پناه آورده‌ام... 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت صلوات ضراب اصفهانی 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنابان وکلای ملت! اعتبارنامه ی تاجگردون تمام هدف شما نباشد، مساله ی اقتصاد را پیگیری کنید، چه می کنید؟ جناب آقای قالیباف چه می کنید؟ با سخنرانی پیش از دستور که کار مملکت اصلاح نمی شود، دولت را بازخواست کنید وضعیت کار و ازدواج جوانان را در اولویت قرار دهید. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده ام قسمت پنجاه و پنجم چشم هایم را فشار می دادم تا خانه را ببینم اما دیگر خانه ای در کار نبود. نه در داشت و نه دیوار. حیات خانه به گودالی بزرگ تبدیل شده بود. بوی مرگ تمام کوچه را پر کرده بود. دهنم گس شده بود. حتی آب دهانم را به زور قورت می دادم. خانه ی زری هم کاملا ویران شده بود. صدای آقا مرا از آن وضع نجات داد. آقا در گوشه ای از آشپزخانه سنگر گرفته بود. باور نمی کردم. او را بغل کردم و گفتم : آقا تو سالمی، جاییت ترکش نخورده؟ خودش هم باورش نمی شد. فکر می کرد حتما ترکش خورده اما بدنش داغ است و متوجه نیست. تمام در و دیوار و کمد و یخچال سوراخ سوراخ شده بود. دیوار حیاط ریخته بود. به سرش دست زدم. خیس بود. با نگرانی به دست هایم نگاه کردم؛ خوشبختانه کف صابون بود. سر و صورتش را که پر از گرد و خاک و کف صابون بود می بوسیدم و خدا را شکر می کردم. با عصبانیت گفت: خدا خیرداده ها هواپیماها می آن و بمباران می کنن و برمی گردن، تازه صدای آژیر قرمزشون بلند می شه! حمام بودم، شامپو به سرم زدم و رفتم زیر دوش که دیدم آب تانکر تموم شد. لباس پوشیدم و یه قابلمه برداشتم که از باغ آب بگیرم و سرم رو بشورم که صدای هواپیماها رو شنیدم. قابلمه رو گذاشتم رو سرم گوشه ای نشستم. دو ترکش جانانه به ته قابلمه اصابت کرده و مانع از این شده بود که ترکش ها به سر آقا بخورند.ترکش از یک قابلمه وارد و از طرف دیگر آن خارج شده بود. ضربه به حدی بود که قابلمه را به گوشه ای پرتاب کرده بود. آقا قابلمه را برداشت و نگاهی به دور و برش کرد و گفت: جل الخالق! راست می گن که مرگ دست خداس. نگاه کن! فلک در آسمان سنگ می تراشد ندانم شیشه ی عمر که باشد حمام کاملا تخریب شده بود. داخل باغ کنار فلکه ی آب هم که محل اصلی بمباران بود، ویران شده بود. هراسان دست مرا گرفت و گفت: باید فورا از اینجا دور بشیم چون همیشه به هوای اینکه مردم در اینجا جمع می شن، عراقی ها دوباره اینجا رو می زنن. آسمان شهر از میگ های عراقی خالی نمی شد. آن ها تاسیسات صنعتی و مخازن نفتی و مراکز نظامی را همزمان زیر آتش گرفته بودند. با میگ جنگی، مردم بی دفاع را دنبال می کردند. آقا دستم را توی دستش گرفت و با سرعت از این کوچه به آن کوچه می دویدیم اما نمی دانستیم به کدام کوچه و خیابان پناه ببریم و سنگر بگیریم. حتی سنگر ملکه ی بابا ناامن شده بود... پایان قسمت پنجاه و پنجم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: سوگند به کسی که مرا بشارت دهنده به حق بر انگیخت، قائم از میان فرزندانم با عهدی که از من به او رسیده است، غایب می‌شود، تا آن جا که بیشتر مردم می‌گویند: خدا را با خاندان محمد، کاری نیست! و برخی در تولد او نیز شک می‌کنند. پس هر کس به روزگار او می‌رسد، دینش را محکم نگاه دارد و به شیطان اجازه‌ی نفوذ ندهد که او را به شک اندازد و از دین و آیینم، بیرونش ببرد، که پیش‌تر نیز پدر و مادرتان(آدم و حوا) را از بهشت بیرون برد و خداوند شیاطین را اولیای کسانی قرار داده که ایمان نمی‌آورند. کمال الدین صفحه ۵۱ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB